۱۳۹۳/۱۱/۱۰

چشم انداز رهایی زنان، با نگاهی به تجربه کوبانی/ مصاحبه با رفیق امیر حسن‌پور


amir-hesenpurسؤال 1: مقاومت توده ای و مبارزه ی مسلحانه ی کوبانی به ویژه حضور فعال زنان در همه ی جبهه ها باعث تحسین مردم آزادی خواه جهان شده اما در ضمن این همه همدردی و پشتیبانی، درک های متفاوتی از این مبارزه وجود دارد که بحث کردن حولِ آن ها ضروری است. به ویژه آن که با روشن شدن افق و برنامه و سیاست حزبی که این مبارزات را رهبری می کند، یعنی پ.ی.د، نگرانی و دغدغه در مورد مسیر و آینده ی این مبارزات بر شور و شوق و تحسین اولیه اضافه شده است. بگذار از این جا شروع کنیم که مبارزه ی مسلحانه ی زنان در روژئاوا را چگونه می بینید و چرا عده ای آن را به عنوان گسستی در جنبش ملی و خاورمیانه تلقی می کنند؟
امیر: در جنبش ملی کردستان به خصوص بعد از شروع جنبش خودمختاری کردستان عراق در 1961 همیشه این سؤال مطرح می شد که چرا در کردستان سوریه (روژئاوا، غرب کردستان) حرکت یا مبارزه ای صورت نمی گیرد اما هیچ وقت بحثی در مورد جنبش زنان یا شرکت آن ها در مبارزه  نمی شد. آنچه روژئاوا را به عرصه ی مبارزه کشاند و در سطح بین المللی مطرح کرد یکی مبارزه ی مردم سوریه علیه رژیم اسد که بخشی از «بهار عربی» بود و دیگری حضور فعالِ پ.ک.ک و پ.ی.د و کادرها و فعالان‌شان در روژئاوا بود. پ.ی.د خط سیاسی و ایدئولوژیک پ.ک.ک را دنبال می کند که هم در ترکیه و هم در سوریه شرکت زنان را در مبارزه ی سیاسی و مسلحانه تشویق کرده است و در سال های اخیر رهبری ارگان های مختلف را به رهبری مشترک یعنی یک زن و یک مرد تبدیل کرده است. به عبارت دیگر پ.ک.ک مانع شرکت زنان در مبارزه نشده است و گاهی زنان با ابتکار و خواست خود از رهبری هم جلوتر رفته اند و مبارزه را گامی به جلوتر برده اند. برعکس در کردستان ایران و عراق حزب هایی که جنبش ملی را رهبری کرده اند مانعی در مقابل شکوفایی مبارزات زنان بوده اند. این احتیاج به کمی توضیح دارد.

در جنبش ملی کردستان ایران، «حزب دموکرات کردستان» مانع اصلی شکوفایی جنبش زنان بوده است. در این جا خوب است نمونه ای از درک سیاسی این حزب را مثال بزنم. سعید کوهستانی یکی از اعضای کمیته ی مرکزی حزب دموکرات در خاطراتش (ئاوریک له به سه رهاتی خوم…، چاپ 1375، ص 225) می نویسد که در کنگره ی پنجم حزب (1360) در جریان انتخابات اعضای کمیته ی مرکزی طبق مقررات حزب یک نفر به طرفداری از شخصِ کاندید  شده و یک نفر دیگر علیه او صحبت می کرد. یکی از رهبران حزب، دکتر صادق شرفکندی، در مخالفت با یکی از کاندیداها،علی حسنیانی،  گفته بود: «به نظر من کاری از دست او بر نمی آید زیرا در مقابل همسرش صاحب اختیار نیست» (ترجمه از کردی). واضح است با این درک مرد-محورانه، سیاست و برنامه ای برای مقابله با سلطه ی مردسالاری (پاتریارکی) چه در درون حزب و جنبش ملی و چه در سطح جامعه نمی تواند وجود داشته باشد، و اگر هم زنی در سطح رهبری انتخاب شود بیشتر جنبه ی تشریفاتی و نمایشی دارد.
در کردستان عراق نیز، رهبری یعنی «پارت دموکرات کردستان» و «اتحادیه ی میهنی کردستان» و حتی «کومه له ی مارکسی-لنینی» (بعدها «کومه له ی رنجده ران») که بخشی از اتحادیه ی میهنی بود با شرکت زنان در مبارزه ی مسلحانه و مبارزه ی سیاسی مخالفت می کردند. نوشیروان مصطفی دبیر «کومه له ی مارکسی-لنینی» در خاطراتش (په نجه کان یه کتری ئه شکینن…، 1997، ص 307-309) می نویسد که در دورانی که در کوهستان مشغول جنگ پارتیزانی بودند، دو زن در سال 1983 از سلیمانیه و کرکوک به دیدار او می روند و اعتراض می کنند که «چرا اجازه نداده اید که زنان مثل مردها در انقلاب شرکت کنند و زنانی هم که به کوه آمده اند به خاطر این که آن ها را راه نداده اند، مبارزه را رها کرده اند؟» دبیر کل در پاسخ می گوید: «ما به خاطر جنگ پارتیزانی در این منطقه ی کوهستانی و سخت چپیده ایم، این منطقه نیز به علت دور ماندنش از پیشرفت شهر … جزوِ عقب مانده ترین مناطق دنیا است، نمی توانیم با عجله و به زور افکار و آمال خودمان را به جای قوانین آن ها بگذاریم. مجبوریم به سنت های مرسوم آن ها احترام بگذاریم، وگرنه از آن ها می بُریم و ما را بیرون می کنند». در این جا رهبری این جریان، سیاستِ محافظه کارانه ی خود را به حساب محافظه کاری مردم روستا می گذارد.
اما تجربه ی سازمان های چپ و کمونیست در کردستان نشان می دهد که مسئله ی اصلی خط سیاسی حاکم بر احزاب است نه محافظه کاری توده های شهری و روستایی. برای مثال، در ایران بعد از به قدرت رسیدن رژیم اسلامی و یورش آن به کردستان، زنان هوادار یا عضو سازمان های چپ و کمونیستی در مبارزاتی از قبیلِ راهپیمایی سنندج-مریوان و جنگِ سه ماهه ی 1358 و جنگِ 24روزه ی سنندج (1359) شرکت داشتند اما نه در سطح رهبری. در ایران، «کومه له ی شورشگیری زه حمه تکیشانی کوردستان» (سازمان انقلابی زحمت کشان کردستان)، در ابتدا سیاست محافظه کارانه ای در مورد شرکت زنان در مبارزات سیاسی و مسلحانه داشت اما حمله ی رژیم به کردستان در مرداد 1358 و انتقال رهبری و بسیاری از کادرها و اعضاء به روستاها و گسترش همه اشکال مبارزه در آن جا شرایطی پیش آورد که کومه له را تشویق کرد مانع شرکت زنان در مبارزه نشود. در این جبهه مبارزه، زنان نقش پشت جبهه را داشتند و وظایفی چون نگهبانی را بر عهده داشتند و به رهبری فشار آوردند که مسلح‌شان بکنند. حتی هنگامی که مسلح شدند اولین گروه مسلح زنانه بود و جداگانه، یعنی جدا از مردان مسلح، به جوله می رفتند. فعالیت این گروه زنان مسلح با استقبال مردم روستا روبه رو شد و عقب ماندگی رهبری را از توده مردم به نمایش گذاشت. اما این پایان محافظه کاری نبود و کومه له نگران این بود که زنان باید رعایت حجاب را بکنند آن هم در روستاهایی که زنان دهقان هیچ وقت حجاب و چادر و چاقچور نداشته اند. زنان مسلح برای مدتی مجبور بودند جامانه بر سر بکنند. بعد از تبدیل کومه له به «سازمانِ کردستانی حزب کمونیست ایران» راه برای شرکت آنان در مبارزه ی سیاسی و نظامی بازتر شد، به طوری که هنگامی که در سال 1983 در کردستان جنوبی، «کومه له ی مارکسی–لنینی» زنانی را که برای مبارزه ی مسلحانه به کوه آمده بودند روانه ی خانه می کرد، کومه له ی ایران زنان را مسلح کرده بود و حضور زنان مسلح در دهات مناطق آزاد شده باعث شد بسیاری از آن ها به مبارزه بپیوندند. یک سال بعد، در 1984، پ.ک.ک در ترکیه مبارزه ی مسلحانه را آغاز کرد و زنان به طور روزافزونی به آن ملحق می شدند. در همه ی مواردی که اشاره کردم زنان آماده ی برداشتن اسلحه بودند و خط سیاسی و ایدئولوژیک احزاب و رهبری آن ها مانع اصلی شکوفایی مبارزه ی زنان بوده  است.
شاید پاسخ این سؤال که آیا مبارزه ی زنان کوبانی گسستی در جنبش ملی کردستان به شمار می رود با توجه به تجربیاتی که مختصر اشاره ای به آن ها کردم تا حدی روشن شده باشد. مبارزه ی مسلحانه ی زنان بخشی از کل مبارزه ی مردم کوبانی و روژئاوا در شرایطی است که ارتش های امپریالیستی و بنیادگرا جنگ وحشیانه ای به مردم منطقه تحمیل کرده اند. کوبانی مقاومتی است علیه تیره ترین و مرتجع ترین دارو دسته بنیادگرا و پتانسیل آن را دارد که برخلاف نیروهای سنتی ملی-عشیره ای کرد رهایی ملی را به منافع قدرت های امپریالیستی گره نزند. آیا مسیری که پ.ی.د در پیش گرفته است متفاوت از مسیر «پارت دمکرات کردستان» و «اتحادیه ی میهنی کردستان» است؟ این دو حزب با اتکا به دو جنگ آمریکا علیه عراق بخش بزرگی از کردستان عراق را از سلطه ی حزب بعث خارج کردند و آن را به سکوی اقتصادی، نظامی و سیاسی آمریکا، قدرت های اروپائی، اسرائیل، ترکیه و ایران تبدیل کردند. این راه و رسم بسیاری از جنبش های ملی از قرن بیست تا حالا بوده است. من چند سؤال مطرح می کنم: آیا پ.ی.د خواست گسست از این گذشته را دارد؟ آیا پ.ی.د بدیل نوینی است که می تواند راهی این منجلاب نشود؟ رهبران کرد در کردستان جنوبی بعد از بیست و پنج سال حکومت نشان دادند که کوردایه‌تی تفاوتی با جنبش ناسیونالیستی سایر ملت ها ندارد، آیا رهبری پ.ی.د می تواند نشان بدهد که از این راه و رسم گسسته است؟
سؤال 2: درک پیوند  ستم ملی، ستم جنسیتی و استثمار و یا رابطه ی «رهایی زنان» با «رهایی ملی» و مبارزه ی طبقاتی از اهمیت بالایی برخوردار است. جنبش های ملی مثل هر جنبش بورژوایی دیگر اعتقاد خود را به رهایی زنان و برابری زن و مرد بیان می کنند اما تحقق آن را به بعد از رهایی ملی حواله می کنند و بعد از به قدرت رسیدن هم ناتوان از حل تضاد جنسیتی هستند. علاوه بر تفاوت طبقات در برخوردشان به نظام مردسالاری، در میان جنبش های ناسیونالیستی هم می بینیم که درجه ی درگیرشدن زنان در مبارزه ی ملی متفاوت است. مثلاً، زنان روژئاوا را با زنان باشور (کردستان عراق) مقایسه کنیم، در عراق زنان نیروی پشت جبهه در مبارزات ملی بودند، در حالی که در روژئاوا در صف مقدم جبهه هستند. تفاوت ها بسیار چشم گیر هستند.
امیر: درست است، این تفاوت ها واقعیت دارند و به تنهایی یا در مقایسه با سایر تجارب مهم هستند زیرا جنبش های اجتماعی و جنبش های رهایی بخش ملی به دلایل مختلف سمت و سوی متفاوت می گیرند، با وجود این در برهه ی تاریخی یعنی در پروسه ی مبارزه ی طبقاتی بر سر مردسالاری این تفاوت ها رنگ می بازند و به شباهت تبدیل می شوند. ستم جنسیتی یا ستم بر زنان پدیده ای فراطبقاتی است به این معنی که در همه ی طبقات به زنان ستم می شود و مردان هر طبقه به زنان هم طبقه ای خود ستم می کنند، اما تجربه ی کردستان و سایر جاها نشان می دهد که مبارزه با نظام مردسالاری و تلاش برای حل تضاد تاریخی دو جنسیت زن و مرد، مبارزه ای سیاسی است که در طی آن طبقات مختلف در برخورد به مردسالاری سیاست های متضادی در پیش می گیرند. دو قرن و نیم بعد از انقلابات بورژوایی آمریکا، فرانسه و هلند و بعد از دو قرن مبارزات زنان برای برابری و عدالت، نظام مردسالاری هنوز پابرجا است و بورژوازی با وجود ادعایش مبنی بر آزادی و برابری همه ی شهروندان، نه توانسته و نه خواسته این نظام را برچیند و فقط آن را «اصلاح» کرده یعنی آن را با نظام سرمایه داری همگون کرده است. در کردستان، ناسیونالیست ها، ستم جنسیتی را که مرد کرد بر زن کرد روا می دارد نادیده می گیرند یا بی رنگ می کنند و به بهانه ی عمده بودن ستم ملی در مقابل آن سکوت می کنند. از نظر آن ها ستمی که «بیگانه» اعمال می کند بدتر از ستم «خودی» است. تعجب آور نیست که در کردستان و سایر جاها نیروهای کمونیست در مبارزه علیه ستم جنسیتی قاطع تر از ناسیونالیست ها بوده اند همان طور که در مورد ریشه کن کردن خودِ ستم ملی نیز از ناسیونالیست ها قاطع تر بوده اند.
کمونیسم خواهان تغییر رادیکال در روابط تولیدی و اجتماعی و نظام فکری جامعه ی طبقاتی و ایجاد بدیلی نو است و از جمله برهم زدنِ نظام مردسالاری و همه ی روابط آن از قبیل بنیاد خانواده است. اما کمونیست ها هم همیشه سیاست درستی در مبارزه با مردسالاری نداشته اند. بعضی کمونیست ها مانند ناسیونالیست ها حل ستم جنسیت را به فردای انقلاب محول می کنند، و از نظر تئوری هم دیدشان از چهارچوبِ روابط بورژوایی فراتر نمی رود. در واقع هر فرد و هر سازمانی که آمال و آرزوی کمونیسم را داشته باشد الزاماً کمونیست نیست. کمونیست بودن بیش از هر چیز داشتن خط سیاسی و ایدئولوژیک و افق و برنامه ی تغییر رادیکال جامعه است. با این معیار، «کومه له ی مارکسی–لنینی» را نمی توان یک سازمان کمونیستی به حساب آورد و تعجب آور نیست که در شرایط دشوار اما مناسبِ بعد از شکست بارزانی در 1975، به جای بنا نهادن رهبری کمونیستی، زیر بالِ خط سانتریستی جلال طالبانی رفت و بعدها در آن تحلیل رفت. کومه له ی ایران برعکس در جهت جدا شدن از جریان ناسیونالیستی و رادیکالیزه شدن بیشتر حرکت می کرد. این تفاوت را، که نیاز به توضیح و تحلیل بیشتر دارد، می توان در تفاوت سیاست های جنسیتی این جریان ها مشاهده کرد. زنان کومه له همان طور که اشاره کردم بعد از سه سال مبارزه ی پشت جبهه ای بر موانع سیاسی درون تشکیلات فائق آمدند و مانند زنان روژئاوا و مدت ها قبل از آن ها در مبارزه ی مسلحانه شرکت داشته اند. پ.ک.ک هم به عنوان یک تشکیلات متمایل به مارکسیسم پا به عرصه ی مبارزه گذاشت و در طول سی سال مبارزه ی سیاسی و نظامی دشوار هزاران زن به صفوفش پیوسته اند. البته پ.ک.ک را مانند «کومه له ی مارکسی–لنینی» باید یک سازمان ملی گرای رادیکال به حساب آورد.
            اما بحث سیاست جنسیتی این جنبش ها و سازمان ها را نباید به میزان شرکت زنان در مبارزه ی مسلحانه محدود کرد. صرف شرکت در مبارزه ی مسلحانه نمی تواند روابط مردسالاری را از بین ببرد یا حتی به سراشیب سقوط براند. سیاستِ جنسیتی و پراتیک هر یک از این سازمان ها پر از پیچ و خم و گره گاه هایی است که بیشتر از هر چیز ناشی از خط سیاسی و ایدئولوژیک آن ها است. شرکت زنان در مبارزه ی مسلحانه عرصه های جدیدی برای مبارزه بر سر مردسالاری باز می کند اما سرانجام این مبارزه بستگی به آگاهی (تئوری، دانش، تشکیلات) و دخالت آگاهانه دارد. بگذار مثالی بزنم. هنگامی که به دنبال جنگ 1991 آمریکا علیه صدام مناطق شمالی کردستان عراق به دست احزاب کرد افتاد و پ.ک.ک. بخشی از نیروهای مسلح خود را به کوه های آنجا منتقل کرد، پایگاه زنان و مردان جدا بود. یک بار در پاسخ به این سؤال که چرا گریلاهای زن و مرد جدا هستند یکی از مسئولان پ.ک.ک. گفته بود که «پدران و مادران دختران گریلا انتظار دارند که چنین باشد.» این رویکرد که معمولاً «کرنش به خودرویی» نامیده می شود همان است که سیاست «کومه له ی مارکسی-لنینی» و چند سال اول مبارزات کومه له ایران را رقم می زد. سه سازمان متفاوت و یک سیاست مشابه. پ.ک.ک. مطابق بر روال سیاست کرنش به عقاید و افکار توده ها یعنی کرنش به خودرویی، هر نوع رابطه ی عاطفی یا عشقی بین مبارزین زن و مرد را ممنوع کرده بود. در حالی که در همین سال ها یعنی اواخر دهه ی 1980 تا کنون در پایگاه های «حزب کمونیست ایران–کومه له» زن و مرد با هم بوده اند و رابطه عاطفی بین آن ها ممنوع نبوده است. مادرانی که به دیدار دختران یا پسران‌شان می رفتند به شدت تحت تأثیر مناسبات تساوی طلبانه و لغو تقسیم کار جنسیتی قرار می گرفتند و بارها مادری به دخترش و به سایرین می گفت: «اگر زندگی دیگری داشتم مثل شما زندگی می کردم» یا «کاش من هم مثل شما خوشبخت می شدم». البته در اینجا هم با وجود این پیشرفت ها، روابط مردسالاری از بین نرفته است و مبارزه ی بیشتر بر پایه ی درک خط سیاسی و ایدئولوژیک کمونیستی لازم است. روابط مردسالارانه مانند ستم ملی و شاید بیشتر از آن در تاروپود روابط اجتماعی تنیده است و به آسانی و در کوتاه مدت ریشه کن نمی شود. آنچه من در تجربه ی خودم و همین طور در ضمنِ تحقیق دریافته ام این است که جنبش کمونیستی و کمونیست ها در کردستان در هیچ زمینه ای مخصوصاً در آن چه «مساله ی زنان» نامیده شده یا درست تر بگویم سیاستِ جنسیتی نتوانسته اند از جهان بینی و فرهنگ و سیاستِ ناسیونالیستی گسست کنند و خط سیاسی و ایدئولوژیک و پراتیک کمونیستی انقلابی را ارائه دهند.
سؤال 3: بعضی از جریاناتِ چپِ آنارشیستی و سوسیالیستی، تحت تأثیر مبارزات زنان در کوبانی و تحولاتی که در کانتون های خودمختار صورت گرفته است، ادعا می کنند که کوبانی «الگوی انقلاب»، «انقلاب سوسیالیستی»، «انقلاب زنان» یا راه رهایی زنان است. اگر به ورای تصاویر شعف انگیز مبارزان کوبانی نگاه کنیم و به نوشته ها، مانیفست، قرارها و دیگر اسناد پ.ک.ک و پ.ی.د مراجعه کنیم مثلاً «قانون کانتون جزیره ویژه ی حقوق زنان» چه تصویری ارائه می دهند؟
امیر: قبل از هر چیز باید بگویم که پ.ک.کِ امروز و پ.ی.د خود را سازمان کمونیستی یا سوسیالیستی به حساب نمی آورند اگرچه کسانی که خود را هواداران کمونیسم و سوسیالیسم می دانند در درون این تشکیلات وجود دارند. از وقتی که اوجلان در زندان ایمرالی به تجدید نظر در خط مشی پ.ک.ک پرداخته بیشتر به آنارشیسم گرایش پیدا کرده است آن هم جریانی راست در آنارشیسم. اگر متنِ «قانون کانتون جزیره ویژه ی حقوق زنان» را بررسی کنیم، هیچ گونه محتوای سوسیالیستی ای در آن نمی بینیم. البته این قانون در تضاد آشکار با زن ستیزی جریاناتِ اسلامی چه معتدل و چه بنیادگرا قرار دارد و باید آن را گام مهمی در مبارزه علیه مردسالاری اسلامی به حساب آورد و در عین حال در تضاد با سیاست ناسیونالیستی مردسالارانه ی «حکومت اقلیمی کردستان» است، و عقب ماندگی این حکومت و جنبش ملی کردستان جنوبی را عریان می کند. اصول و حقوقی که در این سند ارائه شده بر مبنای مطالبات دموکراتیک که هنوز در چارچوب نظام بورژوایی است تنظیم شده اند که زنان در کشورهای مختلف طی دو قرن گذشته برای دستیابی به آن مبارزه کرده اند و باید هم بکنند. این قانون برابری زن و مرد در حوزه های عمومی، حقوقی، کار و دستمزد و ادای شهادت را تأمین می کند و برای قتل ناموسی مجازات تعیین می کند. علاوه بر این ها، این قانون ازدواج اجباری، چندهمسری، شیربها، مهریه، زن به زن، خرید و فروش زن، خشونت و تبعیض، ازدواج دختران کمتر از 18 سال را ممنوع می کند و حضور نمایندگان زن در جریان قانون گذاری و ریاست مشترک زن و مرد در همه ی ادارات و ارگان ها را تأمین می کند. این اصول و حقوق اگر عملی شود به سلطه ی مردسالاری فئودالی و دینی ضربه می زند اما در بهترین حالت مردسالاری مدرن را به جای آن برپا می کند یعنی گذاری خواهد بود از مردسالاری فئودالی و دینی به مردسالاری بورژوائی و سکولار. یعنی در شرایط بقای جامعه ی طبقاتی، روابط مردسالاری به شکلی دیگر بازسازی می شود. مردسالاری مجموعه ای از روابط اجتماعی است، یعنی یک نظام یا سیستم است که سلطه ی جنسیت مرد را تولید و بازتولید می کند و آن هم در پیوند گسترده با سایر نظام های اجتماعی مانند نظام طبقاتی، دینی، حقوقی، سیاسی، قضائی، قانونی، و ایدئولوژیک و هنری. اگر نظام مردسالاری به رابطه قانونی تقلیل داده شود به این نتیجه خواهیم رسید که با تغییر قانون می توان به آن خاتمه داد در حالی که چنین چیزی نه در سرمایه داری میسر است نه در سوسیالیسم. البته مردسالاری در سوسیالیسم ضربه های جدی می خورد، اما سوسیالیسم فقط شرایط زوال آن را به وجود می آورد و تنها در کمونیسم است که محو می شود.
