۱۳۹۴/۰۴/۱۲

نظریه امیل دورکیم درخصوص خودکشی

امیل دورکیم نخستین کسی بود که علت های زیستی ، اقلیمی و روان شناختی را برای تبیین رفتاهای اجتماعی رد کرد. او معتقد بود فقط از طریق روش های جامعه شناختی است که می توان به واقعیت های اجتماعی پی برد.
وی نظریهٌ خود را در خصوص خودکشی بر پایهٌ همبستگی اجتماعی پایه ریزی کرد.وی در مطالعه کلاسیک خود از میزان های خودکشی در فرانسه، انگلستان، دانمارک و .. آن را در چهار گروه متمایز تقسیم کرد و هر یک از این انواع رابطه خاص را بین فرد و جامعه بر اساس ” همبستگی گروهی” ارایه داد . او دو نوع همبستگی و چهار نوع خودکشی مربوط به انها را تشخیص داد که سه نوع آنت معلول سه نوع ساختار ی است که آماار خودکشی در آن ها بالاست و یک نوع آن ناشی از تغییرات  ساختاری است که به بی هنجاری ( آنومی) می انجامد . هسته اصلی بحث دورکیم را مفهوم   “همبستگی” تشکیل می دهد . به هر اندازه همبستگی اجتماعی سست گردد و ارتباط و تعلق فرد به گروه کاسته شود، او آمادگی بیشتری برای پایان دادن به حیات خود پیدا می کند . (ستوده، 1384، ص 221)
خودکشی خودخواهانه
دورکیم این نوع خودکشی را خاص جوامع و اجتماعاتی که دارای فلسفه و سنت فردگرایی، استقلال طلبی افراد، خوداتکایی و خودکفایی می‌باشند، می‌داند در چنین جوامعی به واسطه‌ی میزان کنترل اجتماعی و فشار جمعی بسیار کم، تضعیف روح جمعی، بی طرفی سازمان‌های اجتماعی در مسئولیت‌های فردی، غلبه مناسبات و روابط ثانویه و رسمی بر روابط اولیه و نخستین و عدم تعلق عمیق فرد به گروه ،کمبود یا اختلال شدید همانند سازی با گروه‌های اجتماعی و عدم پشتیبانی اجتماعی و سرپرستی عاطفی و روانی سازمان‌ها از فرد سبب افزایش تمایل او به خودکشی در شرایط بحرانی می‌گردد. در این جوامع افراد شدیداً به اراده خود وابسته‌اند و رفتار خود را بنا به میل شخصی‌شان تنظیم می‌کنند و ارزش‌های حاکم بر جامعه در انتخاب آن‌ها  تأثیری ندارد البته این میزان فردگرایی بسته به جوامع متفاوت ، تغییر می‌کند (محسنی تبریزی ، 1373ص 132-131 )
خودکشی خودخواهانه می تواند حاصل احساسی تنهایی، درون گرایی، انزوا، و یا نوعی اختلال روانی باشد. معمولا در خودکشی خودخواهانه همبستگی فرد با زندگی خانوادگی ناچیز و سست است؛ زیرا هرچه اعضای خانواده به هم نزدیکتر و صمیصی تر باشند، ایمنی فرد نسبت به خودکشی بیشتر می شود . نرخ خودکشی نسبتا بالایی که در مجردان دیده می شود، تایید بر  این مدعا است.