در انقلاب سوسیالیستی، حقوق دموکراتیک یعنی برابری زن و مرد، به شیوه ای گسترده تر از قانونِ روژئاوا، بلافاصله تأمین می شود و گام های بیشتری در جهت نفی نظام مردسالاری برداشته می شود. اما به این اکتفا نمی شود و نباید کرد. زیرا تأمین کردن حقوق برابر از طریق قانون، به خودی خود در چهارچوب روابط سرمایه داری درجا می زند. «برابری قانونی زن و مرد» در شرایطی که نابرابری خارج از عرصه ی قانون حاکم است (یعنی در روابط جنسیتی، طبقاتی، ملیتی…) به بازتولید نابرابری کمک می کند. بورژوازی توانایی این را دارد که به دلیل منافع خودش و همچنین تحت فشار زنان، کارگران و دیگر جنبش های اجتماعی برابری صوری یا قانونی را تأمین کند اما در تأمین برابری اجتماعی و اقتصادی ناتوان است، و به همین دلیل مارکسیسم حق برابری را «حق بورژوایی» می نامد. این که برابری قانونی در شرایط نابرابری فراقانونی به بازتولید نابرابری کمک می کند چیزی است که دموکرات ها و بسیاری آنارشیست ها مایل به درک آن و حتی شنیدن آن نیستند. نظام مردسالاری مانند قانون، دولت، دین و دادگاه یکی از مؤلفه های جامعه ی طبقاتی است. گذار از سرمایه داری به کمونیسم هنگامی صورت می گیرد که مجموعه ی این روابط نفی شود و شرایط نفی این روابط در سوسیالیسم فراهم می شود آن هم از طریق مبارزه ی طبقاتی گسترده در همه ی زمینه ها از جمله در عرصه ی قانون، و از این رو سوسیالیسم جامعه ی گذار به شمار می رود نه پایان تاریخ. گذار یعنی دورانی نسبتاً طولانی که از طریق مبارزه ی طبقاتی، نظام طبقاتی و جنسیتی برچیده می شود و نظم نوین غیرطبقاتی و غیرجنسیتی و غیرملی برپا می شود. باید تأکید کرد که حتی در سوسیالیسم، ستم جنسیتی و ستم ملی به کلی از بین نمی رود بلکه امکانِ از بین رفتن آن ها فراهم می شود: این امکان در جامعه ی کمونیستی متحقق می شود. مهمترین کانونِ تولید و بازتولید نظام مردسالاری خانواده است که با سایر نهادهای جامعه ی طبقاتی به ویژه دین، دولت، قانون، فرهنگ، تعلیم و تربیت، ایدئولوژی و رسانه ها پیوند های محکمی دارد. قانون روژئاوا در تلاش است برای دموکراتیزه کردنِ خانواده و نه برچیدن آن و حتی در این حد هم دچار محدودیت است. همین طور که گفتم انقلاب سوسیالیستی نیز با دموکراتیزه کردنِ این روابط از جمله برابری در قانون شروع می شود و از قانون روژئاوا نمی توان انتظار داشت که امکانات نفی آن را فراهم کند اما آن چه روشن است، پ.ک.ک و پ.ی.د چنین افق و چشم اندازی را ندارند، زیرا نه معتقد به سوسیالیسم هستند و نه اینکه برنامه های امروز را در چارچوب تحقق آن پیش می برند. هنگامی که آگاهی (تئوری، دانش، تشکیلات) کمونیستی راهنمای انقلاب نباشد، هیچ نوع سازماندهی جامعه از «پایین به بالا» یا مدیریت شورایی یا مدیریت مشترک زن و مرد، توانایی ریشه کن کردنِ «واقعیت مادی» یعنی روابط جنسیتی و طبقاتی و ملی را ندارد.
قانون روژئاوا در بعضی موارد از دست آورد های جوامع سوسیالیستی قرن بیستم، و حتا از رژیم «حقوق زنان» در دمکراسی بورژوایی امروز عقب مانده تر است. برای مثال طبق ماده ی 14، طلاق تنها با رضایت طرفین میسر است. یعنی این که اگر زن به هر دلیلی خواهان جدایی باشد، بدون رضایت شوهر امکان این کار را ندارد. ماده ی 18، «مجازات شدید» برای «خیانت» یعنی رابطه ی خارج از ازدواج در نظر گرفته است. آن چه در این جا «خیانت» نامیده شده در شریعت «زنا» نام دارد. «زنای محصنه» مجازاتش سنگسار کردن است. در قرآن «زنا» چهار بار ذکر شده اما مجازات مرگ برای آن تعیین نشده است. اگر نظام جنسیتی قرار است دموکراتیزه شود، رابطه ی خارج از ازدواج نباید با توسل به قهرِ قانون و دولت ممنوع بشود بلکه زن و مرد باید آزاد باشند به رابطه ی ازدواج خاتمه بدهند و به زور قانون و مجازات و تنبیه در این رابطه باقی نمانند. ماده ی 5 حق زنان را برای ایجاد سازمان های سیاسی، مدنی، اقتصادی و فرهنگی و غیره به رسمیت می شناسد اما به شرطی که با «تعهدات اجتماعی» زنان منافات نداشته باشد. اگرچه «تعهدات اجتماعی» توضیح داده نشده، معمولاً این تعهدات در مورد زنان چیزی جز مسئولیت های خانوادگی و حفظ این کانون اصلی مردسالاری نیست.
درست است که بعضی ها از جمله آنارشیست ها مبارزات کوبانی را «انقلاب زنان» نامیده اند. این عنوان یا مفهوم های مشابه از جمله «انقلاب فمینیستی» قبلاً در مورد مبارزات زنان در سایر جاها به کار رفته است. این نیز روشن است که انقلابات بورژوایی چه در غرب چه در شرق مردانه بود هم در سیاست هم در حذف زنان یا پشت جبهه گذاشتن آن ها، و حتی انقلابات سوسیالیستی هم بیشتر با رهبری مردان بوده است. با وجود این، اگر انقلاب را به معنای مارکسیستی به کار ببریم، «انقلاب زنان» مفهوم درستی نیست. انقلاب به قدرت رسیدن طبقه ی مترقی و تبدیل یک فورماسیون کهنه و ارتجاعی به یک فورماسیون نو و مترقی را در بر می گیرد، و چنین گسست تاریخی بدون رهبری کمونیستی دارای درک درست و البته بدون شرکت آگاهانه و وسیع زنان میسر نیست. دید آنارشیستی به خصوص نوعی که توجه اوجلان را جلب کرده است، اگر از مفهوم انقلاب استفاده بکند آن را با «تعمیق» یا «رادیکالزه کردن» دمکراسی بورژوایی یکی می داند. اگرچه آنارشیسم طیف بسیار متنوع و وسیعی از نظرات را در بر می گیرد از جمله جریان چپ آنارکو-کمونیسم، اما برنامه ی «پایین به بالا» و راه چیاپاس چیزی جز راه رفرم روابط سرمایه داری نیست، هم در این تجربه ی مشخص هم در تئوری. انقلابی بودن در عصر سرمایه داری قبل از هر چیز مستلزم خواست و آگاهی و برنامه ی برچیدن سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم و عبور از آن به کمونیسم است. چنین گسستی از طریق سازماندهی «از پایین به بالا» و شبکه ی شوراهای ده و محله و شهر و استان و خودمختاری دمکراتیک و کنفدرالیسم دمکراتیک و تجدید سازماندهی شهرداری ها به موازات موسسات سرمایه داری یا در تقابل با آن ها صورت نخواهد گرفت. آن چه این مکتب آنارشیسم مایل به درکش نیست این است که سلطه ی طبقه ی (بورژوازی) را، که ضامن سلطه ی یک فورماسیون اجتماعی-اقتصادی (سرمایه داری)است، نمی توان با بالا و پایین کردن حاملان قدرت تغییر داد. واضح است که سلطه ی بورژوازی به شکل «هرم قدرت» و از بالا به پایین است اما این فقط شکل سازماندهی این سلطه است و با تغییر یا رفرم شکل نمی توان محتوای آن را به زیر کشید. اگر همه ی ارگان های حکومت و حاکمیت را با شورا جانشین کنیم و تمام اعضای شوراها از بین ستمدیده ترین، مبارزترین و فقیرترین زنان و مردان انتخاب شوند، نظام سرمایه داری هنوز پا بر جا می ماند زیرا اعضای شوراها ایده ها و ایدئولوژی های متفاوتی دارند و در نبود حزب و رهبری کمونیستی خواست یا توانایی برچیدن فورماسیون سرمایه داری را نخواهند داشت امری که، طبق نظر مارکس، مستلزم گسستن از کلیه ی روابط کهنه ی مالکیت و از کلیه ی افکار کهنه است و در همان حال از بین بردن کلیه ی تمایزات طبقاتی، کلیه ی روابط تولیدی که این تمایزات طبقاتی از آن بر می خیزند، کلیه ی روابط اجتماعی ستم گرانه و کلیه ی افکار ستم گرانه و تبعیض گرانه و توجیه کننده ی استثمار و ستم. حتی اگر همه ی اعضای شوراها خواست برچیدن روابط سرمایه داری را داشته باشند، بدون درک تئوریک درست از سرمایه نمی توانند چنین خواستی را عملی کنند. در عرصه ی فلسفی، مساله ی رابطه ی دیالکتیکی آگاهی و ماده است. واقعیت مادی را می توان تغییر داد اما نه بدون آگاهی. این گسست ها تنها با انتقال محرومین از حاشیه به مرکز یا از پایین به بالا صورت نمی گیرد.
سؤال 4: سیاست های جنسیتی پ.ک.ک و پ.ی.د بر مبنای دیدگاه اوجلان تدوین شده و از دید او جامعه ی دموکراتیک و «تمدنِ دموکراتیک» بدون بنیاد خانواده میسر نیست، البته خانواده ای که باید بازسازی بشود و مبنای بازسازی ملت کرد باشد. پ.ک.ک از یک طرف به مقاومت زنان و شرکت فعال آن ها در جنبش ملی دامن زده است و از طرف دیگر رهایی زنان را در چارچوب بنیاد خانواده و مطالبات ملی محدود می کند. در این شرایط شبکه ای از تضادهای سیاسی و ایدئولوژیک برجسته شده  اند: تضاد بین ناسیونالیسم و جنبش رهایی زنان، انترناسیونالیسم و ناسیونالیسم، ناسیونالیسم و کمونیسم، و تضاد بین شکوفایی مبارزات زنان و عقب ماندگی رهبری.
امیر: در شرایط درخشش مبارزات مسلحانه ی زنان کوبانی، و فوریت پشتیبانی از آن به این تضادها توجهی نمی شود اما برای تداوم و تکامل مبارزه بحث و جدل بر سر سیاست انقلابی ضروری است. قبلاً اشاره کردم که تجربه ی جنبش های ملی نشان می دهد که ناسیونالیسم، سیاست و ایدئولوژی بورژوازی، در بهترین حالت نظم طبقاتی و جنسیتی را دموکراتیزه یعنی بورژوایی می کند. برای مثال، سلطه ی دین و افکار دینی و سنتی تا حدی از زندگی اجتماعی کنار گذاشته می شود، جایگاه اقتصادی و سیاسی افراد به جای اینکه توسط روابط عشیره ای و طایفه ای تعیین شود، توسط اصل شهروندی یعنی «برابری در قبال قانون» تعیین می شود، یا شهروند تا حدی آزادی بیان دارد بدون ترس از حبس و شکنجه و غیره. یعنی کارهایی که انقلاب بورژوایی قرن هیجدهم در اروپا کرد آن هم بعد از دو قرن مبارزه ی مداوم شهروندان.
در کردستان عراق حکومت اقلیم حتی همین را هم نتوانسته  است عملی کند. خشونت و تبعیض علیه زنان امروز در کردستان عراق بیداد می کند. طناب «ناموس» جامعه ی فئودالی-عشیره ای هنوز بر گردن زنان است. پ.ک.ک و پ.ی.د مسیر دیگری را در پیش گرفته اند اما نمی توانند از محدوده ی دمکراسی بورژوایی خارج شوند. در شرایط امروز خاورمیانه که نیروهای اسلام گرا وزنه ی مهمی در سرمایه داری کشورهای مختلف هستند، نیروهای ملی گرای کرد که واقعاً خواهان تجدد و دموکراتیزه کردن هستند به علت اینکه خودشان در چهارچوب وضع موجود عمل می کنند به عشیره گری و بنیاد دین امتیاز می دهند. واضح است که امتیاز دادن به افکار و سنن کهنه بیش از همه زنان را هدف قرار می دهد. تردیدی نیست که پ.ک.ک و پ.ی.د در مقایسه با احزاب کرد در کردستان عراق بسیار مترقی تر هستند اما سیاست «رئال پلتیک» پ.ک.ک و پ.ی.د تفاوت ها را کم رنگ تر می کند. در واقع اوجلان، که در اوایل فعالیت پ.ک.ک با فئودالیسم و عشیره گری مبارزه می کرد حالا وجود عشیره و طایفه را یک عامل مثبت ارزیابی می کند. اگر ساده مطرح کنم، سؤال در نهایت این است: روابط جنسیتی موجود را باید ریشه کن کرد یا دموکراتیزه کرد؟ ریشه کن کردن مردسالاری یا دموکراتیزه کردن آن؟
واضح است که هیچ نیرویی، ناسیونالیست یا کمونیست، قادر نیست این روابط را به راحتی و فوری از میان بردارد. این بحث در سطح تحلیل و آگاهی (تئوری) و سیاست صورت می گیرد و بدون چنین بحث و جدلی پیشرفت یا جهش در عمل میسر نیست. زنان در کوبانی با نهایت جسارت به مبارزه ی مسلحانه دست زده اند و می توان سؤال کرد که زن و مرد در مبارزه ی فکری و تئوری و سیاسی نیز چنین جسارتی از خود نشان می دهند؟ یعنی جرات کنند چشم اندازشان دمکراسی بورژوایی نباشد، از آن گسست کنند و افق‌شان دمکراسی پرولتری و انترناسیونالیسم پرولتری باشد. این گسست کار آسانی نیست زیرا سیاست جنسیتی پ.ک.ک و پ.ی.د را اوجلان فرموله می کند و بقیه پیروی می کنند، و حالا هم که کنفرانس و بحث و مشاوره وجود دارد، آن چه خط مشی سازمان را تعیین می کند اتوریته ی رهبر است حتی در شرایطی که اوجلان در اسارت زندان است. در مورد سیاست جنسیتی، زنان درون این تشکل ها و بیرون آن ها مهم ترین نیرویی هستند که می توانند به مبارزه بر سر خط مشی دامن بزنند. اوجلان هنگامی که از تاریخ باستان و اسطوره سازی به دنیای امروز می پردازد و افق مبارزه را ترسیم می کند به این نتیجه می رسد که دولت-ملت و «مدرنیته ی کاپیتالیستی» و نه کاپیتالیسم مانع تاریخی و دشمن اصلی هستند. و راه حل را در این می  یابد که دولت-ملت (یعنی دولت ترکیه) را نادیده بگیرد و کردها خودشان هم دنبال دولت سازی نروند و در کنار دولت ترکیه به شیوه ای دموکراتیک، «از پایین به بالا» و از طریق برپا کردن شوراها، ارگان های خودمختاری دموکراتیک و کنفدرالیسم دموکراتیک را بسازند. این پروژه، اگر امکان تحقق آن وجود داشته باشد، از چهارچوب روابط سرمایه داری خارج نمی شود زیرا به جای ریشه کن کردن استثمار سرمایه داری به تعدیل آن و در واقع به بازتوزیع آن امید می بندد.
زنان کوبانی با شلیک هر گلوله به هیولای مردسالاری دینی ضربه می زنند. آن‌ها علیه یکی از زن ستیز ترین و درنده ترین جریانات دینی قیام کرده اند و مبارزه ی آن ها حرکتی است در جهت زندگی و سیاست سکولار و برابری زن و مرد. اما در نهایت، رهبری جنبش است که سمت و سو و سرنوشت مبارزه را تعیین می کند. سیاست وارد شدن در ائتلاف امپریالیستی امکان گسست از وضع موجود را نفی می کند. رهبری امروز در جهت ائتلاف با آمریکا حرکت می کند. این یعنی میان دو قطب اسلام گرایی و امپریالیسم طرف امپریالیسم را گرفتن. اما هر جنبشی وارد این باطلاق بشود با این خیال که از تضادهای میان این نیروهای مرتجع و امپریالیستی «استفاده» کند خودش مورد استفاده واقع خواهد شد و به تقویت این دو طرف کمک خواهد کرد.
روژئاوا برای آزادی خواهان دنیا نفس تازه ای در مبارزات رهایی بخش است و بسیاری به دیدار کانتون ها و مردم مبارز آن می روند. در عین حال مهم است که تجارب تاریخی را در نظر داشته باشیم. جنبش های موسوم به «بهار عربی» نتوانستند از تضاد بین امپریالیسم و اسلام گرایی دوری کنند، در آن تحلیل رفتند و به «بن بست عربی» رسیدند. در روژئاوا سنگرهای پ.ی.د، رو در رو از سوی داعش و از پشت سر از سوی ترکیه آماج حمله هستند، و حتی نیروی نظامی «حکومت منطقه ای کردستان» با برنامه ی تضعیف پ.ی.د به «کمک» رفته است. در عین حال، افرادی از سربازان بازنشسته ی آمریکایی و اروپایی که در جنگ افغانستان و عراق شرکت داشته اند برای «کمک» به جنگ ضدداعش روانه ی روژئاوا می شوند. از جمله ی این «حامیان» یک زن سرباز بازنشسته ی اسراییلی است، سرباز ارتشی که علیه مردم فلسطین مرتکب جنایات جنگی می شود. در سال 1936، در جریان جنگ ضدفاشیستی مردم اسپانیا علیه فاشیسم، آزادی خواهان دنیا با تشکیل بریگادهای انقلابی به کمک اسپانیایی ها شتافتند. در میدان های این نبرد صف فاشیسم و ضدفاشیسم کاملاً جدا بود. اما امروز در روژئاوا مرز بین آزادی خواهان و دشمنان آزادی در خطر فروریختن است و این فقط یکی از زنگ خطرهایی است که محدودیت های رهبری مبارزه را نشان می دهد.•

۱۳۹۳/۱۰/۱۸

راگەیاندنی نەهێشنی هەڵاواردن لەدژی ژن لە 7ی نۆڤەمبەری 1967دا


images(رێکەوتننامەی نەهێشتنی هەموو جۆرەکانی هەڵاواردن لەدژی ژن لە 18ی دیسەمبەری 1979، ناسراو به‌ رێکه‌وتننامه‌ی “سیداو” که‌ له‌ 3ی ئه‌یلولی 1981 چووه‌ دۆخی جێبه‌جێردنه‌وه‌.)
پێشەکی:
هەڵاواردن دژی ژن وه‌کوو چه‌مک له‌ ناوه‌رۆکدا خۆی ده‌دات له‌ چه‌مکی یه‌کسانی. به‌گه‌ڕانه‌وه‌ بۆ بیردۆزی هه‌ڵنه‌کردنی پیاو له‌گه‌ڵ ژنێکدا که‌ له‌خۆی که‌متر نه‌بێت. بۆیه‌ ده‌بینیت پیاو په‌نا بۆ به‌که‌مزانین و ئه‌شکه‌نجه‌دانی ژن ده‌بات به‌مه‌به‌ستی ئه‌وه‌ی خۆی له‌سه‌ره‌وه‌ بمێنێته‌وه‌ و ژن له‌ژێرده‌ستیدا. هه‌روه‌ک زۆرجاریش ململانێکه‌ ره‌نگێکی تر بخۆیه‌وه‌ که‌ بریتیه‌ له‌ ململانێ له‌سه‌ر ده‌سه‌ڵات، که‌ پیاوی به‌تایبه‌ت خۆرهه‌ڵاتی قه‌ناعه‌ت به‌وه‌ ناکات که‌ ده‌سه‌ڵاتی کۆمه‌ڵایه‌تیی مەسەلەی هەڵاواردن بەهەموو شێوەکانیەوە لە زۆر پەیماننامە و راگەیاندنەکانی نەتەوە یەکگرتوەکان و جاڕنامە نێودەوڵەتیەکاندا هاتوە و یاسای بۆ دەرچووە و سزای بۆ بڕێندراوەتەوە. هەڵاواردن لەسەر بنەمای ڕەگەز، نەتەوە، زمان، رەنگ، دین، مەزهەب، رەنگی پێست و فیکر و عەقیدە بەمانای جیاکردنەوەی کەسێک یان گروپێک و چەوساندنەوەیان یان خراپ مامەڵە کردنیان لەسەر بنەمای ئەو جیاوازیە و زەوتکردنی مافیان و زوڵم لێکردنیان دەگرێتەوە. نمونەی ئەو یاسا تایبەتیانەی کە چۆنێتی مامەڵەکردنی لەگەڵ ئەو حاڵەتانە دیاریکردوە، راگەیاندنێکی نەتەوەیکگرتوەکان ساڵی 1963و دوو پەیماننامە کە 1965 و 1973 پەسەندکراون، بەمەبەستی قەلاچۆکردنی هەموو جۆرەکانی هەڵاواردنی ڕەگەزی و قەدەغەکردنی تاوانی هەڵاواردن ڕەگەزی و سزادانی بکەرەکانی. کە لە هەرسێکیاندا تەئکید لەسەر یەکسانی ئادەمیزادەکان دەکاتەوە بەبێ لەبەرچاوگرتنی هیچ جۆرە جیاوازیەک، لە ڕەگەز، دین، مەزهەب، زمان، نەتەوە، رەنگی پێست…
هەڵبەتە هەڵاواردن دژی ژن، یەکێکە لەکێشە مرۆڤایەتیەکانی رەگوریشەیەکی دوور و درێژی لە کۆمەڵگا ئینسانیەکاندا هەیە و، ئەکەوێتە ژێر خانەی تاوانی هەڵاواردنی ڕەگەزی کە نەتەوە یکگرتوەکان یاسای بۆ داناوە و سزای بۆ بڕاندۆتەوە. بەڵام بەهەند وەرگرتنی مەسەلەی هەڵاواردن لەدژی ژن و جیاکردنەوەی لە یاسادا وەکوو تاوانێکی سەربەخۆ هەر لە کۆنەوە، رەهەندی مرۆڤایەتی و ئەخلاقی و فەرهەنگی خۆی هەیە. ئەم تاوانەی کە پەیوەست نیە بە ناوچەیەکی تایبەتەوە، بەڵکوو ژن لەهەموو جێگایەکی دونیا لەدەستی ئەناڵێنێت و نەبەستراوەتەوە بە کەلتوورێکی جوگرافی تایبەتەوە. بەو پێیەی هەڵاواردن دژی ژن بنەمایەکی سەرەکیە بۆ سەرهەڵدانی دیاردەی هەموو جۆرەکانی توندوتیژی ناو کۆمەڵگا بەگشتی و توندوتیژی خێزانی بەگشتی، کە مەترسی لەسەر سەرتاپای کۆمەڵگا مرڤایەتیەکان هەیە و ئەخلاقی ئینسانی ئەخاتە بەرهەڕەشە و بەرپرسیارێتی، لەبەر ئەوەی لەروویەکەوە کەلوور و ئیتیکێکی توندوتیژی بەرهەمدەهێنێتەوە کەدەبێتە بنەمایەکی مەعریفی و ئەخلاقی و پەروەردەیی لە دوارۆژدا لەناو نەوەکانی تردا…
ئەگەرچی ئەو یاسایانەی بۆ حاڵەتەکانی توندوتیژی لە دژی و ژن و توندوتیژی ناو خێزان وایکردوە دیاردەی توندوتیژی لەزۆر لە کۆمەڵگاکانی گەیشتونەتە ئاستێکی عەقڵی و مۆراڵی بەرز لە تێڕوانینیان بۆ یەکسانی ژن و پیاو و چەمکی ئازادیەکان و مافەکانی مرۆڤ، ئەبینیت کەمتازۆر دیاردەی توندوتیژی وەکوو قۆناغ یان وەکوو خەسڵەتێکی کۆمەڵایەتی تێدەپەڕێنن، کە لەمەو لە حاڵەتێکی چەسپیو و ئاماژەیەک بۆ کەلتوورێکی مرۆڤایەتی دیاردەی توندوتیژی کردۆتە دیادەیەکی رێژەیی کەلە کۆمەڵگایەکەوە رێژەکەی بۆ کۆمەڵگایەکی تر ئەگۆڕدرێت. کە ئەمەش هۆکاری تایبەتی خۆی هەیە، لەوانە تێگەیشتن لە رۆحی ئەو یاسایانە، تێگەیشتن لە رۆح و ناورۆکی چەمکی ئازادی و یەکسانی نێوان ژن و پیاو و رێزگرتن لە ئینسانیەتی ژن لەسەر ئەو بنەمایانە. دواتر دیاردەی رەتکردنەوە و وەستانەوە بەرووی دیاردەکانی توندوتیژیدا ببێتە خەسڵەت و کەلتوورێکی کۆمەڵایەتی لەجێگەی بەرهەمهێنانی دیاردەکە خۆی..
چەمکی “هەڵاواردن” لەدژی ژن لەگەڵ چەمکی (یەکسانی) نێوان ژن و پیاو ئاڵۆز و ناکۆک دەوەستێت و باوەڕنەبوونی کۆمەڵگا پیاوسالارەکان بە یەکسانی ژن بە پیاو کرۆک و هۆی سەرەکی سەرهەڵدانی دیاردەی هەڵاواردن لەژی ژنە. هەڵبەتە چەمکی هەڵاواردن بەپێی کۆمەڵگاکان پاڵپشتەکەی دەگۆڕدرێ، بۆ نمونە لە کۆمەڵگا خۆرهەڵاتیەکان پاڵپشتێکی دینی و کەلتووری دواکەوتووی هەیە، لەهەندێ کۆمەڵگادا ململانێ لەسەر دەسەڵات ..هتد.. .
هەڵبەتە لەو کۆمەڵگایانەدا کە هێشتا سیستەمی باوکسالاری زاڵە و بیری پیاوانە کۆمەڵگا لەهەموو بوارەکاندا دەبات بەڕێوە دەبینیت لەم کۆمەڵگایانەدا کێشەی هەڵاواردن لەدژی ژن و دیاردە و دەرهاویشتە ناشرینەکانی زۆر زەق بونەتەوە، لەوانە: توندوتیژی، بازرگانیکردن بە جەستەی ژنەوە، بەکەمزانینی ژن، رێگەگرتن لە بەشاریکردن لە بەڕێوەبردنی کۆمەڵگا و دوورخستنەویان لە بازنەکانی بڕیار و دەسەڵات و زەوتکردنی زۆر مافی ئینسانی تر کە ئەگەر بۆ یاسا و پەیماننامە نێودەوڵەتیەکان و بەتایبەت پەیماننامەکانی نەتەوەیەکگرتوەکان بگەڕێینەوە دەبینین ئەو مافانە زۆر بە جوانی بۆ هەموو ئادەمیزادەکان چەسپیون بەبێ هیچ جیاوازیەک..
دوو پرۆتۆکۆلی رەسمی لەبارەی پرسی هەڵاواردن دژی ژن لە کۆمەڵگادا کەلەلایەن رێکخراوی نەتەوە یەکگرتوەکانەوە پەسەندکراوە بریتیە لە (راگەیاندنی نەهێشنی هەڵاواردن لەدژی ژن لە 7ی نۆڤێمبەری 1967) و، (رێکەوتننامەی نەهێشتنی هەموو جۆرەکانی هەڵاواردن لەدژی ژن لە 18ی دیسەمبەری 1979، ناسراو به‌ رێکه‌وتننامه‌ی “سیداو” که‌ له‌ 3ی ئه‌یلولی 1981 چووه‌ دۆخی جێبه‌جێردنه‌وه‌.).
یەکەم: راگەیاندنی نەهێشتنی هەڵاواردن لەدژی ژن لە ساڵی 1967 مۆرکراوە پشت بە جاڕنامەی جیهانی مافەکانی مرۆڤی نەتەوە یەکگرتوەکان دەبەستێت کە تەئکید لە پرنسیپی قەدەغەکردنی هەڵاواردن دەکات، بەگەڕانەوە بۆ مافە بنچینەییەکانی مرۆڤ وەکوو پاراستنی کەرامەت و قەدر و قیمەتی ئادەمیزاد و یەکسانیی تەواوی نێوان ژن و پیاو لەهەموو ئاستەکان و بوارەکاندا. هەروەها بەلەبەرچاوگرتنی هەموو ئەو رێکەوتننامانەی کەبە چاودێری نەتەوەیکگرتوەکان مۆرکراون، کە هانی یەکسانی نێوان ژن و پیاو دەدەن.
هەل لە دیباجەی راگەیاندنەکەدا هاتوە کەوا هەڵاواردن لەدژی ژن دژ بە کەرامەتی مرۆڤایەتی و خێزان و کۆمەڵگایە و رێگرە لەبەردەم بەشداری سیاسی شانبەشانی پیاو لە بەڕێوەبردنی وڵاتەکەیدا لەڕووی سیاسی و کۆمەڵایەتی و ئابووری و رۆشنبیریەوە و هەروەها بەربەستێکی گەورەیە لەبەردەم پەرەپێدانی تواناکانی ژن بۆ خزمەتکردنی نیشتیمانەکەی و هەموو مرۆڤایەتی.
لە ماددەی دوەمی ئەم ماددەیەدا تەئکید لە هەموو ئەو هەڵوێست و جێبەجێکاریە گرنگانە دەکات بەمەبەستی لەغووکردنەوە و هەڵوەشاندنەوەی هەموو ئەو یاسا و عورف و سیستەم و مومارەساتانەی لەسەر بنەمای هەڵاواردن لە دژی ژن پەیڕەو دەکرێن، بە ئامانجی ئەوەی یاسای نوێ دروست بکرێت بۆ زیاتر پارێزگاریکردنی ئینسانیەتی ژن و یەکسانکردنی بە پیاو لە هەموو بوارەکاندا و، لە بڕگەی (ڕ)ی ئەم ماددەیەدا پێ لەسەر پرنسیپی یەکسانی نێوان ژن و پیاو و ئەو مافە دەستوریانەش بە یاسای تایبەت کەفالەت بکرێت دادەگرێت. هەروەها لە بڕگەی (ب)دا داوا لە هەموو وڵاتان دەکات هەموو رێککەوتننامەکانی نەتەوە یەکگرتوەکان و ئاژانسە تایبەتمەندەکان و پەیوەندیدار بە پرسی بنبڕکردنی هەڵاواردن لەدژی ژن مۆر بکەن و، هەرچی خێرایە جێبەجێیان بکەن. ئەو راگەیاندنە بەوەشەوە نەوەستاوە و لە بڕگەی سێهەمیدا جەخت لەسەر ئەوە دەکاتەوە کە هەموو رێگایەک بگیرێتەبەر بەمەبەستی هوشیارکردنەوەی رای گشتی و وروژاندنی ویست و ئیرادەکان لەهەموو جێگایەکی جیهان بۆ نەهێشتنی دیاردەی سووکایەتی و هەڵاواردن لەدژی ژن و لەغووکردنەوەی هەموو یاسا و مومارەساتە یاسایی و عورفیەکان کە لەسەر بنەمای بەکەم و بەنزمڕاگرتنی بەهای ژن بینابوون.
هەر ئەم راگەیاندنەش جەختی تەواو لەسەر ئەو مافە سیاسیانەی ژن دەکاتەوە کە لە رێککەوتننامەی مافە سیاسیەکانی ژنی نەتەوە یەکگرتوەکان ساڵی 1952، کە بریتین لە مافەکانی دەنگدان، خۆپاڵاوتن، بەشداریکردن لە راپرسیە گشتیەکاندا بەیەکسانی وەکوو پیاو و مافی وەرگرتنی پێگە و پایەی سیاسی بەیەکسانی لەگەڵ پیاودا.
ئەوەی کە زۆر گرنگە ئەوەیە هەر ئەم راگەیاندنە لە ماددەی (6)یدا جەختی لەسەر مافی ژن، ژن کچ و و ژن بێت لە موڵکداری و بەڕێوەبردنی موڵکەکاندا و دەسکاریکردن و میراتگری کردوە. جگەلەوە ئاماژە بە یەکسانی ژن و پیاو دەکات لەرووی یاساییەوە.
هه‌روه‌ها لەم راگەیاندنەدا ئەوەیە هیچ بوارێکی نەهێشتۆتەوە کە جەختی لەسەر یەکسانکردنەوەی ژنی بە پیاو تیاکردبێت. تەنانەت باسی لە پرنسیپی یەکسانی ژن و مێرد و مافی هەڵبژاردنی هاوسەر و یەکسانیان لە کاتی دروستکردنی ژیانی هاوسەری و هەروەها لە کاتی هەڵوەشاندنەوەی ئەو هاوسەرگیریە. هەروەک ئاماژەی بە قەدەغەکردنی بەزۆرەملێ شوودانی زووی کچ بە منداڵی. هەروەک جەختی لەسەر هەڵوەشاندنەوەی هەموو ئەو یاسایانە کردۆتەوە کە ناوەرۆکەکەی رۆحی هەڵاواردن لەدژی ژن هەڵگرتوە. لەهەمووشی گرنگتر ئەو برگەیەیە کە بازرگانیکردن بەژنەوە قەدەغە دەکات و دژی هەموو جۆرەکانی بەکۆیلەکردنی و بەکارهێنانی ناشەرعیی و بەزۆر کاری لەشفرۆشی پێکردنی وەستاوەتەوە. هەروەها مافەکانی وەکوو خوێندن و، هەموو یاساکانی پەیوەندیدارە بە کار و وەرگرتنی پاداشتەکان بەیەکسانی لەگەڵ پیاودا و مافی ئەوەی کە هیچ شتێکی وەکوو منداڵبوون و ئەو پرۆسانەی کە تەنها پەیوەندی بە ڕەگەزیەوەیە نەبێت رێگر لەبەردەم کار و پیشە و خوێندنیدا و نەبێتە هۆی ئەوەی بگەڕێتەوە ناو ماڵ. هەروەک ئەو راگەیاندنە هیچ جیاوازیەکی لە نێوان کچێک کە شووی نەکردوە لەگەڵ ژنی هاوسەرداردا نەکردوە، هەروەک داوای ئەوەدەکات کە هیچ لەو جێبەجێکاریانەی کە بەناوی پاراستنی ژنەوە دەکرێت لە هەندێ لە کار و پیشەدا وەکوو پرنسیپ و بنەمایەک وەرگیرێت بۆ مەبەستی جیاکردنەوەی ژن و پیاو لە رووی فیزکی و جەستەییەوە. هەر لە دوا ماددەی راگەیاندنەکەدا جەخت لەسەر گرنگی جێبەجێکردنی پرنسیپی یەکسانی مافەکانی ژن و پیاو بە شیوەیەکی عەمەلی لەسەر ئەرزی واقیع بە پێی پرنسیپەکانی نەتەوە یەکگرتوەکان و جاڕنامەی جیهانی مافەکانی مرۆڤ.
گرنگی رێکه‌وتننامه‌ی (سیداو) له‌وه‌دایه‌ که‌ کێشه‌کانی ژنی له‌رووبه‌رێکی گه‌وره‌ی ناوه‌رۆکی بڕگه‌کانی یاساکانی مرۆڤدا جێگاکردۆته‌وه‌، به‌وه‌ی رۆحی رێکه‌وتننامه‌ی سیداو له‌ گرنگترین ئامانجه‌کانی نه‌ته‌وه‌ یه‌کگرتوه‌کاندا خۆی ده‌بینێته‌وه‌ که‌ بریتیه‌ له‌ پاراستنی که‌رامه‌تی تاکه‌کانی کۆمه‌ڵگا و پرسنیپی یه‌کسانی نێوان ژن و پیاو و مافه‌ بنه‌ڕه‌تیه‌کانی مرۆڤ..
ئه‌م رێکه‌وتننامه‌یه‌ له‌ چه‌ند ره‌هه‌ندێکی جه‌وهه‌ریه‌وه‌ چاره‌سه‌ر بۆ کێشه‌ی ژن پێشنیار ده‌کات، گرنگترینی ره‌هه‌ندی مافه‌ مه‌ده‌نیه‌کانی ژنه‌ و دوه‌م ره‌هه‌ندی یاسایی، هه‌تا ده‌گاته‌ ره‌هه‌ندی سیاسی و به‌جه‌خته‌وه‌ داوای به‌شداری سیاسی بۆ ژن ده‌کات، به‌ مافه‌کانی ده‌نگدان، خۆپاڵاوتن و وه‌رگرتنی پێگه‌ و پایه‌ی سیاسی بۆ خزمه‌تکرن. .
دوەم: رێکەوتننامەی نەهێشتنی هەموو جۆرەکانی هەڵاواردن لەدژی ژن 18ی دیسەمبەری 1979و کە لە 3ی سێبتەمبەری 1981 چوە دۆخی جێبەجێکردنەوە.
لە ماددەی یەکەمی بەشی یەکەمی رێککەوتنامەکەدا دەستەواژەی (هەڵاواردن لەدژی ژن)ی پێناسەکردوە، کە بریتیە لە “هەموو جۆرە جیاوازی یان دوورخستنەوە یان سنووردارکردن لەسەر بنەمای ڕەگەز کە لە ئاکامەکانی بەکەمزانین و نشوستیهێنان بە هەوڵی مافەکانی لە بوارەکانی سیاسی و ئابوری و کۆمەڵایەتی و رۆشنبیری و مەدەنی یان هەر بوارێکی تر، یان هەر بەکەمزانینێکی یان کەمکردنەوەی ئەم مافانەی، بەبێ لەبەرچاوگرتنی باری کۆمەڵایەتیی کچە یان هاوسەری هەیە و لەسەر بنەمای یەکسانیی لەگەڵ پیاودا.”
لە ماددەی دوەمدا تەئکید لەسەر گۆڕینی دەستوور و دۆکومێنتە یاساییەکان دەکاتەوە وەکوو زەمانەتێک بۆ گۆڕینی عەقڵیەتی کۆمەڵگا، بەوەی کەوا پرنسیپی یەکسانی ژن و پیاو تێکهەڵکێشی دەستورە نیشتیمانیەکان یان تەشریعاتەکانی بکرێت. هەروەها داوای دابینکردنی پاراستنێکی یاسایی بۆ مافەکانی ژن بەیەکسانی لەگەڵ پیاودا و گەرەتنی کردنی پارێزگاری چالاکانە بۆ ژن لە رێگەی دادگا و دامەزراوە پەیوەندیدارەکانەوە لە دژی هەر هەڵوێستێکی هەڵاواردن لە دژی ژن. هەروەها جەخت لەسەر هەڵوەشاندنەوەی ئەو یاساینە دەکاتەوە کە یەکسانی ژن و پیاو پێشێلدەکات و بەهای مرۆڤایەتی ژن بەکەم رادەگرێت.
هەر لە ماددەی 27ی بەشی دوەمی رێککەوتننامەکەدا بەجەختەوە داوای بەشداری چالاکانەی ژن دەکات لە داڕشتنی سیاسەتی وڵات و هەروەها لە جێبەجێکردنی ئەو سیاسەتەدا.
ئەوەی گرنگە لێرەدا ئاماژەی پێبدەین ئەوەیە ئەم یاسا و رێککەوتننامانە شتێکی تازە نین بۆ کۆمەڵگای ئێمە بەتایبەت لەم سەردەمی جیهانگیری و تەکنەلۆژیایەدا، ئاسانترین شت دەستکەوتنی ئەم یاسایانەیە، بەڵام ئەوەی کە زۆر سەختە ئەوەیە بتوانیت رۆحی رێککەوتننامەیەکی لەمجۆرە وەکوو خۆی بەسەر عەڵقڵیەتی کۆمەڵگادا بەسەپێنیت، چونکە ئێمە رۆشنبییری تاکمان هەیە کە درکی بەمەترسی کێشە یان دیاردەیەکی وەکوو دیاردەی هەڵاواردن لە دژی کردوە، بەڵام عەقڵیەتێکی کۆمەڵایەتی دەستەجەمعیمان نیە کە باوەڕ بە گرنگی چەسپاندنی رۆحی ئەمجۆرە رێککەوتننامانە بهێنێت و هەوڵی ئەوە بدات بیکاتە بنەمایەک بۆ جارێکی تر داڕشتنەوەی کەلتوورێکی ئینسانی کە لەسەر بنەمای رێزگرتن لە مافەکانی ژن بەهەموو جۆرەکانیەوە و لە هەموو بوارەکاندا بینابووبێت. ئەمەش تەنها بەوە تەحقیق نابێت کە وەکوو وڵات بچینە رێزی ئەو وڵاتانەی کە ئەو رێککەوتننامەیەیان مۆرکردوە، بەڵکوو بەوەی کەوا باوەڕی قووڵ و قەناعەتی تەواومان بە رەوایەتی ماددە و بڕگەکانی هەبێت و ببێتە بەشێک لە کەلتووری عەقڵی و پەرەوەردەیی و ئەخلاقیمان و ببێتە بەشێک لە سیستەمی پەروەدە و خوێندن و نەوەکانمانی لەسەر پەروەردە بکەین.
هه‌ندێجار واپێویست ده‌کات که‌ وڵاتان ده‌ستکاری هه‌ندێ یاسای باری که‌سی یان یاسای بنچینه‌یی وڵات (ده‌ستور)ه‌کانیان بکه‌ن بۆ ئه‌وه‌ی رێکه‌وتننامه‌یه‌کی له‌جۆری رێکه‌وتتنامه‌ی (سیداو) مۆر بکه‌ن. هه‌روه‌ک ئه‌وه‌ی سه‌ره‌تا جێگه‌ی تێبینی و سه‌رنج بوو ئه‌وه‌بوو که‌ زیاتر له‌ 40 ، وڵات له‌وانه‌ی ئه‌و رێکه‌وتننامه‌ی (سیداو)یان مۆرکرد (تحفظ) تێبینی و ناڕه‌زاییان له‌سه‌ری هه‌بوو، زۆرترین تێبینی و (تحفظ) که‌ هه‌بوو له‌سه‌ر خاڵی یه‌کی مادده‌ی 16 به‌هه‌موو بڕگه‌کانیه‌وه‌ به‌تایبه‌ت بڕگه‌کانی (ج) و (د) که‌ ئه‌مه‌ ده‌قه‌که‌یتی:
مادده‌ی 16:
1- وڵاتانی ته‌ره‌فدار هه‌موو رێگایه‌ک ده‌گرنه‌به‌ر له‌پێناو بنبڕکردنی هه‌موو جۆره‌کانی هەڵاواردن له‌دژی ژن له‌هه‌موو ئه‌وه‌ مه‌سه‌لانه‌ی که‌په‌یوه‌ندیدارن به‌ هاوسه‌رگیری و په‌یوه‌ندیه‌ خێزانیه‌کان و له‌سه‌ر بنه‌مای یه‌کسانی ژن و پیاو، به‌تایبه‌ت گه‌ره‌نتی ئه‌م خاڵانه‌ی خواره‌وه‌ ده‌که‌ن:
(أ‌) هه‌مان ماف له‌ جۆنتراجتی هاوسه‌رگیریدا.
(ب) هه‌مان ماف له‌ ئازادی هه‌ڵبژاردنی هاوسه‌ر و مۆرنه‌کردنی هیچ جۆنتراکتێکی هاوسه‌رگیریه‌ک به‌بێ ره‌زامه‌ندی.
(ج) هه‌مان ماف و ئه‌رک له‌کاتی هاوسه‌رگیری و هه‌ڵوه‌شاندنه‌وه‌شدا.
(ح) هه‌مان ماف و ئه‌رک له‌کاتی وه‌کوو دایک و باوک، به‌بێ له‌به‌رچاوگرتنی بار و زرووفی هاوسه‌رگیریان، له‌هه‌موو مه‌سه‌له‌کانی په‌یوه‌ندی به‌ منداڵه‌کانیانه‌وه‌ هه‌یه‌، به‌رژه‌وه‌ندی منداڵ به‌ پله‌ی یه‌که‌م دێت.
(هـ) هه‌مان ماف به‌یه‌کسانی له‌ بڕیاردان به‌ ئازادی و به‌ له‌به‌رچاوگرتنی هه‌موو ئاکامه‌کان، ژماره‌ی منداڵ ماوه‌ی نێوان منداڵێک و منداڵێکی تر و، له‌ ده‌ستکه‌وتنی زانیاری و به‌خشینی رۆشنبیری هۆکاره‌ یاریده‌ده‌ره‌کانی به‌رجه‌سته‌کردنی ئه‌و مافانه‌.
(د) هه‌مان ماف و ئه‌رک و به‌رپرسیارێتی له‌ مه‌سه‌له‌کانی په‌یوه‌ندیدار به‌ قه‌وامی و وه‌رگرتنه‌وه‌ی منداڵ و، کاتێک ئه‌م چه‌مکانه‌ له‌ یاسا نیشتیمانیاکندا بێت ده‌بێت له‌ هه‌موو حاڵه‌تێکدا به‌رژه‌وه‌ندی منداڵه‌کان به‌ پله‌ی یه‌که‌م وه‌رگیرێت.
(ز) هه‌مان مافی تاکه‌که‌سی ژن و مێرد، وه‌کوو مافی هه‌ڵبژاردنی ناوی خێزان و پیشه‌ و جۆری کار.
(ح) هه‌مان ماف بۆ هه‌ردوو ژن و مێرد له‌ موڵکداری و هه‌بوونی موڵک و سامان و سه‌رپه‌رشتی کردنیان و به‌ڕێوه‌بردنیان و ده‌ستکاریکردنیان و سوودوه‌رگرتن لێیان چ به‌ به‌رانبه‌ر چ به‌بێ به‌رانبه‌ر.
مادده‌ی یه‌کی مادده‌ی 29 بوو که‌ ئه‌مه‌ ده‌قه‌که‌یتی:
هه‌ر وڵاتێکی ته‌ره‌فدار، له‌ هه‌ر کاتێکدا، بۆی هه‌یه‌ داوای چاوخشاندنه‌وه‌ به‌و رێکه‌وتننامه‌یه‌دا بکات، ئه‌وه‌ش له‌رێگه‌ی ئاگادارکردنه‌وه‌یه‌ک به‌ده‌ستوخه‌ت نوسراو و ئاڕاسته‌ی ئه‌مینداری گشتی نه‌ته‌وه‌یه‌کگرتوه‌کانی بکات.
دواجار ده‌ڵێم له‌م سه‌رده‌می ته‌کنه‌لۆژیا و جیهانگیری و شۆڕشی زانیاری و ئه‌و هه‌موو پێشکه‌وتنه‌ی مرۆڤایه‌تی له‌ هه‌موو بواره‌کاندا و، ئه‌و هه‌موو ده‌سکه‌وته‌ زانستی و سه‌ربازی و ئابووری … هتد به‌ده‌ستی هێناوه‌ که‌چی نه‌یوانیوه‌ ڕێک زیاتر له‌ سۆز و میهره‌بانی و رێز و که‌رامه‌تی زیاتر بۆ مرۆڤایه‌تی دابین بکات به‌وه‌ی که‌ چاره‌سه‌رێکی ریشه‌یی بۆ دیارده‌یه‌کی وه‌کوو توندوتیژی دژی ژن بدۆزێته‌وه‌. له‌گه‌ڵ ئه‌وه‌شی له‌زۆر که‌س وایه‌ تندوتیژی دژی ژن به‌ته‌نها له‌ ناوچه‌ی خۆرهه‌ڵات و ناوچه‌کانی جیهانی سێهه‌م و که‌لتووره‌ دواکه‌وتوه‌کاندا به‌ربڵاوه‌، ده‌بێت بڵێین که‌ ئه‌م بۆچوونه‌ هیچ رست نیه‌، چونکه‌ توندوتیژی دژی ژن کێشه‌یه‌کی یونیڤه‌رساله‌ و هه‌موو کمه‌ڵگا مرۆڤایه‌تیه‌کان به‌ده‌ستیه‌وه‌ ده‌ناڵێنن به‌ڵام به‌شێوازی جیاجیا و ئه‌وه‌یخۆرئاوای پێشکه‌وتوو له‌ خۆرهه‌ڵات و جیهانی سێی دواکه‌وتوو جیا ده‌کاته‌وه‌ یه‌که‌م شێوازه‌کان یان تاوانه‌کانی توندوتیژی که‌ دژی ژن رووده‌دات له‌ خۆرهه‌ڵات دڕندانه‌تر و وه‌حشیانه‌تره‌، دوه‌م له‌ خۆرئاوا چاوی یاساکات هه‌میشه‌ کراوه‌یه‌ و به‌رده‌وام لێپرسینه‌وه‌ هه‌یه‌، جگه‌ له‌مه‌ داموده‌زگا خزمه‌تگوزاریه‌ په‌یوه‌ندیداره‌کان دوور له‌نه‌فه‌سی حزبایه‌تی له‌ژێر چه‌تری حکوومه‌تێکی بێلایه‌ن و سه‌روه‌ری یاسادا کاری خۆیان باشتر به‌ڕێوه‌ ده‌به‌ن، هه‌روه‌ها ئاستی هوشیاری و قه‌بووڵکردنی گۆڕانکاریه‌کان له‌ خۆرئاوا له‌ خۆرهه‌ڵات به‌رزتره‌، به‌ڵام توندوتیژی وه‌کوو دیارده‌ بوونی هه‌یه‌ و هیچ شوێنێک نیه‌ له‌ دونیادا بتوانین بڵێین ئه‌و دیارده‌یه‌ی تیا بنبڕبوه‌.
ئه‌گه‌ر وڵاتێکی وه‌کوو فه‌ره‌نسا به‌و هه‌موو پێشکه‌وتووییه‌ له‌هه‌موو بواره‌کاندا به‌نموونه‌ بهێنینه‌وه‌ ئاماره‌کان پێمان ده‌ڵێن که‌وا سه‌دی نه‌وه‌د و پێنجی 95% قوربانیه‌کانی توندوتیژی له‌ دژی ژن له‌ جیهاندا له‌ فه‌ره‌نسایه‌. ئه‌گه‌ر ئه‌م ئاماره‌ زیادره‌ویشی پێوه‌ دیاربێت لانیکه‌م ئه‌وه‌مان پێده‌ڵێت که‌وا ئه‌و دیارده‌یه‌ به‌شێوه‌یه‌کی خه‌ته‌رناک و به‌ربڵاو له‌ وڵاته‌ بڵاوه‌ و هه‌ره‌وه‌ها ئه‌وه‌ش ده‌ڵێت پێشکه‌وتوویی له‌هه‌موو بواره‌کاندا نه‌یتوانیوه‌ سنوورێک بۆ ئه‌و دیارده‌یه‌ دانێت، ئه‌مه‌ش ره‌شبینی نیه‌، به‌ڵام مرۆڤایه‌تی پێویستی به‌وه‌یه‌ بگه‌ڕێت به‌دوای شێوازی جیاوازتر و هه‌ماهه‌نگی زیاتر بۆ ئه‌وه‌ی بتوانن که‌لتووری بیرکردنه‌وه‌یه‌کی به‌کۆمه‌ڵ بهێننه‌ کایه‌وه‌ له‌باره‌ی سنووردارکردنی دیارده‌ی توندوتیژی له‌ دژی ژن.

۱۳۹۳/۱۰/۱۴

جنبش زنان کوبانی در گفتگو با فمینیسم و شرق شناسی

نویسنده: سمیه رستم پور

آنچه در زیر خواهد آمد روایتی تحلیلی از مواجهه‌ی یک هیئت سیاسی از فمینیست‌های چپ انترناسیونال کشور فرانسه، با فعالین زن سازمان‌های مختلف مرتبط با زنان در کردستان ترکیه است که در خلال این روایت تلاش خواهیم کرد به این سوال پاسخ دهیم که چگونه زنان این دو جغرافیا می‌توانند فارغ از هژمونیِ گفتمان دوگانه شرق-غرب که بر سلطه فرهنگی و فکری غرب بر شرق استوار است، به یک همبستگی بین‌المللی و ارتباطی دوسویه و سازنده در آینده امیدوار باشند. هم‌چنین نشان خواهیم داد که مقاومت کوبانی و نقش موثر زنان در آن، چطور رویکرد غالب شرق‌شناسی در تحلیل‌های فمینیستی را نیز به چالش کشیده و راه جدیدی برای جنبش زنان در کلیت آن باز کرده است.

برای سال‌های طولانی، نگاه‌های شرق‌شناسانه در تحلیل وضعیت سیاسی-اجتماعی خاورمیانه دست بالا را داشته است؛ اکنون که سال‌هاست از طرح نظریات ادوارد سعید و سایر منتقدان شرق‌شناسی گذشته و در دانشگاه‌های غربی نیز حساسیت لازم در انتقاد به این رویکرد  به‌وجود آمده، این سوال هم‌چنان مطرح است که آیا می‌توان شرق و غرب را به‌عنوان دو مفهوم جدا در مقایسه با یکدیگر، و در عین‌حال هریک را مفهومی منسجم و یکپارچه فرض کرد؟ چگونه غرب و شرق می‌توانند بدون سوگیری ارزشی و در موقعیتی یکسان، یکدیگر را فهم کنند و از دستاوردهای هم بهره ببرند؟ آیا اصولا این دو واژه برای توصیف تفاوت‌ها به‌درستی انتخاب شده‌اند یا نه؟
در مورد خاورمیانه، که روژئاوا هم‌چون بخشی از آن محور این نوشته است، شاید شرایط غیردموکراتیک ِ اغلب کشورهای منطقه و نیز وجود پارامتری مشترک به نام اسلام میان کشورهای عربی، بیش از هرچیز تصور چنین یک‌دست بودنی تحت لوای مفهوم شرق را تقویت کرده باشد، اما رخدادهای سیاسی همواره قابل پیش‌بینی نیستند. مردم منطقه اخیرا از یک‌سو با خیزش‌های موسوم به بهار عربی تلاش کردند ایماژ غرب از خاورمیانه را، که بیشتر مبتنی بر بازنمایی رسانه‌ای بود، برهم زنند و نشان دهند بدون دخالت غرب هم می‌توان به دموکراسی دست یافت. از طرف دیگر با ظهور بنیادگرایی سیاسی اسلامی در منطقه، یک‌بار دیگر دست غرب برای مداخله شیخ‌مآبانه و ارباب‌منشانه در معادلات خاورمیانه باز شد. در این میان اما کوبانی و در کلیتی بزرگ‌تر روژئاوا، آن تفاوت تعیین‌کننده‌ای بود که توانست منطق ِ دموکراسی ِ مردمی در خاورمیانه را از نو تعیّن بخشیده و به‌شکلی آوانگارد، بسیاری از ذهنیت‌های موجود در مورد منطقه را تغییر دهد.
مقاومت کوبانی و دموکراسی روژئاوا نشان داد که شرق و دست‌کم خاورمیانه دیگر آن مفهوم یک‌دست و یک‌شکلی نیست که در رسانه‌های جهانی و ذهنیت شرق‌شناسانه‌ی جهانیان همواره در پیوند با حیات سیاسی غیردموکراتیک و اغلب استبدادی، سرکوب زنان و غلبه سنت، و اسلامی ارتجاعی تصویر می‌شود. کردستان سوریه که مرزهای جغرافیایی آن در محاصره ارتجاع برآمده از دل داعش و دولت‌های هم‌پیمان آن مانند ترکیه است، توانسته دموکراسی جدیدی تعریف کند که برخلاف دموکراسی‌های وارداتیِ تحمیلی و دروغینی که در افغانستان یا عراق با تهاجم نظامی غربی‌ها دنبال شد، از دل وضعیت تاریخی و سیاسی خود منطقه برآمده است. به‌خصوص زنان این بخش از کردستان، نقش زیادی در تغییر تصویر زن در خاورمیانه (و شرق) داشتند. جنبش مردمی روژئاوا هم‌چنین رویای بهشت غرب به‌مثابه اتوپیا را متزلزل کرده است؛ سکوت یا هم‌دستی کشورهای غربی در فرآیند شکل‌گیری و تقویت گروه داعش، و در نقطه‌ی مقابل آن پیشرو بودن دموکراسی مردمی شکل‌گرفته در روژئاوا در مقایسه با دموکراسی دولتی قدرت‌های مدعی در غرب، همه در گسست از این رویا نقش داشته‌اند.
چگونه نگاه غرب به شرق ترک برداشت
به‌دنبال این چرخش، هژمونی فمینیسم غربی نیز زیر سوال رفته است؛ در خاورمیانه‌ای که زنان آن همواره مرتجع، منفعل و قابل‌ترحم بازنمایی شده‌اند، در منطقه‌ای کوچک، زنان توانسته‌اند به‌شکل سیاسی-اجتماعی و با تکیه بر توانایی و مبارزات خود حاشیه‌ای امن برای زنان منطقه و هم‌زمان الگویی نو برای سایرین بسازند. در دل این جنبش مردمی، فرمی نو از رهاسازی زنان عملی شده است که می‌تواند هم‌زمان با خلق امید در دل زنان خاورمیانه، برای فمینیسم غربی نیز جالب و آموزنده باشد. چرا که شرق‌ ذهنیتی است که در ناخودآگاه جمعیِ آنچه شرقی و غربی نامیده‌اند، هم‌زمان، جا خوش کرده است. با اینکه این مرزگذاری‌ها امروز بیش از هر زمان محل انتقاد است و تلاش‌ می شود وضعیت با زبانی دیگر توصیف شود، اما این همه راه مقایسه را بر ما نمی‌بندد. در واقع پرسش یک‌دست بودنِ شرق یا غرب از آن‌رو مورد انتقاد قرار گرفت که این طبقه‌بندی تفاوت‌ها را نادیده گرفته و به سلطه یکی بر دیگری منجر می‌شد. وگرنه واضح است که مقایسه به‌عنوان روشی تحلیلی هم‌چنان معتبر و کابردی است. به‌عبارتی برای بیان تفاوت‌ها، و خصوصا در دهه‌های اخیر برای توصیف مناسبات سیاسی و تفکیک معنادار سیاستمداران، چاره‌ای جز این نیست که قیاس در تحلیل‌ها مورد استفاده قرار گیرد. در این زمینه جریان فکری-سیاسی فمینیسم، از پویایی لازم برخوردار بوده است؛ در واقع فمینیسم اروپایی که منافع طبقه و گروهی خاص (particuler) را دنبال کرده و خود را همواره جهان‌شمول (universal) و نماینده کل جریان معرفی کرده است، به‌دنبال انتقادات فمینیست‌های سیاه و جریان پسااستعماری، هژمونی خود را زیر سوال رفته می‌بیند. به منظور نیفتادن در دام طبقه‌بندی‌های ارزشی، حساسیتی نیز در کاربرد واژه‌ها ایجاد شده است. از همین منظر و برای توضیح تفاوتی تاریخی که فمینیسم در جغرافیاهای مختلف داشته است، در متن زیر نیز برای اشاره به جنبش زنان در اروپا از اصطلاح «فمینیسم اروپایی اکثریت» و برای توصیف جنبش خودمدیریتی زنان در روژئاوا و کردستان ترکیه از اصطلاح «جنبش زنان کردستان» استفاده شده است. هم‌چنین به‌علت وجود تفاوت‌های معنادار میان جنبش زنان در بخش های مختلف کردستان، منظور از کردستان در این متن تنها کردستان ترکیه و کردستان سوریه است. در توصیف دومی به‌عمد از به‌کارگیری واژه فمینیسم کردی پرهیز شده است، زیرا با توجه به خصیصه‌هایِ فعالیت زنان در این بخش از کردستان و شیوه‌ای که زنان در آنجا خود را معرفی می‌کنند- و در ادامه خواهد آمد-  جنبش واژه‌ی مناسب‌تر و دقیق‌تری به نظر می‌رسد. ضمن اینکه علاوه بر کردها، زنان دیگر چون ارمنی ها و ترک ها نیز با این جنبش در کردستان همکاری می کنند.
آنچه در زیر خواهد آمد روایتی تحلیلی از مواجهه‌ی یک هیئت سیاسی از فمینیست‌های چپ انترناسیونال کشور فرانسه، با فعالین زن سازمان‌های مختلف مرتبط با زنان در کردستان ترکیه است که در خلال این روایت تلاش خواهیم کرد به این سوال پاسخ دهیم که چگونه زنان این دو جغرافیا می‌توانند فارغ از هژمونیِ گفتمان دوگانه شرق-غرب که بر سلطه فرهنگی و فکری غرب بر شرق استوار است، به یک همبستگی بین‌المللی و ارتباطی دوسویه و سازنده در آینده امیدوار باشند. هم‌چنین نشان خواهیم داد که مقاومت کوبانی و نقش موثر زنان در آن، چطور رویکرد غالب شرق‌شناسی در تحلیل‌های فمینیستی را نیز به چالش کشیده و راه جدیدی برای جنبش زنان در کلیت آن باز کرده است.
به‌دنبال این چرخش، هژمونی فمینیسم غربی نیز زیر سوال رفته است؛ در خاورمیانه‌ای که زنان آن همواره مرتجع، منفعل و قابل‌ترحم بازنمایی شده‌اند، در منطقه‌ای کوچک، زنان توانسته‌اند به‌شکل سیاسی-اجتماعی و با تکیه بر توانایی و مبارزات خود حاشیه‌ای امن برای زنان منطقه و هم‌زمان الگویی نو برای سایرین بسازند. در دل این جنبش مردمی، فرمی نو از رهاسازی زنان عملی شده است که می‌تواند هم‌زمان با خلق امید در دل زنان خاورمیانه، برای فمینیسم غربی نیز جالب و آموزنده باشد
از پاریس تا کوبانی
«جمعیت همبستگی با زنان کوبانی» عنوان گروهی است که هیئت مذکور از دل آن برآمده است. این جمعیت شامل تعدادی از فمینیست‌های چپ فرانسه است که برای اولین بار در اکتبر ۲۰۱۴ با هدف بسیج کردن زنان پاریس در همبستگی و حمایت از زنان کوبانی شکل گرفت. مبارزه زنان کوبانی این امکان را فراهم آورد که فمینیست‌هایی از سازمان‌های مختلف (آنارشیست، کمونیست، فمینیست ماتریالیست، خانه زنان، انجمن ضدنژادپرستی حمایت از فلسطین و…) و هم‌چنین فمینیست‌های غیرسازمانی با هدف مخالفت و مبارزه با سکسیسم، کاپیتالیسم، دولت، نژادپرستی و اسلام‌هراسی دور هم جمع شوند. جنبش زنان روژئاوا، گردهمایی این زنان را در پاریس در جنبشی صرفا زنانه به‌عنوان فمینیست، با هدف تحول اجتماعی رادیکال برای عدالت و آزادی تعیّن بخشید.
این گروه از زمان شکل‌گیری برنامه‌های مختلفی داشته است، اما مهم‌ترین فعالیت این جمعیت، انتخاب یک گروه هشت نفره از میان جمع و اعزام یک «هیئت سیاسی» به مدت شش روز به کردستان ترکیه، در مرز سوریه (ئامد و سروچ)  بوده است.  هیئتی متشکل از دو نفر کرد، یک نفر عرب، یک نفر ترک و چهار نفر فرانسوی که تکثر آن موجب شده است که این گروه تجربه‌ی متفاوتی داشته باشد. هیئت اعزامی با سازمان‌های جنبش زنان آزاد کردستان، و هم‌چنین زنانی که در جایگاه مسئولین سیاسی شهرداریِ کردها در ترکیه یا در جایگاه مسئولین سیاسی تبعید شده شهر کوبانی که به دنبال نقل مکان اجباری مردم و در دفاع از آنها در فعالیت‌های بعد از جنگ روژئاوا درگیرند، دیدار داشته است.
این دیدارها با هدف انتقال دوجانبه پیام‌ها و تلاش‌های فعالان زن در جنبش اجتماعی و دموکراتیک در کردستان که سازماندهی مردم روژئاوا در مقابله با داعش و دولت ترکیه را مستقل از دولت‌های امپریالیستی بر عهده دارند، صورت گرفته است. از آنجا که این گروه یک هیئت اعزامی از اروپا به خاورمیانه بوده است، تمام تلاش گروه بر این بود که از کلیشه‌ها و رویکرد شرق‌شناسانه حاکم بر فضای چنین سفرهایی در امان بماند و چندملیتی بودن هیئت اعزامی به‌شکل بالقوه این امکان را فراهم آورده بود. گام بعدی پاسخ به این سوال بود که چطور از تجربه‌های مثبتی از این دست می‌توان هم‌چون یک فرصت برای شکل‌دادنِ دیالوگی نو و متفاوت، میان زنان نقاط مخالف جهان بهره برد.
صف‌آرایی در برابر نگاه حقوق‌بشری
گفتمان حقوق بشری بر فعالیت‌های کنونی «غربی‌ها» در مواجهه با خاورمیانه سایه افکنده است؛ خصوصا بعد از جنگ افغانستان و عراق موجی از فعالیت‌های حقوق بشری و ان‌جی‌اوهای وابسته به این گفتمان به خاورمیانه سرازیر شده است، که اکثر آنها بودجه خود را از دولت‌های غربی و آمریکا دریافت می‌کنند و به همین دلیل در عمل نیز سیاست‌های این دولت‌ها را پی‌می‌گیرند. زنان نیز از این موج در امان نبوده‌اند. در این زمینه می‌توانید به مقاله شهرزاد مجاب در مورد ورود ان‌جی‌اوهای آمریکایی زنان به منطقه خودمختار کردستان عراق بعد از جنگ مراجعه کنید. او در این مقاله به خوبی از بنیان‌های فکریِ مذهبی، محافظه‌کارانه و اغلب ضدزن این ان‌جی‌اوها پرده برمی‌دارد (۱).
به واقع رویکرد حقوق بشری به زنان در خاورمیانه، آن را بیش از پیش وابسته و غیرسیاسی کرده است و این خود ریشه در گفتمان شرق‌شناسانه دارد، یعنی همان نگاهی که زنان «شرقی» را بالقوه فاقد توانایی لازم خودمدیریتی و بسیج سیاسی می‌داند و به همین دلیل دولت‌های غربی را به‌مثابه منجی در قالب برنامه‌ها، ان‌جی‌اوها و سازمان‌های حقوق بشری روانه شرق می‌کند. اتفاق قابل‌توجهی که در جنبش زنان کردستان افتاده است و بنیان‌های رویکرد شرق‌شناسانه را متزلزل کرده این است که این جنبش به تمامی جنبشی سیاسی است و هیئت‌های غربی نمی‌توانند با رویکرد حقوق بشری که در عمل بخش مهمی از گفتمان سرمایه‌داری بوده و درصدد سیاست‌زدایی از جنبش‌های زنان است، وارد این منطقه شوند. چرا که در این صورت با انتقاد جدی فعالین زن کرد که عموما سیاسی و ضد دولت هستند، مواجه خواهند شد. غلبه رویکرد سیاسی بر جنبش زنان در این بخش از کردستان موجب شده که فعالیت‌های آنان (برخلاف جایی مثل کردستان عراق) هم‌چنین به نقد «خشونت علیه زنان» از سوی مردان جامعه محدود نشود، بلکه هوشیارانه کل ساختار پدرسالاری و سیستم‌های تقویت‌کننده آن از جمله دولت را  مورد هدف قرار دهد.
بازگشت به سیاست
سیاسی بودن جنبش شکل گرفته، موجب شده است که هر آنچه که به این وضعیت وصل می‌شود نیز به طریقی سیاسی گردد؛ هیئت‌های مختلفی که از اروپا به کردستان آمده بودند، دیگر با شرقیِ منفعل تصویرشده در کتاب‌ها و رسانه‌ها مواجه نبودند، بلکه با سازماندهی سیاسی‌ای مواجه شدند که تجربه سه نسل مبارزه سیاسی جدی را با خود دارد، زنان از همان ابتدا نقشی محوری در آن داشته‌اند و اکنون دو سال است که بدون حمایت هیچ‌یک از کشورهای غربی و به‌رغم سنگ‌اندازیِ هم‌پیمانان غرب چون ترکیه، هم‌چنان در برابر داعش مقاومت کرده است. این همه به‌شکل بالقوه امکان مواجهه شرق‌شناسانه این دو گروه را به حداقل رسانده است. ضمن اینکه جنبش دموکراتیک کردستان هیچ‌گاه خود را با آئینه‌ی غربی تعریف نکرده است و به تمامی برآمده از دل وضعیت تاریخی-سیاسی است. این همه موجب شده که این جنبش در پذیرایی از مهمانان غربی نیز، از موضع شاگردی که قصد تلمّذ دارد، فاصله گرفته و واقعیت رابطه را از شکل هژمونیکِ مونولوگ به دیالوگی هم‌سطح و موازی برساند.
به واقع رویکرد حقوق بشری به زنان در خاورمیانه، آن را بیش از پیش وابسته و غیرسیاسی کرده است و این خود ریشه در گفتمان شرق‌شناسانه دارد، یعنی همان نگاهی که زنان «شرقی» را بالقوه فاقد توانایی لازم خودمدیریتی و بسیج سیاسی می‌داند و به همین دلیل دولت‌های غربی را به‌مثابه منجی در قالب برنامه‌ها، ان‌جی‌اوها و سازمان‌های حقوق بشری روانه شرق می‌کند
از طرف دیگر جنبش زنان کردستان، آن‌قدر فربه و غنی است که خود را بی‌نیاز از مداخله‌هایی از این دست بداند؛ آنها به‌شکل غیرمختلط در درون سازماندهی خود و جامعه مدنی از طریق ایجاد مراکزی چون آکادمی زنان، انجمن زنان، و واحدهای خودگردان دفاع از زنان در برابر خشونت مردان، بنیادهای لازم را شکل داده‌اند. وجود سازمان‌های غیرمختلط با ترکیب جنسیتی صرفا زنانه، موجب شده است که زنان شمال کردستان بتوانند از امکان‌هایی نو سخن بگویند که برای خود فراهم آورده‌اند؛ امکان‌هایی که بخشی از آن برای فمینیسم اروپایی اکثریت نیز تازگی دارد.
هم‌چنانکه یکی از زنان جنبش می‌گفت: «این جنبش در آغاز مبارزه دریافت که پیروزی واقعی بدون همراهی یک گروه صرفا زنانه غیرممکن است، زیرا ما علاوه بر دولت، در جنگی در برابر سیستم مردسالاری نیز قرار داریم. در طی زمان، هم‌زمان که نقش سیاسی و نظامی زن افزایش یافته، آگاهی دیگر زنانِ جامعه در خصوص سکسیسم و تبعیض‌های جنسیتی نیز رو به رشد بوده است. زنان مبارز در این تغییر پیشتاز بوده و نقشی مهم داشته‌اند. «نتیجه این سازماندهی غیرمختلط، اکنون خود را در مشارکت فعال زنان در تمام عرصه‌های سیاسیِ سازمانی و غیرسازمانی نشان می‌دهد».
مواجهه‌ی شرق و غرب
اما مواجهه با غرب در نقد رویکرد شرق‌شناسانه، به معنای ضدیت با غرب به‌مثابه دشمن نیست. به همین دلیل تمام ارگان‌های مربوط به زنان در این منطقه با روی باز آماده گفتگو با مهمانان غربی خود هستند. برای مثال «آکادمی زنان» و مرام‌نامه آن با عنوان «ژنیولوژی» که ایدئولوژی این جنبش برای زنان از آن ریشه گرفته است، به نقل از مدیر این آکادمی سعی کرده است تجربیات مبارزاتی فمینیست‌ها را در دل خود داشته باشد و در عین‌حال از آن گذر کند. یکی از زنان آکادمی در مورد فعالیت‌هایشان چنین می‌گفت: «ما یک سیستم تعاونی هستیم، زنانی هستیم که در سیاست، فرهنگ، رسانه، آکادمی و عرصه‌های مختلف دیگر مداخله می‌کنیم. ما همیشه برای همه چیز جلسات بحث و گفتگو داریم. هدف مقابله با خشونت است، اطلاعات را آماده می‌کنیم و با عناوینی چون فمینیسم یا ژنیولوژی (ژن در کردی به معنای زن و ژنیولوژی به معنای دانش در مورد زنان است) میان زنان تقسیم می‌کنیم. کمیسیون‌های مختلف داریم. کارهای اقتصادی و حقوقی مربوط به زنان را نیز دنبال می‌کنیم. آکادمی بیش از آنکه کلاس درس باشد، مکانی برای آگاهی‌بخشی به زنان نسبت به موقعیت فردی و اجتماعی آنهاست. سیستم ما خودمختار است، هرچند که با سایر سازمان‌های جنبش کردی نیز همواره در ارتباطیم اما در تمامی موارد خودِ ما تصمیم‌گیرنده‌ی نهایی هستیم. کنگره‌های سالانه داریم و در آن به بحث در این زمینه می‌پردازیم که چگونه سیستم ما را منفعل کرده است و چگونه می‌توانیم زنان را آزاد کنیم؟ ژنیولوژی در مخالفت با اوریانتالیسم نیز هست اما همواره از غرب آموخته است. «ما بر این هم هستیم که باید با دانش خود وضعیت جدیدی بسازیم». آنها نقدهای خود به فمینیست‌های غربی را نیز دارند. از جمله اینکه معتقدند که با وجود دستاوردهایی که این جنبش برای آزادی زنان در عرصه‌های عمومی و خصوصی داشته است، فمینیسم در غرب هم‌چنان در چهارچوب دولت‌ها و به‌عبارتی وابسته به آنها است.
«فمینیسم اروپایی به بسیاری از مشکلات اندیشیده است اما ژنیولوژی تفاوتش با فمینیسم در استقلال آن از دولت توسط زنان است. تا زمانی که فمینیست‌های غربی نتوانند از مفهوم دولت-ملت گذار کنند و به‌شکل مستقل، مردمی و انقلابی مطالبات خود را دنبال کنند، رهایی موردنظر آنها جز در سطوحی اولیه و کنترل‌شده محقق نخواهد شد». و به همین دلیل هم هست که از نظر آکادمی زنان، دانشی هم که با عنوان دانش فمینیستی در غرب از دل سیستم دولتی درمی‌آید، در نهایت دانشی مستقل نخواهد بود و در اکثر موارد بخشی از سیستم و در پی مرکزگرایی آن در یک ساختار کاپیتالیستی است. هم‌چنان که بیان می‌کردند: «فمینیسم فرانسوی در یک سیستم فردگرایی کاپیتالیستی بیش از آنکه با زنان عادی جامعه در ارتباط باشد، در نسبت با دولت تعریف می‌شود ولی لابراتوار ما کوبانی است».
سازمان‌هایی چون آکادمی زنان چنین ادعایی دارند زیرا خود توانسته‌اند به‌طور مستقیم، محله به محله، خانه به خانه، با افراد طبقات پایین و زنان جامعه از هر قشری ارتباط برقرار کرده و آنها را به‌شکل جمعی بسیج کنند. در عین حال که در آکادمی و دیگر سازمان‌های زنان، آموزش‌های نظری در مورد زنان با عنوان «ژنیولوژی» نیز به آنها داده می‌شود زیرا به نظر آنها زنانی هستند که مثل سایرین فرصت شناخت نداشته‌اند. آنها بسیار عمل‌گرا هستند و این تفاوت مهم دیگرِ جنبش زنانِ این منطقه با جنبش فمینیسم در غرب است؛ «اکثریت بر این باورند که زن‌ها نمی‌توانند بجنگند یا احزاب خود را داشته باشند، اما در کردستان همه این‌ها محقق شده است». از نظر آنها فمینیسم غربی هرچند توانسته است در ساحت نظری چشم‌اندازی نو برای زنان ترسیم کند، اما در عمل نتوانسته است گام‌هایی جدی برای بسیج زنان، خصوصا اقشار فرودست جامعه با هدف تغییر ساختارهای متصلب جنسیتی بردارد. به همین دلیل جنبش دموکراتیک زنان کردستان، منتقد نخبه‌گرایی فمینیسم غربی نیز است.
این جنبش در آغاز مبارزه دریافت که پیروزی واقعی بدون همراهی یک گروه صرفا زنانه غیرممکن است، زیرا ما علاوه بر دولت، در جنگی در برابر سیستم مردسالاری نیز قرار داریم. در طی زمان، هم‌زمان که نقش سیاسی و نظامی زن افزایش یافته، آگاهی دیگر زنانِ جامعه در خصوص سکسیسم و تبعیض‌های جنسیتی نیز رو به رشد بوده است
در واقع اگر دستاورد فمینیست اروپایی اکثریت، فردگرایی و آزادی عملی زنان به شکل فردی است، جنبش زنان کردستان از زندگی جمعی منطقه هم‌چون یک فرصت سیاسی برای رهایی زنان بهره برده است؛ هم‌چنان که در آکادمی زنان می‌گفتند: «سیستم می‌خواهد همواره ما را جدا کند، ما هم مرتبا در پی تجمیع خود هستیم. تنها راه برای تغییر سیستم اجتماعی، کار جمعی است».
این همه باعث شده است که آنچه زنان در شمال کردستان در صدد تحقق آن هستند، فرمی از کنش سیاسی آلترناتیو به خود بگیرد که قابلیت بدل شدن به یک ایده یونیورسال را دارد. اما مهم‌تر از محتوای این انتقادها، خود «امکان نقد» است که رویکرد شرق‌شناسی را در پارادایم فمینیسم دچار چرخش کرده است؛ در رویکرد شرق‌شناسی تنها فمینیسم غربی است که می‌تواند زن شرقی را به چالش بکشد این در حالی است که در کردستان دست‌کم، این رابطه ارباب- رعیتی با ورود به ساحت نقد فمینیسم غربی، آن هم بدون افتادن در دام یک پارادایم ارتجاعی ضدغرب و اغلب ضد زن (پارادایم بنیادگرایان)، بدل به خاکستر شده است. دیالوگی با فرم و محتوایی نو و دموکراتیک، در حال شکل‌گیری میان زنان کردستان و سایر فعالین در کشورهای دیگر است که می‌تواند تجربه‌ای نو برای کل جریان فمینیسم باشد.
طبیعت به مثابه سیاست
جنش زنان کردستان در صدد است تمایز خود را با تعاریف مردسالارانه‌ی پیشین با شکل دادن گفتمانی بدیل، نشان دهد. نمونه‌ی این تلاش، مواجهه‌ی متفاوت آنها با مفهوم «طبیعت» است؛ در فلسفه‌ی غربی، همواره دوگانه‌ی فرهنگ و طبیعت هم‌چون دو خط موازی در برابر یکدیگر تعریف شده‌اند. این تقسیم‌بندی در ساختار اجتماعی با دوگانه‌ی زن به‌مثابه طبیعت و مرد به‌مثابه فرهنگ درونی شده است؛ به این معنا که فرهنگ و عقلانیت منتج از آن امری مردانه، و طبیعت و ایدآلیسمی که از دل آن بر می‌‌آید، زنانگی تلقی می‌شود. در این تقسیم‌بندی، سیاست نیز هم‌چون بخش مهمی از تعریف غربی از فرهنگ و عقلانیت، در انحصار مردان خواهد ماند. جنبش کنونی کردستان ترکیه و سوریه توجه زیادی به طبیعت و البته زنان دارد. این جنبش معتقد است که رهایی بزرگ‌تر سیاسی، به رهایی زنان و در کنار آن طبیعت گره خورده است.
در نگاه اول چنین به نظر می‌رسد که این بینش به همان تعریف غربی از دوگانه طبیعت/فرهنگ ارجاع دارد. این جنبش شاید در مقاطعی هم‌چون واکنشی در برابر هژمونی مردسالاری در منطقه بر وجوه زنانه مفهوم طبیعت نظر داشته است اما نباید نادیده گرفت که تفاوتی مهم نیز میان این دو، دست‌کم در عمل، وجود دارد؛ برای این جنبش، طبیعت بیش از آنکه مفهومی جنسیت‌زده باشد مفهومی «سیاسی» است. آنها در سطوح سازمانی و سیاسی، طبیعت را با آزادسازی سیستم موجود و به‌مثابه عرصه‌ای که می‌تواند از سلطه حاکم رها شده یا به سلطه حاکم در نیامده باشد، تعریف می‌کنند. البته این تعریف بیش از آنکه ایجابی باشد، سلبی است و در آن طبیعت با نفی سیستم‌ها و ساختارهایی چون سرمایه‌داری، دولت و مردسالاری متمایز می‌شود.
این جنبش امیدوار است که بتواند در عمل از دوگانه‌ی غربیِ طبیعت/فرهنگ گذار کند؛ هرچند این مسئله به دلیل نزدیکی برخی تعاریف پیشین با ساختار مردسالار موجود در منطقه، دشوار به نظر می‌رسد و آن‌طور که خود می‌گفتند «ژنیولوژی یک فرآیند زمانبر است که ما اکنون در آن هستیم»، با این‌حال این جنبش گام‌های اولیه در این زمینه را نیز برداشته است، زیرا آنجا هم مردان بخشی از حمایت جمعی و فکری از طبیعت به شمار می‌روند و هم زنان در سیاست و عرصه‌های مختلف فرهنگی حضور عملی و اثرگذار دارند. نکته‌ی جالبتر اما این است که دوگانه‌ی طبیعت/ فرهنگ در سطح سیاسی با دوگانه‌ی شرق/غرب پیوند خورده است، یعنی شرق همواره با طبیعت (نامتمدن) و غرب با فرهنگ (تمدن و شهرنشینی) بازنمایی شده است. در این مورد نیز هم‌چون مثال بالا، شرق همواره به‌مثابه طبیعت در موقعیتی نازل‌تر از غرب قرار می‌گیرد که گویی هم‌چون منبع فکری و سیاسی برای کل جهان عمل می‌کند.
با توجه به این نگاه، خطری که فمینیست‌های اروپاییِ اکثریت را در مواجهه با جنبش زنان در خاورمیانه تهدید می‌کند، این است که با درونی کردن این دوگانه‌ها، نتوانند از آنها خارج شوند و هم‌چنان جنبش زنان منطقه را بخشی از فرهنگ نامتمدن شرق تعریف کنند. یعنی ستم و سرکوبی که به‌واسطه این دوگانه‌سازی‌ها یک‌بار مردان غربی  بر زنان غربی (طبیعت-زن/ فرهنگ-مرد) تحمیل کرده‌اند، این‌بار زنان غربی در مواجهه با زنان شرقی (طبیعت-شرق/ فرهنگ-غرب) به کارگیرند. اتفاقی که در روژئاوا افتاده است، همان امکان جدیدی است که برای گذار از این دوگانه‌ها و برقراری یک همبستگی جهانی با بازتعریفی نو و گفتمانی جدید میان همه‌ی زنان به‌وجود آمده است. گذار از هریک از اینها بر تسریع روند گذار از دیگری نیز اثر مثبت خواهد داشت.
اثرات جنبش زنان کردستان در کمپ‌های آوارگان کوبانی
آن گروه از زنان روژئاوا که در کردستان سوریه و در میان واحد مدافعین خلق در برابر داعش و دولت ترکیه نمی‌جنگند، امروز در آن طرف مرز، در کمپ‌های پناهندگی زندگی می‌کنند. وجود این کمپ‌ها نتیجه توان خودمدیریتی سازمان شهرداری‌های آامد و سروچ در کردستان ترکیه و همچین خودمختاری مردم روژئاوا است.
در کمپ‌ها نیز با ایجاد فضایی دموکراتیک، ساختن مدرسه برای تداوم انتقال معانی این نوع زیست از طریق زبان و فرهنگ به بچه‌ها، و ایجاد محیط‌ها و چادرهایی اختصاصی و غیرمختلط در میان زنان، مردم هم‌چنان در حال نوعی مقاومت برای پیروزی کوبانی هستند. به‌عبارتی، آنچه در کمپ پناهندگان کوبانی در سروچ دیده می‌شود، چیزی جز ادامه‌ی مقاومت کوبانی نیست به همین دلیل برای آنها پیروزی کوبانی و نجات آن بر شرایط دشوار زندگی در این اردوگاه‌ها اولویت دارد. بسیاری از آنها می‌گفتند «ما حاضریم سال‌ها هم این وضعیت کمپ را تحمل کنیم به شرطی که زنان و مردان ما که در کوبانی در حال جنگ‌اند، سلامت و پیروز باشند».
برای این جنبش، طبیعت بیش از آنکه مفهومی جنسیت‌زده باشد مفهومی «سیاسی» است. آنها در سطوح سازمانی و سیاسی، طبیعت را با آزادسازی سیستم موجود و به‌مثابه عرصه‌ای که می‌تواند از سلطه حاکم رها شده یا به سلطه حاکم در نیامده باشد، تعریف می‌کنند. البته این تعریف بیش از آنکه ایجابی باشد، سلبی است و در آن طبیعت با نفی سیستم‌ها و ساختارهایی چون سرمایه‌داری، دولت و مردسالاری متمایز می‌شود
با مشاهده روحیه قوی و شجاعت این زنان به‌راحتی می‌توان پی برد که کوبانی تصادفی مقطعی در وضعیت کنونی نیست بلکه مبارزین کوبانی وارثان سه نسل مبارزه مداوم و خستگی‌ناپذیر مادران و پدران و نسل قبل از خود هستند. به همین دلیل سیاست و مبارزه برای دموکراسی هم‌چون یک ارزش جمعی و گروهی به بخشی از فرآیند اجتماعی شدنِ حتی زنان خانه‌دار با تحصیلات حداقلی بدل شده است. این نگرش به زنان طبقات اجتماعیِ مختلف راه یافته و همین مسئله انحصار سیاست در دست مردان را، هم به‌شکل عینی و هم به‌شکل ذهنی، در سطوح مختلف متزلزل ساخته است.
معمولا در جنگ‌هایی که روی می‌دهد، زنان و کودکان اولین قربانی‌های وضعیت جنگی به شمار می‌روند اما در روژئاوا یک تفاوت مهم وجود دارد: جنبشی برای زنان شکل گرفته است و توانسته بسیاری از روابط را تغییر دهد، بنابراین پیامدهای چنین جنبشی بر شرایط جنگی زنان نیز اثر گذاشته است. نکته جالب این است که آوارگانی که در کمپ سروچ بودند، خود را قربانیان جنگ نمی‌دانستند زیرا آنها خود را هم‌چون عنصری منفعل که بیرون از جنبش سیاسی درگیر در جنگ ایستاده و آتش جنگ غافلگیرشان کرده است، نمی‌دیدند.
آنها خود را جزئی از جنبش مردمی کوبانی می‌دانستند، اغلب دختران و پسران و خواهران و برادران آنها در کوبانی در حال جنگ هستند و بیشتر آنها تا آخرین دقایق تنگ‌تر شدن حلقه محاصره حاضر به ترک شهر نشده بودند. حتی برخی از آنها از اینکه الآن در کوبانی در کنار سایرین نمی‌جنگند ابراز ناراحتی و شرم می‌کردند. دو نفر از زنانی که در کمپ آوارگان کوبانی دیدیم، با حسرت از این می‌گفتند که «چون فرزند داریم و مسئولیت آینده این فرزندان با ماست نمی‌توانیم به مقاومت کوبانی بپیوندیم وگرنه یک لحظه هم اینجا نمی‌ماندیم».
این همه همدلی آوارگان با جنبش مقاومت کوبانی که در واقع به جهت سیاسی بخشی از جنبش کردهای ترکیه است، موجب شده که کار برای کردستان ترکیه که مسئولیت مدیریت این کمپ‌ها را بر عهده دارد نیز، کمی آسان‌تر شود. البته این نگاه دوسویه است، خود این مسئولین نیز آوارگان را نه مهمانانی غریبه، بلکه خواهران و برادرانی می‌دانستند که مرزهای صرفا سیاسی و تحمیلی دولت‌ها سال‌ها آن‌ها را از هم دور کرده است.
معمولا در جنگ‌هایی که روی می‌دهد، زنان و کودکان اولین قربانی‌های وضعیت جنگی به شمار می‌روند اما در روژئاوا یک تفاوت مهم وجود دارد: جنبشی برای زنان شکل گرفته است و توانسته بسیاری از روابط را تغییر دهد، بنابراین پیامدهای چنین جنبشی بر شرایط جنگی زنان نیز اثر گذاشته است
یکی از زنانی که مسئولیت سازمانی رسیدگی به آوارگان را به عهده داشت، در دیداری که با او داشتیم بحث خود را چنین آغاز کرد: «بعد از تهاجم داعش ما پناهجو زیاد داشته‌ایم اما هم‌چنان ترجیح می‌دهیم که از لفظ پناهجو یا مهاجر استفاده نکنیم چون آنها از کردستان آمده‌اند و برای ما اینها «مردم» و «رفقا»ی ما هستند. ما سال‌هاست که با هم مراوده و دوستی داریم». این روحیه خواهری بیش از هر چیز خود را در مشارکت داوطلبانه زنان کردستان ترکیه (اغلب شهرهای سروچ و دیاربکر) و هم‌چنین همکاری زنان پناهجوی روژئاوا، هر دو در کنار هم، برای انجام فعالیت‌های وابسته به کمپ‌های آوارگان با تمرکز بر مدیریت زنان، نشان می‌دهد.

راگەیاندنی نەهێشنی هەڵاواردن لەدژی ژن لە 7ی نۆڤەمبەری 1967دا

(رێکەوتننامەی نەهێشتنی هەموو جۆرەکانی هەڵاواردن لەدژی ژن لە 18ی دیسەمبەری 1979، ناسراو به‌ رێکه‌وتننامه‌ی “سیداو” که‌ له‌ 3ی ئه‌یلولی 1981 چووه‌ دۆخی جێبه‌جێردنه‌وه‌.)
پێشەکی:
هەڵاواردن دژی ژن وه‌کوو چه‌مک له‌ ناوه‌رۆکدا خۆی ده‌دات له‌ چه‌مکی یه‌کسانی. به‌گه‌ڕانه‌وه‌ بۆ بیردۆزی هه‌ڵنه‌کردنی پیاو له‌گه‌ڵ ژنێکدا که‌ له‌خۆی که‌متر نه‌بێت. بۆیه‌ ده‌بینیت پیاو په‌نا بۆ به‌که‌مزانین و ئه‌شکه‌نجه‌دانی ژن ده‌بات به‌مه‌به‌ستی ئه‌وه‌ی خۆی له‌سه‌ره‌وه‌ بمێنێته‌وه‌ و ژن له‌ژێرده‌ستیدا. هه‌روه‌ک زۆرجاریش ململانێکه‌ ره‌نگێکی تر بخۆیه‌وه‌ که‌ بریتیه‌ له‌ ململانێ له‌سه‌ر ده‌سه‌ڵات، که‌ پیاوی به‌تایبه‌ت خۆرهه‌ڵاتی قه‌ناعه‌ت به‌وه‌ ناکات که‌ ده‌سه‌ڵاتی کۆمه‌ڵایه‌تیی مەسەلەی هەڵاواردن بەهەموو شێوەکانیەوە لە زۆر پەیماننامە و راگەیاندنەکانی نەتەوە یەکگرتوەکان و جاڕنامە نێودەوڵەتیەکاندا هاتوە و یاسای بۆ دەرچووە و سزای بۆ بڕێندراوەتەوە. هەڵاواردن لەسەر بنەمای ڕەگەز، نەتەوە، زمان، رەنگ، دین، مەزهەب، رەنگی پێست و فیکر و عەقیدە بەمانای جیاکردنەوەی کەسێک یان گروپێک و چەوساندنەوەیان یان خراپ مامەڵە کردنیان لەسەر بنەمای ئەو جیاوازیە و زەوتکردنی مافیان و زوڵم لێکردنیان دەگرێتەوە. نمونەی ئەو یاسا تایبەتیانەی کە چۆنێتی مامەڵەکردنی لەگەڵ ئەو حاڵەتانە دیاریکردوە، راگەیاندنێکی نەتەوەیکگرتوەکان ساڵی 1963و دوو پەیماننامە کە 1965 و 1973 پەسەندکراون، بەمەبەستی قەلاچۆکردنی هەموو جۆرەکانی هەڵاواردنی ڕەگەزی و قەدەغەکردنی تاوانی هەڵاواردن ڕەگەزی و سزادانی بکەرەکانی. کە لە هەرسێکیاندا تەئکید لەسەر یەکسانی ئادەمیزادەکان دەکاتەوە بەبێ لەبەرچاوگرتنی هیچ جۆرە جیاوازیەک، لە ڕەگەز، دین، مەزهەب، زمان، نەتەوە، رەنگی پێست…
هەڵبەتە هەڵاواردن دژی ژن، یەکێکە لەکێشە مرۆڤایەتیەکانی رەگوریشەیەکی دوور و درێژی لە کۆمەڵگا ئینسانیەکاندا هەیە و، ئەکەوێتە ژێر خانەی تاوانی هەڵاواردنی ڕەگەزی کە نەتەوە یکگرتوەکان یاسای بۆ داناوە و سزای بۆ بڕاندۆتەوە. بەڵام بەهەند وەرگرتنی مەسەلەی هەڵاواردن لەدژی ژن و جیاکردنەوەی لە یاسادا وەکوو تاوانێکی سەربەخۆ هەر لە کۆنەوە، رەهەندی مرۆڤایەتی و ئەخلاقی و فەرهەنگی خۆی هەیە. ئەم تاوانەی کە پەیوەست نیە بە ناوچەیەکی تایبەتەوە، بەڵکوو ژن لەهەموو جێگایەکی دونیا لەدەستی ئەناڵێنێت و نەبەستراوەتەوە بە کەلتوورێکی جوگرافی تایبەتەوە. بەو پێیەی هەڵاواردن دژی ژن بنەمایەکی سەرەکیە بۆ سەرهەڵدانی دیاردەی هەموو جۆرەکانی توندوتیژی ناو کۆمەڵگا بەگشتی و توندوتیژی خێزانی بەگشتی، کە مەترسی لەسەر سەرتاپای کۆمەڵگا مرڤایەتیەکان هەیە و ئەخلاقی ئینسانی ئەخاتە بەرهەڕەشە و بەرپرسیارێتی، لەبەر ئەوەی لەروویەکەوە کەلوور و ئیتیکێکی توندوتیژی بەرهەمدەهێنێتەوە کەدەبێتە بنەمایەکی مەعریفی و ئەخلاقی و پەروەردەیی لە دوارۆژدا لەناو نەوەکانی تردا…
ئەگەرچی ئەو یاسایانەی بۆ حاڵەتەکانی توندوتیژی لە دژی و ژن و توندوتیژی ناو خێزان وایکردوە دیاردەی توندوتیژی لەزۆر لە کۆمەڵگاکانی گەیشتونەتە ئاستێکی عەقڵی و مۆراڵی بەرز لە تێڕوانینیان بۆ یەکسانی ژن و پیاو و چەمکی ئازادیەکان و مافەکانی مرۆڤ، ئەبینیت کەمتازۆر دیاردەی توندوتیژی وەکوو قۆناغ یان وەکوو خەسڵەتێکی کۆمەڵایەتی تێدەپەڕێنن، کە لەمەو لە حاڵەتێکی چەسپیو و ئاماژەیەک بۆ کەلتوورێکی مرۆڤایەتی دیاردەی توندوتیژی کردۆتە دیادەیەکی رێژەیی کەلە کۆمەڵگایەکەوە رێژەکەی بۆ کۆمەڵگایەکی تر ئەگۆڕدرێت. کە ئەمەش هۆکاری تایبەتی خۆی هەیە، لەوانە تێگەیشتن لە رۆحی ئەو یاسایانە، تێگەیشتن لە رۆح و ناورۆکی چەمکی ئازادی و یەکسانی نێوان ژن و پیاو و رێزگرتن لە ئینسانیەتی ژن لەسەر ئەو بنەمایانە. دواتر دیاردەی رەتکردنەوە و وەستانەوە بەرووی دیاردەکانی توندوتیژیدا ببێتە خەسڵەت و کەلتوورێکی کۆمەڵایەتی لەجێگەی بەرهەمهێنانی دیاردەکە خۆی..
چەمکی “هەڵاواردن” لەدژی ژن لەگەڵ چەمکی (یەکسانی) نێوان ژن و پیاو ئاڵۆز و ناکۆک دەوەستێت و باوەڕنەبوونی کۆمەڵگا پیاوسالارەکان بە یەکسانی ژن بە پیاو کرۆک و هۆی سەرەکی سەرهەڵدانی دیاردەی هەڵاواردن لەژی ژنە. هەڵبەتە چەمکی هەڵاواردن بەپێی کۆمەڵگاکان پاڵپشتەکەی دەگۆڕدرێ، بۆ نمونە لە کۆمەڵگا خۆرهەڵاتیەکان پاڵپشتێکی دینی و کەلتووری دواکەوتووی هەیە، لەهەندێ کۆمەڵگادا ململانێ لەسەر دەسەڵات ..هتد.. .
هەڵبەتە لەو کۆمەڵگایانەدا کە هێشتا سیستەمی باوکسالاری زاڵە و بیری پیاوانە کۆمەڵگا لەهەموو بوارەکاندا دەبات بەڕێوە دەبینیت لەم کۆمەڵگایانەدا کێشەی هەڵاواردن لەدژی ژن و دیاردە و دەرهاویشتە ناشرینەکانی زۆر زەق بونەتەوە، لەوانە: توندوتیژی، بازرگانیکردن بە جەستەی ژنەوە، بەکەمزانینی ژن، رێگەگرتن لە بەشاریکردن لە بەڕێوەبردنی کۆمەڵگا و دوورخستنەویان لە بازنەکانی بڕیار و دەسەڵات و زەوتکردنی زۆر مافی ئینسانی تر کە ئەگەر بۆ یاسا و پەیماننامە نێودەوڵەتیەکان و بەتایبەت پەیماننامەکانی نەتەوەیەکگرتوەکان بگەڕێینەوە دەبینین ئەو مافانە زۆر بە جوانی بۆ هەموو ئادەمیزادەکان چەسپیون بەبێ هیچ جیاوازیەک..
دوو پرۆتۆکۆلی رەسمی لەبارەی پرسی هەڵاواردن دژی ژن لە کۆمەڵگادا کەلەلایەن رێکخراوی نەتەوە یەکگرتوەکانەوە پەسەندکراوە بریتیە لە (راگەیاندنی نەهێشنی هەڵاواردن لەدژی ژن لە 7ی نۆڤێمبەری 1967) و، (رێکەوتننامەی نەهێشتنی هەموو جۆرەکانی هەڵاواردن لەدژی ژن لە 18ی دیسەمبەری 1979، ناسراو به‌ رێکه‌وتننامه‌ی “سیداو” که‌ له‌ 3ی ئه‌یلولی 1981 چووه‌ دۆخی جێبه‌جێردنه‌وه‌.).
یەکەم: راگەیاندنی نەهێشتنی هەڵاواردن لەدژی ژن لە ساڵی 1967 مۆرکراوە پشت بە جاڕنامەی جیهانی مافەکانی مرۆڤی نەتەوە یەکگرتوەکان دەبەستێت کە تەئکید لە پرنسیپی قەدەغەکردنی هەڵاواردن دەکات، بەگەڕانەوە بۆ مافە بنچینەییەکانی مرۆڤ وەکوو پاراستنی کەرامەت و قەدر و قیمەتی ئادەمیزاد و یەکسانیی تەواوی نێوان ژن و پیاو لەهەموو ئاستەکان و بوارەکاندا. هەروەها بەلەبەرچاوگرتنی هەموو ئەو رێکەوتننامانەی کەبە چاودێری نەتەوەیکگرتوەکان مۆرکراون، کە هانی یەکسانی نێوان ژن و پیاو دەدەن.
هەل لە دیباجەی راگەیاندنەکەدا هاتوە کەوا هەڵاواردن لەدژی ژن دژ بە کەرامەتی مرۆڤایەتی و خێزان و کۆمەڵگایە و رێگرە لەبەردەم بەشداری سیاسی شانبەشانی پیاو لە بەڕێوەبردنی وڵاتەکەیدا لەڕووی سیاسی و کۆمەڵایەتی و ئابووری و رۆشنبیریەوە و هەروەها بەربەستێکی گەورەیە لەبەردەم پەرەپێدانی تواناکانی ژن بۆ خزمەتکردنی نیشتیمانەکەی و هەموو مرۆڤایەتی.
لە ماددەی دوەمی ئەم ماددەیەدا تەئکید لە هەموو ئەو هەڵوێست و جێبەجێکاریە گرنگانە دەکات بەمەبەستی لەغووکردنەوە و هەڵوەشاندنەوەی هەموو ئەو یاسا و عورف و سیستەم و مومارەساتانەی لەسەر بنەمای هەڵاواردن لە دژی ژن پەیڕەو دەکرێن، بە ئامانجی ئەوەی یاسای نوێ دروست بکرێت بۆ زیاتر پارێزگاریکردنی ئینسانیەتی ژن و یەکسانکردنی بە پیاو لە هەموو بوارەکاندا و، لە بڕگەی (ڕ)ی ئەم ماددەیەدا پێ لەسەر پرنسیپی یەکسانی نێوان ژن و پیاو و ئەو مافە دەستوریانەش بە یاسای تایبەت کەفالەت بکرێت دادەگرێت. هەروەها لە بڕگەی (ب)دا داوا لە هەموو وڵاتان دەکات هەموو رێککەوتننامەکانی نەتەوە یەکگرتوەکان و ئاژانسە تایبەتمەندەکان و پەیوەندیدار بە پرسی بنبڕکردنی هەڵاواردن لەدژی ژن مۆر بکەن و، هەرچی خێرایە جێبەجێیان بکەن. ئەو راگەیاندنە بەوەشەوە نەوەستاوە و لە بڕگەی سێهەمیدا جەخت لەسەر ئەوە دەکاتەوە کە هەموو رێگایەک بگیرێتەبەر بەمەبەستی هوشیارکردنەوەی رای گشتی و وروژاندنی ویست و ئیرادەکان لەهەموو جێگایەکی جیهان بۆ نەهێشتنی دیاردەی سووکایەتی و هەڵاواردن لەدژی ژن و لەغووکردنەوەی هەموو یاسا و مومارەساتە یاسایی و عورفیەکان کە لەسەر بنەمای بەکەم و بەنزمڕاگرتنی بەهای ژن بینابوون.
هەر ئەم راگەیاندنەش جەختی تەواو لەسەر ئەو مافە سیاسیانەی ژن دەکاتەوە کە لە رێککەوتننامەی مافە سیاسیەکانی ژنی نەتەوە یەکگرتوەکان ساڵی 1952، کە بریتین لە مافەکانی دەنگدان، خۆپاڵاوتن، بەشداریکردن لە راپرسیە گشتیەکاندا بەیەکسانی وەکوو پیاو و مافی وەرگرتنی پێگە و پایەی سیاسی بەیەکسانی لەگەڵ پیاودا.
ئەوەی کە زۆر گرنگە ئەوەیە هەر ئەم راگەیاندنە لە ماددەی (6)یدا جەختی لەسەر مافی ژن، ژن کچ و و ژن بێت لە موڵکداری و بەڕێوەبردنی موڵکەکاندا و دەسکاریکردن و میراتگری کردوە. جگەلەوە ئاماژە بە یەکسانی ژن و پیاو دەکات لەرووی یاساییەوە.
هه‌روه‌ها لەم راگەیاندنەدا ئەوەیە هیچ بوارێکی نەهێشتۆتەوە کە جەختی لەسەر یەکسانکردنەوەی ژنی بە پیاو تیاکردبێت. تەنانەت باسی لە پرنسیپی یەکسانی ژن و مێرد و مافی هەڵبژاردنی هاوسەر و یەکسانیان لە کاتی دروستکردنی ژیانی هاوسەری و هەروەها لە کاتی هەڵوەشاندنەوەی ئەو هاوسەرگیریە. هەروەک ئاماژەی بە قەدەغەکردنی بەزۆرەملێ شوودانی زووی کچ بە منداڵی. هەروەک جەختی لەسەر هەڵوەشاندنەوەی هەموو ئەو یاسایانە کردۆتەوە کە ناوەرۆکەکەی رۆحی هەڵاواردن لەدژی ژن هەڵگرتوە. لەهەمووشی گرنگتر ئەو برگەیەیە کە بازرگانیکردن بەژنەوە قەدەغە دەکات و دژی هەموو جۆرەکانی بەکۆیلەکردنی و بەکارهێنانی ناشەرعیی و بەزۆر کاری لەشفرۆشی پێکردنی وەستاوەتەوە. هەروەها مافەکانی وەکوو خوێندن و، هەموو یاساکانی پەیوەندیدارە بە کار و وەرگرتنی پاداشتەکان بەیەکسانی لەگەڵ پیاودا و مافی ئەوەی کە هیچ شتێکی وەکوو منداڵبوون و ئەو پرۆسانەی کە تەنها پەیوەندی بە ڕەگەزیەوەیە نەبێت رێگر لەبەردەم کار و پیشە و خوێندنیدا و نەبێتە هۆی ئەوەی بگەڕێتەوە ناو ماڵ. هەروەک ئەو راگەیاندنە هیچ جیاوازیەکی لە نێوان کچێک کە شووی نەکردوە لەگەڵ ژنی هاوسەرداردا نەکردوە، هەروەک داوای ئەوەدەکات کە هیچ لەو جێبەجێکاریانەی کە بەناوی پاراستنی ژنەوە دەکرێت لە هەندێ لە کار و پیشەدا وەکوو پرنسیپ و بنەمایەک وەرگیرێت بۆ مەبەستی جیاکردنەوەی ژن و پیاو لە رووی فیزکی و جەستەییەوە. هەر لە دوا ماددەی راگەیاندنەکەدا جەخت لەسەر گرنگی جێبەجێکردنی پرنسیپی یەکسانی مافەکانی ژن و پیاو بە شیوەیەکی عەمەلی لەسەر ئەرزی واقیع بە پێی پرنسیپەکانی نەتەوە یەکگرتوەکان و جاڕنامەی جیهانی مافەکانی مرۆڤ.
گرنگی رێکه‌وتننامه‌ی (سیداو) له‌وه‌دایه‌ که‌ کێشه‌کانی ژنی له‌رووبه‌رێکی گه‌وره‌ی ناوه‌رۆکی بڕگه‌کانی یاساکانی مرۆڤدا جێگاکردۆته‌وه‌، به‌وه‌ی رۆحی رێکه‌وتننامه‌ی سیداو له‌ گرنگترین ئامانجه‌کانی نه‌ته‌وه‌ یه‌کگرتوه‌کاندا خۆی ده‌بینێته‌وه‌ که‌ بریتیه‌ له‌ پاراستنی که‌رامه‌تی تاکه‌کانی کۆمه‌ڵگا و پرسنیپی یه‌کسانی نێوان ژن و پیاو و مافه‌ بنه‌ڕه‌تیه‌کانی مرۆڤ..
ئه‌م رێکه‌وتننامه‌یه‌ له‌ چه‌ند ره‌هه‌ندێکی جه‌وهه‌ریه‌وه‌ چاره‌سه‌ر بۆ کێشه‌ی ژن پێشنیار ده‌کات، گرنگترینی ره‌هه‌ندی مافه‌ مه‌ده‌نیه‌کانی ژنه‌ و دوه‌م ره‌هه‌ندی یاسایی، هه‌تا ده‌گاته‌ ره‌هه‌ندی سیاسی و به‌جه‌خته‌وه‌ داوای به‌شداری سیاسی بۆ ژن ده‌کات، به‌ مافه‌کانی ده‌نگدان، خۆپاڵاوتن و وه‌رگرتنی پێگه‌ و پایه‌ی سیاسی بۆ خزمه‌تکرن. .
دوەم: رێکەوتننامەی نەهێشتنی هەموو جۆرەکانی هەڵاواردن لەدژی ژن 18ی دیسەمبەری 1979و کە لە 3ی سێبتەمبەری 1981 چوە دۆخی جێبەجێکردنەوە.
لە ماددەی یەکەمی بەشی یەکەمی رێککەوتنامەکەدا دەستەواژەی (هەڵاواردن لەدژی ژن)ی پێناسەکردوە، کە بریتیە لە “هەموو جۆرە جیاوازی یان دوورخستنەوە یان سنووردارکردن لەسەر بنەمای ڕەگەز کە لە ئاکامەکانی بەکەمزانین و نشوستیهێنان بە هەوڵی مافەکانی لە بوارەکانی سیاسی و ئابوری و کۆمەڵایەتی و رۆشنبیری و مەدەنی یان هەر بوارێکی تر، یان هەر بەکەمزانینێکی یان کەمکردنەوەی ئەم مافانەی، بەبێ لەبەرچاوگرتنی باری کۆمەڵایەتیی کچە یان هاوسەری هەیە و لەسەر بنەمای یەکسانیی لەگەڵ پیاودا.”
لە ماددەی دوەمدا تەئکید لەسەر گۆڕینی دەستوور و دۆکومێنتە یاساییەکان دەکاتەوە وەکوو زەمانەتێک بۆ گۆڕینی عەقڵیەتی کۆمەڵگا، بەوەی کەوا پرنسیپی یەکسانی ژن و پیاو تێکهەڵکێشی دەستورە نیشتیمانیەکان یان تەشریعاتەکانی بکرێت. هەروەها داوای دابینکردنی پاراستنێکی یاسایی بۆ مافەکانی ژن بەیەکسانی لەگەڵ پیاودا و گەرەتنی کردنی پارێزگاری چالاکانە بۆ ژن لە رێگەی دادگا و دامەزراوە پەیوەندیدارەکانەوە لە دژی هەر هەڵوێستێکی هەڵاواردن لە دژی ژن. هەروەها جەخت لەسەر هەڵوەشاندنەوەی ئەو یاساینە دەکاتەوە کە یەکسانی ژن و پیاو پێشێلدەکات و بەهای مرۆڤایەتی ژن بەکەم رادەگرێت.
هەر لە ماددەی 27ی بەشی دوەمی رێککەوتننامەکەدا بەجەختەوە داوای بەشداری چالاکانەی ژن دەکات لە داڕشتنی سیاسەتی وڵات و هەروەها لە جێبەجێکردنی ئەو سیاسەتەدا.
ئەوەی گرنگە لێرەدا ئاماژەی پێبدەین ئەوەیە ئەم یاسا و رێککەوتننامانە شتێکی تازە نین بۆ کۆمەڵگای ئێمە بەتایبەت لەم سەردەمی جیهانگیری و تەکنەلۆژیایەدا، ئاسانترین شت دەستکەوتنی ئەم یاسایانەیە، بەڵام ئەوەی کە زۆر سەختە ئەوەیە بتوانیت رۆحی رێککەوتننامەیەکی لەمجۆرە وەکوو خۆی بەسەر عەڵقڵیەتی کۆمەڵگادا بەسەپێنیت، چونکە ئێمە رۆشنبییری تاکمان هەیە کە درکی بەمەترسی کێشە یان دیاردەیەکی وەکوو دیاردەی هەڵاواردن لە دژی کردوە، بەڵام عەقڵیەتێکی کۆمەڵایەتی دەستەجەمعیمان نیە کە باوەڕ بە گرنگی چەسپاندنی رۆحی ئەمجۆرە رێککەوتننامانە بهێنێت و هەوڵی ئەوە بدات بیکاتە بنەمایەک بۆ جارێکی تر داڕشتنەوەی کەلتوورێکی ئینسانی کە لەسەر بنەمای رێزگرتن لە مافەکانی ژن بەهەموو جۆرەکانیەوە و لە هەموو بوارەکاندا بینابووبێت. ئەمەش تەنها بەوە تەحقیق نابێت کە وەکوو وڵات بچینە رێزی ئەو وڵاتانەی کە ئەو رێککەوتننامەیەیان مۆرکردوە، بەڵکوو بەوەی کەوا باوەڕی قووڵ و قەناعەتی تەواومان بە رەوایەتی ماددە و بڕگەکانی هەبێت و ببێتە بەشێک لە کەلتووری عەقڵی و پەرەوەردەیی و ئەخلاقیمان و ببێتە بەشێک لە سیستەمی پەروەدە و خوێندن و نەوەکانمانی لەسەر پەروەردە بکەین.
هه‌ندێجار واپێویست ده‌کات که‌ وڵاتان ده‌ستکاری هه‌ندێ یاسای باری که‌سی یان یاسای بنچینه‌یی وڵات (ده‌ستور)ه‌کانیان بکه‌ن بۆ ئه‌وه‌ی رێکه‌وتننامه‌یه‌کی له‌جۆری رێکه‌وتتنامه‌ی (سیداو) مۆر بکه‌ن. هه‌روه‌ک ئه‌وه‌ی سه‌ره‌تا جێگه‌ی تێبینی و سه‌رنج بوو ئه‌وه‌بوو که‌ زیاتر له‌ 40 ، وڵات له‌وانه‌ی ئه‌و رێکه‌وتننامه‌ی (سیداو)یان مۆرکرد (تحفظ) تێبینی و ناڕه‌زاییان له‌سه‌ری هه‌بوو، زۆرترین تێبینی و (تحفظ) که‌ هه‌بوو له‌سه‌ر خاڵی یه‌کی مادده‌ی 16 به‌هه‌موو بڕگه‌کانیه‌وه‌ به‌تایبه‌ت بڕگه‌کانی (ج) و (د) که‌ ئه‌مه‌ ده‌قه‌که‌یتی:
مادده‌ی 16:
1- وڵاتانی ته‌ره‌فدار هه‌موو رێگایه‌ک ده‌گرنه‌به‌ر له‌پێناو بنبڕکردنی هه‌موو جۆره‌کانی هەڵاواردن له‌دژی ژن له‌هه‌موو ئه‌وه‌ مه‌سه‌لانه‌ی که‌په‌یوه‌ندیدارن به‌ هاوسه‌رگیری و په‌یوه‌ندیه‌ خێزانیه‌کان و له‌سه‌ر بنه‌مای یه‌کسانی ژن و پیاو، به‌تایبه‌ت گه‌ره‌نتی ئه‌م خاڵانه‌ی خواره‌وه‌ ده‌که‌ن:
(أ‌) هه‌مان ماف له‌ جۆنتراجتی هاوسه‌رگیریدا.
(ب) هه‌مان ماف له‌ ئازادی هه‌ڵبژاردنی هاوسه‌ر و مۆرنه‌کردنی هیچ جۆنتراکتێکی هاوسه‌رگیریه‌ک به‌بێ ره‌زامه‌ندی.
(ج) هه‌مان ماف و ئه‌رک له‌کاتی هاوسه‌رگیری و هه‌ڵوه‌شاندنه‌وه‌شدا.
(ح) هه‌مان ماف و ئه‌رک له‌کاتی وه‌کوو دایک و باوک، به‌بێ له‌به‌رچاوگرتنی بار و زرووفی هاوسه‌رگیریان، له‌هه‌موو مه‌سه‌له‌کانی په‌یوه‌ندی به‌ منداڵه‌کانیانه‌وه‌ هه‌یه‌، به‌رژه‌وه‌ندی منداڵ به‌ پله‌ی یه‌که‌م دێت.
(هـ) هه‌مان ماف به‌یه‌کسانی له‌ بڕیاردان به‌ ئازادی و به‌ له‌به‌رچاوگرتنی هه‌موو ئاکامه‌کان، ژماره‌ی منداڵ ماوه‌ی نێوان منداڵێک و منداڵێکی تر و، له‌ ده‌ستکه‌وتنی زانیاری و به‌خشینی رۆشنبیری هۆکاره‌ یاریده‌ده‌ره‌کانی به‌رجه‌سته‌کردنی ئه‌و مافانه‌.
(د) هه‌مان ماف و ئه‌رک و به‌رپرسیارێتی له‌ مه‌سه‌له‌کانی په‌یوه‌ندیدار به‌ قه‌وامی و وه‌رگرتنه‌وه‌ی منداڵ و، کاتێک ئه‌م چه‌مکانه‌ له‌ یاسا نیشتیمانیاکندا بێت ده‌بێت له‌ هه‌موو حاڵه‌تێکدا به‌رژه‌وه‌ندی منداڵه‌کان به‌ پله‌ی یه‌که‌م وه‌رگیرێت.
(ز) هه‌مان مافی تاکه‌که‌سی ژن و مێرد، وه‌کوو مافی هه‌ڵبژاردنی ناوی خێزان و پیشه‌ و جۆری کار.
(ح) هه‌مان ماف بۆ هه‌ردوو ژن و مێرد له‌ موڵکداری و هه‌بوونی موڵک و سامان و سه‌رپه‌رشتی کردنیان و به‌ڕێوه‌بردنیان و ده‌ستکاریکردنیان و سوودوه‌رگرتن لێیان چ به‌ به‌رانبه‌ر چ به‌بێ به‌رانبه‌ر.
مادده‌ی یه‌کی مادده‌ی 29 بوو که‌ ئه‌مه‌ ده‌قه‌که‌یتی:
هه‌ر وڵاتێکی ته‌ره‌فدار، له‌ هه‌ر کاتێکدا، بۆی هه‌یه‌ داوای چاوخشاندنه‌وه‌ به‌و رێکه‌وتننامه‌یه‌دا بکات، ئه‌وه‌ش له‌رێگه‌ی ئاگادارکردنه‌وه‌یه‌ک به‌ده‌ستوخه‌ت نوسراو و ئاڕاسته‌ی ئه‌مینداری گشتی نه‌ته‌وه‌یه‌کگرتوه‌کانی بکات.
دواجار ده‌ڵێم له‌م سه‌رده‌می ته‌کنه‌لۆژیا و جیهانگیری و شۆڕشی زانیاری و ئه‌و هه‌موو پێشکه‌وتنه‌ی مرۆڤایه‌تی له‌ هه‌موو بواره‌کاندا و، ئه‌و هه‌موو ده‌سکه‌وته‌ زانستی و سه‌ربازی و ئابووری … هتد به‌ده‌ستی هێناوه‌ که‌چی نه‌یوانیوه‌ ڕێک زیاتر له‌ سۆز و میهره‌بانی و رێز و که‌رامه‌تی زیاتر بۆ مرۆڤایه‌تی دابین بکات به‌وه‌ی که‌ چاره‌سه‌رێکی ریشه‌یی بۆ دیارده‌یه‌کی وه‌کوو توندوتیژی دژی ژن بدۆزێته‌وه‌. له‌گه‌ڵ ئه‌وه‌شی له‌زۆر که‌س وایه‌ تندوتیژی دژی ژن به‌ته‌نها له‌ ناوچه‌ی خۆرهه‌ڵات و ناوچه‌کانی جیهانی سێهه‌م و که‌لتووره‌ دواکه‌وتوه‌کاندا به‌ربڵاوه‌، ده‌بێت بڵێین که‌ ئه‌م بۆچوونه‌ هیچ رست نیه‌، چونکه‌ توندوتیژی دژی ژن کێشه‌یه‌کی یونیڤه‌رساله‌ و هه‌موو کمه‌ڵگا مرۆڤایه‌تیه‌کان به‌ده‌ستیه‌وه‌ ده‌ناڵێنن به‌ڵام به‌شێوازی جیاجیا و ئه‌وه‌یخۆرئاوای پێشکه‌وتوو له‌ خۆرهه‌ڵات و جیهانی سێی دواکه‌وتوو جیا ده‌کاته‌وه‌ یه‌که‌م شێوازه‌کان یان تاوانه‌کانی توندوتیژی که‌ دژی ژن رووده‌دات له‌ خۆرهه‌ڵات دڕندانه‌تر و وه‌حشیانه‌تره‌، دوه‌م له‌ خۆرئاوا چاوی یاساکات هه‌میشه‌ کراوه‌یه‌ و به‌رده‌وام لێپرسینه‌وه‌ هه‌یه‌، جگه‌ له‌مه‌ داموده‌زگا خزمه‌تگوزاریه‌ په‌یوه‌ندیداره‌کان دوور له‌نه‌فه‌سی حزبایه‌تی له‌ژێر چه‌تری حکوومه‌تێکی بێلایه‌ن و سه‌روه‌ری یاسادا کاری خۆیان باشتر به‌ڕێوه‌ ده‌به‌ن، هه‌روه‌ها ئاستی هوشیاری و قه‌بووڵکردنی گۆڕانکاریه‌کان له‌ خۆرئاوا له‌ خۆرهه‌ڵات به‌رزتره‌، به‌ڵام توندوتیژی وه‌کوو دیارده‌ بوونی هه‌یه‌ و هیچ شوێنێک نیه‌ له‌ دونیادا بتوانین بڵێین ئه‌و دیارده‌یه‌ی تیا بنبڕبوه‌.
ئه‌گه‌ر وڵاتێکی وه‌کوو فه‌ره‌نسا به‌و هه‌موو پێشکه‌وتووییه‌ له‌هه‌موو بواره‌کاندا به‌نموونه‌ بهێنینه‌وه‌ ئاماره‌کان پێمان ده‌ڵێن که‌وا سه‌دی نه‌وه‌د و پێنجی 95% قوربانیه‌کانی توندوتیژی له‌ دژی ژن له‌ جیهاندا له‌ فه‌ره‌نسایه‌. ئه‌گه‌ر ئه‌م ئاماره‌ زیادره‌ویشی پێوه‌ دیاربێت لانیکه‌م ئه‌وه‌مان پێده‌ڵێت که‌وا ئه‌و دیارده‌یه‌ به‌شێوه‌یه‌کی خه‌ته‌رناک و به‌ربڵاو له‌ وڵاته‌ بڵاوه‌ و هه‌ره‌وه‌ها ئه‌وه‌ش ده‌ڵێت پێشکه‌وتوویی له‌هه‌موو بواره‌کاندا نه‌یتوانیوه‌ سنوورێک بۆ ئه‌و دیارده‌یه‌ دانێت، ئه‌مه‌ش ره‌شبینی نیه‌، به‌ڵام مرۆڤایه‌تی پێویستی به‌وه‌یه‌ بگه‌ڕێت به‌دوای شێوازی جیاوازتر و هه‌ماهه‌نگی زیاتر بۆ ئه‌وه‌ی بتوانن که‌لتووری بیرکردنه‌وه‌یه‌کی به‌کۆمه‌ڵ بهێننه‌ کایه‌وه‌ له‌باره‌ی سنووردارکردنی دیارده‌ی توندوتیژی له‌ دژی ژن.

زنان مبارز کوبانی و سیاست مسیانیک – مسعود بیننده


10363556_4779295257592_1635352565461384818_n

در قلب خاورمیانه و در مواجهه با بزرگترین جریان تروریستی تاریخ (داعش)، پدیده‌ای نامعمول قد علم کرده است که کوری جنسیتی روایت‌های مذکر یا از دیدن واقعیت محال آن سربازمی‌زند و یا اینکه تنها با نگاه خیره‌ی تبلیغاتی و کالایی حاضر به بازنمایی آن می‌شود. این پدیده‌ی نامعمول که خواب خوش گفتمان‌های فالوس-محور را آشفته کرده و با نوعی اجرای هجوآمیز (parodic performance) از طریق مصادره‌ی کلیشه‌های کلاسیک مردانگی؛ از قبیل تفنگ، کارزار و مقاومت، سبک‌سازی‌های پی‌درپی جنسیتی را براندازی می‌کند ظهور سوژه‌ی زن مبارز در مقاومت کوبانی است.

نامعمول‌بودن حضور زنان در بستر مردانه‌ترین پدیده‌ی اجتماعی یعنی جنگ، آن‌هم در فضای اجتماعی ـ فرهنگی خاورمیانه و مهم‌تر از همه در مواجهه با حرکت زن‌ستیزی همچون داعش باعث شده است که نگاه مدوسایی دوربین‌های شبکه‌های خبری بیش‌تر از هر صحنه‌ی دیگری بر نمایش فیگورهایی از زنان مبارز کرد با یونیفورم‌های چریکی و لباس مردانه‌ی کردی در خط مقدم جنگ تمرکز نمایند. این تصویرها اگرچه در بطن خود ارتباطی تام و تمام با واقعیت حضور زنان در مقاومت کوبانی دارند اما از طرفی  تمرکز وسواس‌گونه‌ی آن‌ها‌ تا حد زیادی برای نگاه خیره‌ی مردان تدارک دیده شده است؛ نگاه خطاب‌گرانه‌ای که واکنش‌های متفاوتی را در اذهان مخاطبانش برانگیخته است.
واکنش برساخته‌ی اول واکنش پرخاشگرانه‌ی یک هویت مردانه است که از هجو جنسیتی (gender parody) هنجارشکنانه‌ی این زنان احساس تهدید می‌کند و قدرت و ویژگی‌های منحصربه‌فرد مردانگی از قبیل رزم پهلوانی و به ‌پیشواز مرگ رفتن را در معرض خطر از دست‌رفتن و مصادره به دست زنان می‌بیند. شاه‌بیت این گفتار مردانه در شکلی حداقلی پرسش اعتراضی «پس مردان‌شان کجا هستند؟» و در بیانی حداکثری سخن سخیف «اموری که به‌دست زنان سپرده شود به شکست و تباهی می‌انجامد»، است.
واکنش دوم نگاه کالایی کمپانی‌های سرمایه‌داری است که نمود بارز آن را در الگوبرداری شرکت «هنس اند ماوریتس» (H&M) از لباس‌های گریلاهای مبارز کرد در کوبانی به‌عنوان کالایی مصرفی و برند مد روز بازار می‌توان مشاهده کرد. این نگاه سوداگرانه که همه چیز را تابع منطق مبادله و چرخه‌ی پایان‌ناپذیر انباشت سرمایه می‌گرداند، کلیه‌ی عناصر اعتراضی و برابری‌خواهانه‌ی پراکتیس زنان کوبانی را در قالب فتیشیسم کالایی و برندهای پر زرق و برق مصرفی تهی و بی‌اثر می‌کند و از طریق سازوکار ایدئولوژی نمایش، چهره و بدن این مبارزان زن را از بافت موقعیتی زیست-جهان واقعی‌شان جدا می‌گرداند.
واکنش سوم نگاهی توریستی و در مواردی همدلانه است که از حضور نامعمول زنان در مواجهه با تکفیری‌های سلفی که رعب و وحشت را در دل جهانیان افکنده‌اند به شوق آمده و همواره با ناباوری و در عین حال رعایت فاصله، مقام شامخ زنان را در این کارزار طاقت‌فرسا با جملات قصاری از قبیل «این زنان درس مردانگی به ما آموختند» و فرافکنی «لایک‌»ها و «کامنت»‌های هم‌سو در شبکه‌های مجازی، به گونه‌ای پنهان و ناخودآگاه به تداوم و بازتولید نگاه مردانه و دست‌کم گرفتن بنیادین زنان یاری می‌رسانند.
اما فراتر از این گفتارهای برساخته که محصول نگاه خیره‌ی آپاراتوس‌های هم‌پیمان مردسالاری و جامعه‌ی نمایش است به‌راستی هویت انضمامی این مبارزان بی‌چهره (faceless) که سامان نمادین سیاست متعارف و نگاه خیره‌ی مردانه را آشفته کرده‌اند چیست؟
فراتر از تلاش گفتمان‌های رایج رسانه‌ای برای برساخت هویتی جعلی و شیءشده از این مبارزان، اتوس وجودی آن‌ها شکلی از حیات واقعی و زنده است که مستقل از نگاه خیره‌ی دستگاه‌های تبلیغاتی و نمایشی عینیت یافته و همواره تلاش آپاراتوس‌های بازنمایی و گفتارهای استیضاح‌گر در جهت نمادین‌کردن و شناسایی‌ معطوف به کنترل آن‌ها به شکست انجامیده است. پراکتیس انقلابی این مبارزان مبتنی بر امر محال توصیف‌ناپذیری است که سیستم‌ قدرت‌های موجود و گفتارهای وابسته بدان‌ها از جذب و رام‌کردن آن ناتوان بوده و ازاین‌رو سعی می‌کنند از طریق سناریو-فانتزی‌های مصرفی و نمایشی این شکست بنیادین (شکاف‌ها و فقدان‌های دیگری‌ بزرگ‌) را انکار و پنهان سازند.
هستی واقعی این زنان شورشی در برابر منطق پسا‌مدرنیستی حق تکثر روایت‌ها از «سیاست حقیقت» و انتخاب یک موضع ویژه (در عین یکجانبه بودن) دفاع می‌کند و با پس زدن اجبار به انتخاب بین قلمرو خیالی بازنمایی و عرصه‌ی نمادین قوانین، به فقدان بنیادین امر واقعی و هسته‌ی غیرقابل روایی آن وفادار مانده‌ است. پراکتیس زنانگی این مبارزان فراتر از هیاهوهای فمینیستی مدروزی است که از منظر «جان زیبا»ی هگلی صرفاً به غرولندهای مردستیزانه پرداخته و در نهایت نیز پیام خود را به شکلی وارونه از دیگری بزرگ دریافت می‌کنند (بازتولید تبعیض برعلیه آن‌ها)؛ آن‌ها با دست‌زدن به عمل قهرمانانه‌ی «وفاداری به میل خود»، مسئولیت انتخاب‌شان را پذیرفته و پیامد‌های آن را نه با جاخالی دادن و انکار، بلکه با رویاروشدن با جنبه‌ها‌ی خونین و فاجعه‌بار آن (کشته‌شدن،قطع‌عضو،شکنجه و اسارت) قبول می‌کنند.
داستان حقیقت این زنان مشابه روایت نامتعارف هویت‌یابی جنسیتی زنانه‌ی آن‌هاست. همچنان‌که زنان در مسیر جنسیت‌یابی زنانه از امر کلی فاقد استثنا و فارغ از دال پدر به عرصه‌ی پارادوکسیکال نه‌-تمام(not-all) جماعت باز زنان پامی‌گذارند در روند مبارزه نیز بر طبق منطق نه-تمام، فراتر از سوپراگوی قانون به ناکارآکردن و تعلیق عنصر هنجارین روابط سیاسی موجود پرداخته و با ایجاد وقفه در سازوکار علیتی تاریخ در خلق یک منظومه‌ی انتقادی و ئاوارته (استثناء) مشارکت می‌کنند.
«سیاست‌ورزی نه-تمام را می‌توان تصمیم به نه گفتن در برابر اصرار ابرخودانه‌ بر تمام، بر ژوئیسانس به مثابه‌ی یک الزام (obligation)، تلقی کرد» (راینهارد،92،ص89).(3)
همچنان‌که زن‌بودن در مقابل مردبودن هویت تأسیسی خود را از عضویت در یک جماعت همگون کسب نمی‌کند و همواره با تکینگی و دیگربودگی ریزوم‌گون هر سوژه‌ی زن مرتبط است مبارزبودن این زنان نیز در ذیل فرمان حاکم و منوط به تکرار مداخله‌ی مردانه در جنگ نیست بلکه اساساً نوعی «انتخاب انتخاب‌کردن» و پس زدن فرمان وقیح سوپرایگو مبتنی بر سرمست‌شدن است. این زنان مبارز تلاش می‌کنند کوبانی را به دولت‌شهری خارج از دامنه‌ی نفوذ حیات برهنه‌ی جهانی تبدیل کنند و خشونت آپورتیک امپراتوری موجود را با اوپوریای بازی منحصربه‌فرد زنانه‌شان به چالش بکشند؛ بازی‌ مرگ‌آسایی که با رقص شادمانه در میدان، زندگی حقیقی فارغ از استثنای حاکم را به ارمغان می‌آورد.
در یک قرن اخیر استعمار و قانون بنیادین آن در منطقه‌ی خاورمیانه (سایکس-پیکو) نظم‌های نمادینی را در اشکال رژیم‌های بعثی و شبه‌دمکراسی‌های نژادپرستانه عرضه کرده است که ادعاهای کل‌گرایانه‌ی آن‌ها (دموکراسی و برابری) توسط استثنای امر جزئی قوم‌گرایانه (ملت-شیء به قول ژیژک) تعین یافته است. تعین هستی‌شناختی کلیت‌های مورد اشاره توسط این امور جزئی وقیح؛ یعنی کیف و سرمستی امر نژادی، همواره بر ادعای جهان‌شمولی شبه‌دمکراسی‌های مزبور حد گذاشته و در نهایت وقایعی ‌همچون نسل‌کشی‌های درسیم، قامیشلو، انفال و حلبچه  را به‌بار آورده است. جنبش زنان مبارز کوبانی که جهانیان امروزه به کشف قله‌ی آن به مثابه‌ی کوه یخ نائل آمده‌اند دیر زمانی است با ضرباهنگی خاموش و بی‌چهره و فارغ از هرگونه وابستگی به بازنمایی تبلیغاتی بر فراز کوهستان‌های سرد و خشن قندیل به مصاف سیمپتوم (درد-نشان)های ذاتی سیستم مسلط جهانی (فاشیسم و بنیادگرایی سلفی و نژادپرستانه) رفته و در کنار مردان فارغ از هرگونه احساس تبعیض و نابرابری رؤیای زندگی آزاد (ژیانی ئازاد) خود را محقق کرده‌اند. زنان مبارز کوبانی همچنین با به قول بنیامین «منفجرکردن و ازهم‌پاشاندن پیوستار تاریخ» فرایند پیوسته‌ی تاریخی مردسالاری و زن‌ستیزی خاورمیانه را در ژست‌های رادیکال خود به چالش کشیده و با از آن خود کردن گذشته، نیروی مسیانیک (منجی‌گرایانه) زمان اکنون را آزاد کرده، در نهایت «انقلاب را به مثابه‌ی جهشی در فضای باز تاریخ» محقق می‌سازند.
فیگورهای این زنان مبارز نه تصاویری مصرفی و پورنوگرافیک، که ژست‌هایی تهی و محض‌اند که فارغ از منطق جامعه‌ی نمایش، «شکل – زندگی» زیسته‌ی خود را به منزله‌ی امکانی ناب ارائه کرده امر سیاسی را ورای دولت و تاریخ برمی‌سازند. سیاست مسیحایی این ژاندارک‌های قرن بیست‌و یکمی در قلمرو وسایل محض (به قول آگامبن)، فراتر از ارجاع به هرگونه همسانی و ناهم‌سانی، آپوریای سیستم‌های موجود را عیان و قانون (نوموس) زیست‌سیاست‌های موجود را ناکارا می‌کنند. لذا تاریخ پیوسته و کرونولوژیک خاورمیانه که محشون از خشونت و زن‌ستیزی است اکنون توسط مداخله‌ی مسیانیک فیگورهایی چون نارین عفرین‌ها[1] و آرین میرخان[2]‌ها به فرصتی در لحظه (کایروس) برای تحقق اراده و انتخاب آزاد زنان بدل شده است. زندگی آزادی که در قالب شعار مشهور گریلاهای زن، «مقاومت زندگی است» (به‌رخودانه ژیانه)، از حوزه‌ی اراده‌ی حاکم و وضعیت استثنایی عدول و زندگی شادمانه و سیاست به معنای واقعی را محقق کرده است.
Original Link to Source
پی‌نوشت‌ها:
(1)  زنی که رهبری بخشی از مقاومت شهر کوبانی را برعهده دارد و اخیرا با عنوان ژاندارک کرد لقب یافته است.
(2)  دختر مبارزی که پس از مقاومت تا آخرین لحظه، برای اسیرنشدن به‌دست داعش با آخرین گلوله خودکشی کرد.
(3)راینهارد، کنت و سانتنر، اریک و ژیژک، اسلاوی (1392) همسایه (سه جستار در تئولوژی همسایه)، ترجمه‌ی فتاح محمدی، زنجان: نشر هزاره‌ی سوم.