خودکشی دگر خواهانه( نوعدوستانه)
خودکشی نوع دوستانه به مواردی راجع است که  خودکشی بر اثر شدت عمل مکانیسم تنظیم رفتار افراد صورت می گیرد و نه ضعف آن . دورکیم با تحلیل این نوع خودکشی ، درواقع می خواهد بگوید که رابطه  نرخ خودکشی با تنظیم اجتماعی یک رابطه یک بعدی نیست.نرخ  بالای خودکشی می تواند به فردیت افراطی و هم به تنظیم اجتماعی افراطی ارتباط داشته باشد . در حالت تنظیم افراطی ، درخواست های جامعه چندان نیرومندند که نرخ خودکشی با درجه ی یکپارچگی اجتماعی رابطه ای مستقیم  پیدا می کند و نه معکوس.( کوزر، (1913)، صفحه 194)
درواقع در این نوع خودکشی فرد وظیفه اخلاقی عمیقی را درخود احساس می کند و علاقه مند می شود تا خود را فدای دیگران  کند . وقتی فردی به احساس همبستگی و انسجام قوی نسبت به یک گروه فوق العاده  یکپارچه و متحد مقید باشد . ارزش ها  و هنجارهای گروه را از آن خود می داند و بین منافع خود و گروه فرقی نمی گذارد. به عنوان مثال جاسوسی که دستگیر شده، قبل از آن که حرفی بزند و اسراری را فاش کند، کپسول سمی را می بلعد. درجوامع ابتدایی که از همبستگی گروهی نسبتا بالایی برخوردارند ، خودکشی دگرخواهانه بیشتر رواج دارد. و زندگی فردی را مجموعه ای از سنت ها و عادتهای رایج به شدت کنترل  می کند. البته این نوع خودکشی در جامعه های نوین نیز گاه در ارتش ، یعنی جایی که الگوهای کهن امر ونهی و متداول است دیده می شود(ستوده، 1384)
 خودکشی آنومیک
هرگاه نظارتی که جامعه بر رفتارها و هنجارها دارد ضعیف یا حذف شود، حالت “بی هنجاری” یا “نابسامانی”در جامعه به وجود می آید . بی هنجاری از تضعیف وجدان اخلاقی ناشی می شود و عموما با بحران ها ی بزرگ اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی همراه است. وقتی که قواعد اخلاقی به عنوان هنجارهای معتبر برای ساخت دادن به کردار افراد اعتبار می افتد، امیالشان نامحدود شده و دیگر با  منابعی که دارند ارضا نمی شوند . این عدم تعادل میان ارزوهای  افسارگسسته و وسایل ارضایشان ناگزیر کشمکش های حاد درونی بر می انگیزد که آنها را به خودکشی سوق می دهد. (ستوده به نقل از کیوی، 1384، ص 224)
امیل دورکیم بر این باور است که در دوران بحران های شدید اقتصادی و اجتماعی و زمانی که فشار تورم در جامعه شدید است، احتمال خودکشی بیشتر مي شود. چون در چنین مواقعی هنجارهای اجتماعی بیشتر تضعیف می گردد.
خودکشی  ناشی از بی هنجاری درست در برابر خودکشی های سنتی که از نوع خودخواهانه است، قرار می گیرد . در این نوع خودکشی، فرد به حیاتش نه از آن رو پایان می دهد که هنجاری را شکسته، یا به قانون مورد پذیرش گردن ننهاده، بلکه بدین سبب دست به خودکشی می زند که بعد از تلاش بسیار زندگی را سراب، پیروزیها را بی فرجام و حیات را پوچ یافته است.( ستوده به نقل از ساروخانی، 1386، ص 225)
خودکشی تقدیرگرایانه(جبری)
این خودکشی نوعی عکس‌العمل به بازبینی ،کنترل و تنظیم اجتماعی جامعه است زمانی که جامعه به حد مفرط و شدیدی دست به ” ایجاد نظمی دستوری ” می‌زند و فرد به شدت تحت انقیاد و تقلید اجتماعی قرار دارد و هر چیزی تحدید شده ،کنترل شده ،منظم ،خشک و بی روح است. در این مواقع حق گزینش از افراد سلب شده  و فرد تحت شرایط اجباری ، نمی‌تواند اهداف و راه‌های رسیدن به آن‌ها را فراهم کند و سرانجام به قضا و قدر تن می‌دهد. (شیخاوندی ، 1384ص70 )
منابع
ستوده، هدایت ا…، (1384)، آسیب شناسی اجتماعی( جامعه شناسی انحرافات)،  تهران : انتشارات آوای نور.
شیخاوندی، داور ، (1384)، جامعه شناسی انحرافات و مسایل جمعیتی ایران،  ، تهران : انتشارات  قطره،
کوزر، لیوئیس،(1913)زندگی واندیشه بزرگان جامعه شناسی، (ترجمه محسن ثلاثی)، تهران : انتشارات علمی.
محسنی تبریزی، علیرضا،(1373)، “ملاحظاتی در باب نظریهٌ خودکشی دورکهایم”، نامهٌ علوم اجتماعی، شماره 7، دورهٌ جدید، جلد3، تهران.
تنظیم: سیده افسانه حسینی، کارشناس مسئول برنامه ریزی آسیب های اجتماعی، گروه خانواده و آسیب های اجتماعی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر