۱۳۹۵/۱۱/۱۰

چه بر سر نخبگان فرهنگی آمد؟ زیگمنت باومن

articles_title_image_eh9ihrs-jpg-1830x998_q85_box-001830998_crop_detail

در گذشته، «نخبگان فرهنگی» با سلیقه‌های سنجیده و با معیارهای سخت‌گیرانه به ارزیابی فرآورده‌های فرهنگی می‌پرداختند. اما اکنون اوضاع دگرگون شده و نخبگان فرهنگی هم به فرهنگ عامه‌پسند گرایش پیدا کرده‌اند. در این جستار زیگمنت باومن، اندیشمند نامدار که اخیراً درگذشت، از دلایل و پیامدهای این پدیده سخن گفته است.


پیر بوردیو، جامعه‌شناس بزرگ فرانسوی، 30 سال قبل (در کتاب بسیار بانفوذ خود با عنوان تمایز) گفت که «نخبگان فرهنگی»، که به عقیده‌ی مردم بیشترین صلاحیت را برای تعیین باید‌ها و نباید‌ها در همه‌ی امور «فرهنگی» دارند، به لطف سلیقه‌ی هنریِ بسیار حساب‌شده و معیارهای سخت‌گیرانه‌ی خود از دیگران متمایز می‌شوند – دیگرانی که از سلیقه‌ی ظریف و هرگونه معیاری بیبهره اند یا معیارهای بسیار آسانگیرانه‌ای دارند. همین تضاد بود که تمایز میان «فرهنگ والا» (مطلوب و محبوبِ نخبگان فرهنگی) و «فرهنگ پست (عامه‌پسند یا توده‌ایِ)» بقیه را حفظ می‌کرد.
به گزارشِ اندی مک‌اسمیت در نسخه‌ی آنلاین روزنامه‌ی ایندیپندنت، پژوهشگرانی معتبر در دانشگاهی بسیار معتبر (آکسفورد) اعلام کرده‌اند که «نخبگان فرهنگی» به معنی قدیمی دیگر «وجود ندارند.» تاک وینگ چان و جان گولدتورپ، پژوهشگران علوم اجتماعی در آکسفورد، و 13 نفر از همکاران‌شان بر اساس داده‌های گردآوری‌شده از بریتانیا، شیلی، فرانسه، مجارستان، اسرائیل، هلند و آمریکا، نتیجه گرفته‌اند که «نخبگان فرهنگیِ» مورد نظر بوردیو – آدم‌های سطح بالایی که وجه تمایزشان از آدم‌های سطح پایین این است که به اُپرا می‌روند و آن‌چه را که فعلاً «هنر والا» لقب گرفته می‌ستایند، و «چیزهای مبتذلی مثل ترانه‌های عامه‌پسند یا برنامه‌های پرطرفدار تلویزیونی» را تحقیر می‌کنند – دیگر وجود ندارند.
دیگر با سلیقه‌ی فرهیخته  در برابر سلیقه‌ی عوامانه روبه‌رو نیستیم. آن‌چه هست همه‌چیزخواری در برابر تک‌خواری است.
در واقع، افول نخبگانِ قدیمی (اما نه «نخبگان فرهنگی» به معنای دقیقِ کلمه!) خبر تازه‌ای نیست. در سال 1992، ریچارد اِی. پترسن از دانشگاه وَندربیلت برای فهم ماهیتِ سلیقه (یا بی‌سلیقگی) «رهبران فرهنگیِ» آن زمان، استعاره‌ی «همه‌چیزخواری» را به کار برد: اپرا  و ترانه‌های عامهپسند، «هنر والا» و برنامه‌های پرطرفدار تلویزیونی؛ یک ذره از این، یک ذره از آن، حالا این، حالا آن.
اخیراً پترسن دوباره از کشف بدیع خود سخن گفت: «ما شاهد تغییری در سیاست گروهیِ نخبگان هستیم، تغییر از آدم‌های سطح بالایی که متکبرانه فرهنگ پست، عامهپسند، یا توده‌ای را کسر شأنِ خود می‌دانند … به آدم‌های سطح بالایی که همه‌چیزخوارانه طیف گسترده‌ای از اَشکال هنریِ سطح بالا و عامهپسند را مصرف می‌کنند.» به عبارت دیگر، هیچ چیزِ «فرهنگی»ای را بداهتاً و بدون تجربه کردن رد نمی‌کنم، هرچند با هیچ چیزِ «فرهنگی»ای هم سرسختانه و قاطعانه به قیمتِ چشم‌پوشی از دیگر لذت‌ها همذات‌پنداری نمی‌کنم. همهجا را خانه‌ام می‌دانم، هرچند (یا چون) هیچجا خانه ندارم. در کل، دیگر با سلیقه‌ی فرهیخته  در برابر سلیقه‌ی عوامانه روبه‌رو نیستیم. آنچه هست همهچیزخواری در برابر تکخواری است، آمادگی برای مصرف و چشیدنِ همه‌چیز در برابر حزم و احتیاط، نوعی گزینشِ پیشینیِ تحسین، تنفر، یا نافهمی. نخبگان سالم و سرزنده اند، سرزنده‌تر و مشغول‌تر از همیشه، اما آن قدر غرق در تعقیب و مصرف همه‌ی چیزهای فرهنگی اند که فرصتی برای تبلیغ و تغییرِ عقیده‌ی دیگران ندارند. تنها پیامِ این نخبگان جدید به انبوه تک‌خوارانی که در سلسله مراتب فرهنگی پایین‌‌تر از آن‌ها قرار دارند این است: «زیاد وسواس به خرج ندهید، کمتر گزینش کنید» و «بیشتر مصرف کنید.» در عمل، این نخبگان از رسالتِ تبلیغ، تغییر عقیده، آگاهانیدن، تربیت، و در کل، «ارتقا بخشیدن به مردم» («توده‌ها»، یا به تعبیرِ دقیق‌تر، «مصرف کنندگان فرهنگی») دست شسته‌اند.
در واقع، در بخش‌هایی که به طرح خواسته‌های فرهنگی و بحث درباره‌ی آن‌ها می‌پردازند، هنر دیگر در خدمت بازتولید سلسله مراتب اجتماعی نیست (یا چنین کارکردی به سرعت در حال انقراض است) – درست همان طور که چندی قبل، کل فرهنگ کارکردِ اولیه‌ی خود را از دست داد و دیگر در خدمت ملل، دوَل، و سلسله مراتب طبقاتیِ نوظهور نیست. اکنون هنر آزادانه در خدمت دغدغه‌های فردیِ خودشناسایی و ابرازِ وجود است.
می‌توان گفت که فرهنگ (و به وضوح شاخه‌ی هنری‌اش)، در مرحله‌ی مدرنِ سیال خود، به قامت آزادیِ انتخابِ  فردی دوخته شده است (خواه به میل خود از این آزادی بهره بریم و خواه مجبور به تحمل‌اش باشیم). قرار است که فرهنگ نیازهای این آزادی را برآورده سازد. و قرار است که اجتناب‌ناپذیر ماندنِ انتخاب را تضمین کند: نوعی ضرورت زندگی، نوعی وظیفه. جای این مسئولیت، این همراه همیشگی انتخاب آزاد، را وضعیت مدرنِ سیال مشخص می‌کند: بر شانه‌های فرد، که اکنون به عنوان یگانه مدیرِ «سیاست زندگی» فردی منصوب شده است.
اکنون فرهنگ دارد به یکی از بخش‌های همان فروشگاه بزرگِ «هرچه لازم دارید و می‌خواهید» بدل می‌شود که دنیای مصرف‌کنندگان را تشکیل می‌دهد.
همان طور که در خورِ جامعه‌ی مصرف کنندگان است، امروز فرهنگ شامل «پیشنهادها» است و نه «هنجارها». درست همان طور که بوردیو می‌گفت، حیاتِ فرهنگ مبتنی بر اغوا است و نه نظارتِ هنجاری: روابط عمومی، نه کنترل؛ ایجاد نیازها، امیال، خواسته‌ها، و هوس‌های جدید، نه اجبار. جامعه‌ی ما جامعه‌ی مصرف کنندگان است، و درست مثل بقیه‌ی دنیا، فرهنگ به انبار کالاهای مصرفی‌‌ای بدل شده که برای جلب توجه گذرا، شناور، متحرک، و متغیرِ مصرفکنندگانِ بالقوه با یکدیگر رقابت می‌کنند. کنار گذاشتن معیارهای سفت و سخت، فقدانِ آشکار تمایز، تأمین همه‌ی سلیقه‌ها و مزیت قائل نشدن برای هیچ‌یک از آن‌ها، تشویق آسانگیری و انعطافپذیری (نام رایج و سیاست‌مدارانه‌ی بزدلی) و زیبا جلوه دادن تزلزل و تلون مزاج، هریک بخشی از یگانه راهبرد مناسب (تنها راهبرد معقول؟ تنها راهبرد ممکن؟) است. سختگیری، ابراز مخالفت و اکراه، مناسب نیست. یک منتقد متنفذ تلویزیونی، یکی از برنامه‌های شب سال نوی 2008 را به این علت تحسین کرد که وعده می‌داد «مجموعه‌ای از سرگرمی‌های موسیقایی فراهم کند که باب طبع همه باشد.» او گفت، «وجه مثبت» این برنامه «این است که چون برای همه جذابیت دارد، می‌توانید فقط بخش‌هایی را که با سلیقه‌ی شما همخوانی دارد، نگاه کنید»: یک ویژگی مناسب و مطلوب در جامعه‌ای که شبکه‌ها جای ساختارها را گرفته‌اند و بازی دل بستن / دل بریدن و مجموعه‌ی بیپایانی از پیوستن‌ها و گسستن‌ها جایگزین «تثبیت» و «استقرار» شده است.
اکنون فرهنگ دارد به یکی از بخش‌های همان فروشگاه بزرگِ «هرچه لازم دارید و می‌خواهید» بدل می‌شود که دنیای مصرفکنندگان را تشکیل می‌دهد. همچون دیگر بخش‌های این فروشگاه بزرگ، قفسه‌ها پر از کالا است، و پیشخوان‌ها به تبلیغ جدیدترین اجناسِ پیشنهادی مزین شده‌اند، تبلیغاتی که به زودی همراه با همین اجناس ناپدید خواهند شد. هدف این است که اجناس و تبلیغات باعث ایجاد میل و رغبت به کالاهای پیشنهادیِ جدید شوند و در عین حال میل و رغبت به حفظ اجناس قدیمی را از بین ببرند (به تعبیر مشهور جورج استاینر، هدف آن‌ها «تأثیر حداکثری و کهنگی آنی» است). تاجران و آگهی‌نویسان به پیوند دادن قدرت اغواگرِ پیشنهادهای خود و «برتری‌طلبی» عمیق و تمایل  به «پیشی گرفتن» یا حداقل همگامِ «مُد» ماندن مشتریانِ بالقوه حساب می‌کنند.
فرهنگ مدرن سیال «آدمی» ندارد که بخواهد تربیت کند. در عوض، مشتری‌هایی دارد که آن‌ها را  اغوا می‌کند. و بر خلاف فرهنگِ «مدرن صُلب»، دیگر نمی‌خواهد پس از مدتی طولانی کاری را ترک کند، بلکه می‌خواهد هرچه زودتر این کار را بکند. حالا کارش این است که بقای جاودانه‌ی خود را تضمین کند – از طریق موقتی ساختنِ همه‌ی جنبه‌های زندگیِ دست‌پروردگانِ گذشته و پیروانِ آینده‌ی خود که اکنون به مشتری تبدیل شده‌اند.
برگردان: عرفان ثابتی

پیاوسه‌روه‌ری له شیعری کوردیدا/د.مه‌سعوود بینه‌نده

شه‌کی: یه‌کێ له پاشهاته گرنگه‌کانی فه‌لسه‌فه‌ی ره‌خنه‌‌گرانه‌ی کانت سه‌ره‌ڕای دیاریکردنی سنووره‌کانی مه‌عریفه‌ و ئاقاره‌کانی ناسینی مرۆڤ؛ ئاماژه‌ به به‌رسازدراویی و به‌رهه‌مهێنراویی جیهانی واقیع بوو، به‌و واتایه‌ی که سیسته‌می‌هه‌ستی و هه‌بوون ناتوانرێ له گشتێتی و ته‌واومه‌ندیدا بنوێنرێ. به‌م پێیه جیهانی واقیع له‌سه‌ر هێڵه‌کانی تێگه‌یشتنی سنوورداری سووژه‌ی ناسێنه‌ر به‌رهه‌م ده‌هێنرێت؛ و ئه‌م بڕیاره چییه‌تی و شوناسی مرۆڤ و جیهان تووشی گۆڕانکارییه‌کی بنه‌مایی ده‌کات. له سه‌ده‌ی بیسته‌مدا لێگه‌ڕان به‌دوای سنووره‌کانی تێگه‌یشتنی مرۆڤ رێگای به‌ره‌و مه‌ڵبه‌ندی زمان راکێشا و “وه‌رچه‌رخانی زمانی”(LANGUAGE TURN)، ئاڵترناتیوێکی شیاوی بۆ مه‌رجه‌عی سه‌ره‌کی فه‌لسه‌فه‌ی کلاسیک واته “زه‌ین” دۆزییه‌وه. زمان که به وته‌ی‌هایدگێر خاوه‌نی هێزی «شێوازبه‌خشینی جیهان»(WORLD-FORMING POWER)ه و «وتنێکه که جیهان ده‌خاته جووڵه‌وه»(راتال، ۹۲، ل۱۲۸&132)؛ چوارچێوه‌ێه‌کی شیکارانه‌ی بۆ لێکۆڵینه‌وه له‌سه‌ر چۆنییه‌تی بیچم‌گرتن و شێوازمه‌ندکردنی شوناسی مرۆڤ هێنایه ئاراوه. پێکهاته‌خوازان و پاش‌پێکهاته‌خوازان و هه‌روه‌ها به‌رسازدراوخوازانی کۆمه‌ڵایه‌تی له لێکدانه‌وه‌ی جیاوازدا له‌سه‌ر ده‌وری زمان له پێکهێنانی “واقیع”دا؛ جه‌ختیان کردووه و به ره‌تکردنه‌وه‌ی پێناسه‌ی بێلایه‌نانه و که‌ره‌سه‌مه‌ندانه له زمان، ئاسۆیه‌کی تازه‌یان له پێوه‌ندی نێوان زمان و بواره‌کانی‌ ئه‌ندێشه و کردار(ACTION) کردۆته‌وه. ئاماژه‌دان به‌و راستییه‌ی که زمان و چۆنییه‌تی واتاسازیی زمانی،‌هاوگرتووی پێکهاته کۆمه‌ڵایه‌تییه‌کان و میکانیزمه‌کانی ده‌سه‌ڵات کردار ده‌نوێنێ و به‌شێوه‌یه‌کی به‌ڕێوه‌به‌رانه(PERFORMATIVE) له فۆرمپێدان و به‌رسازدانه‌وه‌ی ئه‌و پێوه‌ندییانه‌دا هه‌ڵده‌سووڕێت؛ ده‌وری جینسسیه‌تی رێزمانی(GRAMMATICAL GENDER) و وه‌سف و ده‌سته‌واژه‌ی ره‌گه‌ز-ته‌وه‌رانه‌ی نێو پانتایی زمانی به‌رجه‌سته کرده‌وه. ئه‌گه‌ر زه‌که‌ر-جه‌مسه‌ر(PHALLOCENTRIC)ی، تایبه‌تمه‌ندی کۆی ژیاری مرۆڤایه‌تی پێکده‌هێنێت که‌وایه هه‌موو زمانه‌کان(که‌م تا زۆر)؛ خاوه‌نی میکانیزمێکی رێزمانی و ده‌سته‌‌واژه‌یی زه‌که‌ر-ته‌وه‌رانه‌ن و به‌و پێیه پێوه‌ندییه‌‌کانی پیاوسه‌روه‌ری له واتابه‌خشین و نه‌زمی‌ده‌ربڕین(EXPRESSIVE ORDER)دا به‌رهه‌م ده‌هێنرێنه‌وه.

پیاوسه‌روه‌ری[۱](patriarchy) که چه‌مکی به‌رئاماژه‌ی زۆربه‌ی ره‌وته فێمێنیستییه‌کان له هه‌ڵسه‌نگاندنی نابه‌رابه‌ری ره‌گه‌زی و هه‌ڵاواردنی جینسی نێۆ کۆمه‌ڵگا جیاوازه‌کاندایه؛ له درێژایی مێژوودا وه‌کوو شێوازی زاڵ و سه‌رچه‌شنی یه‌که کۆمه‌ڵایه‌تییه‌کان ده‌وری نواندوه. «”پیاوسالاری” سیسته‌مێک له پێکهاته و کاروکرده کۆمه‌ڵایه‌تییه‌کانه که تێیدا ژنان له‌ژێر ده‌سه‌ڵات، سته‌م و چه‌وسانه‌وه‌ی پیاواندا ده‌ژین.»(والبی، له زاری گیدێنز،۸۸، ل۱۷۰)
‌ئه‌م سیته‌مه هه‌ر له پێوه‌ندییه‌کانی به‌رهه‌مهێنانه‌وه تا‌کوو ناوه‌نده فه‌رهه‌نگییه‌کانی په‌روه‌رده، میدیا و ره‌سم و رێسای کۆمه‌ڵایه‌تی ده‌رکه‌وته و نیشانه‌ی ده‌بێت. “پیاوسه‌روه‌ری زمانی”، هه‌ڵهێنجان و ده‌رکه‌وته‌ی ئه‌و سیسته‌مه ره‌گه‌ز-ته‌وه‌رانه له پانتایی زماندایه؛ و ئه‌م پانتاییه هه‌ر له زمانی ئاخاوتنی رۆژانه‌وه تاکوو زمانی به‌رهه‌مهێنانی ئه‌ده‌بی و جوانناسانه له‌خۆ ده‌گرێت. وه‌ک لایه‌نگرانی به‌رسازێنگه‌ری کۆمه‌ڵایه‌تی(social constructivism) ئاماژه‌ی پێده‌ده‌ن، به پێکهاته‌ده‌رهاتنی ئه‌زموون و ئه‌ندێشه‌ی مرۆڤ، له چوارچێوه‌ی سه‌رچه‌شنه زمانییه‌کان و میکانیزمه‌کانی ده‌ربڕیندا دێته ئه‌نجام؛ که‌وایه به‌کارهێنانی رسته و رێزمانی پپیاوسه‌روه‌رانه، مرۆڤه‌کان له به‌ڕێوه‌بردن و به‌رهه‌مهێنانه‌وه‌ی گوتار و ئاراسته‌ی هه‌ڵاواردنخوازانه‌ی ره‌گه‌ز-ته‌وه‌ر ئالیکار و به‌شدار ده‌کات.
دکتۆر ئه‌میری حه‌سه‌نپوور له وتاری “به‌رهه‌مهاتنه‌وه‌ی پیاوسالاری له زمانی کوردیدا”(۱۳۹۰) لێکدانه‌وه‌یه‌کی ورده‌کارانه له‌مه‌ڕ میکانیزمه‌کانی زمانیی پیاوسه‌روه‌ری، له زمانی کوردیدا دێنێته ئاراوه و پێی وایه ئه‌گه‌رچی له زمانی کوردی سۆرانیدا، جنسییه‌تی رێزمانی، تا ڕاده‌یه‌ک غایبه به‌ڵام پێوه‌ندییه‌کانی پیاوسه‌روه‌ری له‌م زمانه‌دا به شێوه‌یه‌کی به‌رچاو ئاماده‌یه.(ل۹۵) حه‌سه‌نپوور ئاماژه به‌و راستییه‌ ئه‌دات که له زمانی کوردیدا؛ وه‌ک زۆربه‌ی زمانه‌کانی‌تر، وشه‌ی “پیاو”(man) زۆر جار له جێگای مرۆڤ(human)به واتای گشتی داده‌نرێت(پیاو=مرۆڤ) و ئه‌مه‌ش وا ده‌کات که سه‌رچه‌شنی “پیاو” له شێواز و جه‌سته‌وه بگره تاکوو کردار و هه‌ڵسوکه‌وت وه‌کوو پێوه‌رێکی یۆنیڤێرساڵ و ته‌واوکۆ له به‌رچاو بگیردرێت و به‌م چه‌شنه ژن و جیهانی ژنانه له بازنه‌ی پێناسه‌ی مرۆڤ دوور بخاته‌وه:(پیاوه‌تی، پیاوانه، پیاوکوشتن، پیاوخراپ و…)
ئه‌م میکانیزمه ره‌گه‌ز-ته‌وه‌رانه له زماندا وا ده‌کات که ئاکار و کرداره په‌سه‌ند و پۆزه‌تیڤه‌کان هه‌میشه به نێوی پیاوه‌وه گرێ بدرێت و ببێته خاوه‌نی ئاوه‌ڵناوێکی پیاوانه(masculinize)؛ و به‌پێچه‌وانه‌وه ته‌واوی ره‌وشت و هه‌ڵسووکه‌وته ناپه‌سه‌نده‌کان له روانگه‌ی کۆمه‌ڵگاوه به وه‌سفێکی ژنانه و ئاوه‌ڵناوی ژنه‌وه ناودێر بکرێت(feminize). هه‌ر بۆیه ئاوه‌ڵناوی پۆزه‌تیڤی پیاوانه وه‌کوو “ئازا، به‌خشنده، دلاوه‌ر و به‌هێز” له‌هه‌مبه‌ر ئاوه‌ڵناوی نیگه‌تیڤی ژنانه‌دا؛ “لاواز، هه‌ڵخڵه‌تێنه‌ر، ده‌مامکدار، ئاڵۆش و هه‌زارڕه‌نگ”، جیهانێکی دووجه‌مسه‌ری (binary) له زماندا ده‌خوڵقێنن که وه‌کوو سه‌رچاوه‌یه‌کی خوێندنه‌وه(interpretative repertoire)، گوتار و ئاراسته‌ی هه‌ڵاواردنگه‌رانه هه‌م له ئاستی زه‌یندا و هه‌م له پانتایی واقیعدا به‌رهه‌م دێنێت. حه‌سه‌نپوور وته‌نی وه‌سفه‌کانی «ژنانی، ژنانیله، مێچکه، کچڕه‌نگ، ئاریله، نێره‌مووک» بۆ پیاوان و هه‌روه‌ها ده‌سته‌‌واژه‌ی «دێڵه‌به‌با، ئاڵۆش، به‌ستۆکه، دێڵه‌دڕ» بۆ ژنان هه‌ڵگری چه‌شنێک سیاسه‌تی ره‌گه‌زی(politics of gender) له پانتایی زماندایه که ژێرده‌ستی و پاتراندنی کۆمه‌ڵایه‌تی(social exclusion) ژنان پاساو ده‌داته‌وه.
فۆلکلۆری کوردی و ئه‌ده‌بی زاره‌کی که به شێوه‌یه‌ک‌هاوپێوه‌ند له‌گه‌ڵ شێوه‌ژیانی شوانکاره‌یی و وه‌رزێڕیدا به‌رهه‌م‌هاتووه، پێگه‌ی کرداری و ژیانی واقیعی ژنانی له‌و کۆمه‌ڵگایانه‌دا، له چوارچێوه‌ی فۆرمی‌ده‌ربڕین و سیسته‌می‌هێمایینی پارۆلدا نواندۆته‌وه و له حاڵه‌تی گشتیدا ده‌ستوپێوه‌ندییه کۆمه‌ڵایه‌تی و ئابوورییه‌کانی سه‌رده‌می‌خۆی به‌م شێوه‌یه به‌رهه‌م هێناوه‌ته‌وه:
  • دۆس ئه‌و دۆسه‌سه مه‌شکه بژه‌نێ به‌ده‌م مه‌شکه‌وه شیرین پێکه‌نێ
  • دۆسێکم گه‌ره‌ک عاقڵ و ژیر بێ حه‌فت کۆسی که‌وێ منی له‌بیر بێ
  • به‌رزی فه‌رشه‌که‌ت دوو گه‌ز و نیوه جوانی وه‌کوو تۆم من قه‌د نه‌دیوه
  • دڵ به‌لای یار و فه‌رش به داره‌وه که‌ێ ته‌واوی ئه‌که‌ی، بیته خواره‌وه
  • ئه‌ونه دۆسم بوو وه‌ک گه‌ڵای داران ئێسته بێ دۆسم وێڵم له شاران   (شیعری فولکلۆر)
بێجگه هه‌ندێ نموونه‌ی ده‌گمه‌ن له “به‌یت”[۲]ه‌کاندا که سووژه‌ی گێڕانه‌وه ژنن و نیگا و ده‌نگی ژنانه‌ تا راده‌یه‌ک تێدا ده‌نوێنرێته‌وه؛ له زۆربه‌ی به‌شه‌ جیاوازه‌کانی فولکلۆری کوردیدا، سووژه‌ی گێڕانه‌وه و پێگه‌ی روانین بریتییه له روانگه و ئاوه‌زی پیاوانه؛ واته ئه‌وه پیاوه که به وه‌سفکردنی “فیگۆری ژن” وه‌کوو ئۆبژه‌ی مه‌یل و ئاماژه‌ی هه‌ست و جوانپه‌رستی و خۆشه‌ویستی، پێوه‌ندی “سه‌رده‌ست/ژێرده‌ست” له چوارچێوه‌ی دوانه‌ی “چاوه‌دێر/به‌رچاو”دا به‌رهه‌م ده‌هێنێته‌وه. هه‌روه‌ها دابه‌شکردنی ره‌گه‌ز-ته‌وه‌رانه‌ی کار و جیاکردنه‌وه‌ی پێگه‌ی ژنانه له پیاوانه، شوناسێکی دیاریکراوی له ژن له چوارچێوه‌ی ناودێری ته‌ونکه‌ر، ته‌شی‌ڕێس، مه‌ڕدۆش، چایچی و… به‌رساز ئه‌دات که کار و ئه‌رکێکی ساکار و سانای له ئاست کار و ئه‌رکی به گریمانه گرنگ و ناوه‌ندیی پیاوان بۆ دابین ده‌کات. سه‌ر‌‌ه‌ڕای هه‌موو ئه‌مانه ئه‌ده‌بی زاره‌کی کوردی له ئاست ئه‌ده‌بی نڤیساردا ره‌هایی و چه‌قبه‌ستوویی که‌متری تێدا به‌دی ده‌کرێت؛ به‌و واتایه‌ی که له وێناندنی ژندا وه‌سفی ئه‌رێنی و باڵاده‌ستیشی بۆ ره‌چاو کردوون. ئه‌وه‌ی که له هه‌ندێ به‌یت و بالۆره و مه‌ته‌ڵه‌کاندا ژن وه‌کوو به‌هار، سه‌رچاوه‌ی به‌خته‌وه‌ریی، ره‌گه‌زی سه‌ره‌کیی ژیان و به‌رهه‌مهێنه‌ری سه‌ره‌تایی وه‌سف کراوه ئاماژه‌ده‌ری ئه‌و راستییه‌ن که فه‌رهه‌نگی زاره‌کی به هۆی ناستاندربوون و نه‌که‌وتنه‌ ژێر رکێڤی داموده‌زگایه‌کی پشت‌ئه‌ستوور به ده‌سه‌ڵات، سه‌ربزێوانه ‌تر و ئاوه‌ڵا تر توانیویه هه‌ست و هزری که‌مایه‌سییه‌کان و دژبه‌رانی فه‌رهه‌نگی زاڵ له خۆ بگرێت و ده‌رده‌دڵ و ده‌نگی ناڕه‌زاییان ببیسێت. له ره‌وتی شارنشینی و چوارچێوه‌مه‌ندکردنی ئاکار و ره‌وشتی کۆمه‌ڵگادایه که کردار و وته به‌رهه‌ڵستکار و به‌ناو دژه‌فه‌رهه‌نگه‌کان(counter culture) به شێنه‌یی له رووبه‌ری باسوخواسه‌ کۆمه‌ڵایه‌تییه‌کاندا ده‌سڕدرێنه‌وه و فۆرم و رێسای ستاندارد و یه‌کگرتوو جێگیر ده‌بێت. ئه‌وه‌یه که له‌ ره‌وتی په‌ره‌ئه‌ستاندنی شارنشینی و زاڵبوونی فه‌رهه‌نگی هه‌موانه‌کی سه‌ر به چینی ورده‌بۆرژوازیدایه که زمانی یه‌کگرتوو، نه‌ته‌وه‌ی یه‌کگرتوو، فه‌رهه‌نگی گشتگیر و له ئاکامدا فۆرمی‌داهێنان و ده‌ربڕینی یه‌کسان جێگای فه‌رهه‌نگی تاڕاده‌یه‌ک چه‌ندجه‌مسه‌ری و بێناوه‌ندی زاره‌کی ده‌گرێته‌وه.
به‌گشتی له شرۆڤه‌ی پێگه‌ی ئه‌ده‌بی زاره‌کی له پێوه‌ندی له‌گه‌ڵ جێگای راسته‌قینه‌ی ژندا دوو روانگه‌ی جیاواز له ئارادایه؛ یه‌که‌م وه‌ک ئاماژه‌مان پێدا روانگه‌یه‌ک که پێی وایه له هه‌ندێ بواردا(که بواری جینسی که‌متر ده‌گرێته‌وه)، ژنی کورد توانیویه باس له هه‌ست و خۆشه‌ویستی خۆی بکات و له پێگه‌ی عاشقدا ره‌وایه‌تی ئه‌ویندارێتی خۆی راشکاوانه و به‌پێی زه‌وقی ژنانه بگێڕێته‌وه. دووهه‌م ئه‌و روانگه‌ی که له‌سه‌ر پیاوانه‌بوونی زمان و ره‌وایه‌تی ده‌ربڕین به‌گشتی پێداگری ده‌کات و ئه‌و نموونانه‌ش وه‌کوو پاشکۆیه‌کی ره‌وایه‌تی پیاوسه‌روه‌رانه بۆ به‌جیاوازناسینی ژن و به‌ئۆبژه‌کردنی له‌و رێگایه‌وه ده‌خوێنێته‌وه. ئه‌م پرسیاره‌ش له هه‌رحاڵدا له ئارادایه که داخۆ ئه‌وه ده‌رفه‌ته هه‌رچه‌ن گچکه‌یه‌ش تا چه‌ند توانیویه له ئه‌رزی واقیدا مه‌جالی ده‌رکه‌وتنی ئازادانه‌ی ژنان و هه‌ڵسووڕاوبوونیان له پانتایی ئابووری و ده‌سه‌ڵاتدا ده‌سته‌به‌ر بکات؟
له ئه‌ده‌بی کلاسیکدا ئه‌گه‌رچی وه‌سف و وێنه‌کان، له قاوغی فۆرمی‌ئه‌ده‌بی و زه‌رووره‌تی شیعریدا دێنه ئه‌فراندن؛ به‌ڵام هه‌مان نیگای واقماوی پیاو(the male gaze) بۆ ئۆبژه‌ی به‌رنیگای ژن به‌رده‌وام ده‌بێته‌وه و فیگوری ژێرده‌ستی ژنانه‌ی تێدا به‌رهه‌م‌ ده‌هێنرێته‌وه. وه‌سفی ژن وه‌کوو چاوبه‌سته‌کارێکی ورووژێنه‌ر(Seductress)، په‌یمان‌شکێن، مه‌حبووب و نازدار، سه‌رچه‌شنی جوانی و خۆشه‌ویستی، شه‌م، گوڵ، به‌ر و میوه‌ی مه‌زه‌دار و … که له پێوه‌ری زه‌وق و هه‌ستی پیاوانه‌دا واتا به خۆوه ده‌گرن، ستایلی ژیانی ژنانه و هه‌ڵسووکه‌وتیان دیاری ده‌کات و هه‌رچه‌شنه تاکانێتی(singularity) و ئیمکانێکی جیاواز به‌ده‌ر له ره‌وشت و رێبازی دابینکراو، ده‌سڕێته‌وه. نواندنه‌وه‌ی ژنان له ئه‌ده‌بی کلاسیکدا وه‌کوو ره‌گه‌زێکی زه‌ریف و ناسک (the fair sex) و هه‌روه‌ها بوونه‌وه‌رێکی خاوه‌ن جوانی، خۆی له خۆیدا به‌پێی جیاوازی نێوان جوانی(beauty) وه‌کوو بابه‌تێکی ساکار، گچکه و سنووردار له ئاست بابه‌تی واڵا(sublimity)وه‌کوو بوارێکی بێسنوور، شکۆدار و به‌هێز به‌ڕێوه ده‌چێت.(کورسمایر، ۹۵، ل ۴۱)
روانگه‌ی ره‌خنه‌گرانه پێی وایه هه‌رچه‌شنه دیتن و نیگایه‌ک، ده‌سه‌ڵاتی به‌ئۆبژه‌کردن و ره‌وایی پێناسه‌کردنی بابه‌تی بینراوی له‌گه‌ڵدایه؛ و هیچ چه‌شنه روانینێک ناتوانێ خۆی له بێلایه‌نی و بێمه‌به‌ستی بپارێزێ. «دیتن به‌دیهێنه‌ری نیگای واقماوه، که رێگایه‌که بۆ هوشیارکردنه‌وه‌ی ئۆبژه‌ی دیتن[واته ژن]، له‌و راستییه که ئه‌و ئۆبژه‌یه‌کی چاولێکردنه. دیتن بابه‌تێکی سیاسییه، هه‌روه‌ها که هونه‌ری ڤیژواڵ وه‌هایه- هیچ جیاوازییه‌کی نییه که ئه‌و روانینه بۆ بینینی چ بابه‌تێک بێته ئاراوه.»(هه‌مان، ل ۴۸)
پێگه‌ی “پیاو” له ده‌ربڕینی ئه‌ده‌بیدا پێگه‌یه‌کی دیار و راشکاوانه نییه، هه‌م به‌و بۆنه‌وه که واتای پیاو له نێو فیگۆری گشتیی مرۆڤدا رۆچووه و هه‌م له‌به‌ر ئه‌وه‌ی بارت وته‌نی به شێوه‌یه‌کی ئوستووره‌یی هه‌وڵی نێوسڕینه‌وه(ex-nomination) له ده‌سه‌ڵات و ئاماده‌یی به‌رده‌وامی‌پیاوی خاوه‌ن ده‌نگ له وتار(speech)ه‌کاندا ده‌درێت. له ره‌وتی ئاندۆژێنکردن و‌هاوگرتووکردنی بووتیقای ئه‌ده‌بیدا هه‌وڵی سه‌لماندنی گشتگیربوونی جوانناسی و فۆرمی‌ده‌ربڕین ده‌خرێته‌ گه‌ڕ به‌و چه‌شنه‌ی که وێنا و واتای ئه‌ده‌بی؛ به‌پێی ئه‌م بانگه‌شه‌یه، سه‌رتر له هه‌رچی ئاماژه‌ی ته‌نگه‌به‌رانه‌ی ئیتنیکی و ره‌گه‌زی به‌رهه‌مده‌هێنرێت و له ئاراسته‌ی نیگایه‌کی دیاریکراوی لاگیرانه‌دا بۆ شته‌کان ناڕوانێت.
  عاشق کوژ و جەببارە بە دوو دیدەیی کەحلی
سەد حۆری سەری شۆڕە لە بەر قامەتی نەخلی  (تاهیر به‌گی جاف)
رۆژێ نه‌بوو ئه‌م دوولبه‌ره‌ بێ‌ره‌حمه وه‌فا کا
جارێ نه‌بوو ئه‌م کافره شه‌رمێ له خودا کا  (شێخ ره‌زا)
زوڵفی بۆ دەفعی هوجوومی‌لەشکەری سوڵتانی خەت
کەوتە خاک و سەرکەشی دانا وەکوو عەهدی “ٲلست (حاجی‌قادری کۆیی)
حەیاتم گەر هەمووی بەختی حەیا بێ، شاد و دڵخۆشم
هەتا هەم بۆیە هیچ یادی کەسانی بێ‌حەیا ناکەم (کاکه‌ی فه‌لاح)
زوڵف و روخ و لەب، عاریز و خەت، زائیقەبەخشن
وەک زوهرە لە شەو، مەی لە قەدەح، گوڵ لە چەمەندا (وه‌فایی)
من بە فرمێسکی رنووی کوێستانی کورد پەروەردە بووم
کوڵمی‌ئاڵ و چاوی کاڵ و سینگی بەفرینم دەوێ (هێمن)
لەیلەکەی، بێ‌مەیلەکەی، مەحبووبەکەی، عەییارەکەم
شۆخەکەی، پڕحەملەکەی، بێ‌رەحمەکەی، غەددارەکەم (کوردی)
هەوای ماچی لەبت رێی بەندەری زوڵفی بە دڵ ون کرد
موسافیر بۆ سیاحەت سوویی چین چوو، تووشی ماچین‌هات (سالم)
بەژن و باڵاکەت نموونەی هەیکەلی یۆنانییە
لار و لەنجەت مۆسیقایە، بەستەیە، گۆرانییە (هه‌ردی)
چمە لە مەی، لە نەی، لە جام، ئەگەر بە لەنجە بێتە لام
بە روویی تابدارەوە، بە چاوی پڕ خومارەوە؟ (زێوه‌ر)
یار کە فەرمووی بێرە باغی روومەوە بۆ گوڵ چنین
بێخود! ئیتر ئیزن و پرسی باخەوانم بۆ چییە (بێخود)
مایل نە بە حوور و نە به غیلمانی بەهەشتم
گەر بێتوو بکەم من لەگەڵ ئەو شۆخە مولاقات (ئه‌حمه‌د موختار جاف)
له ره‌وایه‌تی‌هاوبه‌شی کۆی ئه‌م نموونه شیعریانه‌دا سووژه‌ی پیاوانه له شوناسێکی مێژوویی و کۆمه‌ڵایه‌تییه‌وه به‌ره‌و هه‌بوونایه‌تییه‌کی سروشتی و ژه‌ڤه‌رمێژوویی ده‌گۆڕدرێت؛ واته زه‌وق و خواستی پیاوانه له پێناسه‌ی بابه‌تی خوازراوی مه‌یلی خۆیدا و هه‌روه‌ها له ده‌ربڕینی هه‌ست و ده‌روونی بینه‌رانه و کارتێکه‌رانه‌یدا ده‌ست بۆ فۆرم و شێوازێکی دیاریکراوی کلاسیک ده‌هاوێت که هه‌م کێش و سه‌روای وه‌کوو قاوغی فۆرم؛ و هه‌م ته‌عبیر و ته‌مسیل و وێنه‌کانی وه‌کوو سه‌نایعی ئه‌ده‌بی چوارچێوه‌یه‌کی ژه‌ڤه‌رره‌گه‌زی ده‌گرێته خۆ. ده‌نگی ره‌وایه‌تگه‌ر که زانایه‌کی گشتی و باڵاده‌ستێکی ته‌واوه، ژن واته مه‌عشووق و ئۆبژه‌ی خوازراو، له چوارچێوه‌ی وشه و ده‌سته‌واژه‌گه‌لێک وه‌کوو گوڵی باخ، شوێنی سیاحه‌ت، هه‌یکه‌لی یۆنانی، زوهرە لە شەو، مەی لە قەدەح، گوڵ لە چەمەن،حۆری، نه‌خل قامه‌ت و سه‌رو ئه‌ندام و… پێناسه ده‌کات. ئه‌م چه‌شنه وه‌سفانه تایبه‌تمه‌ندییه‌کی جه‌وهه‌ری بۆ ئۆبژه‌ی پێناسه‌کراو به‌دی دێنێت که وه‌کوو سه‌رچه‌شنێک ته‌نانه‌ت خوو و ره‌وشته‌که‌شی به شێوه‌یه‌کی له‌پێش(pre-exist) دیاری ده‌کات؛ هه‌ر بۆیه ناو و ئاوه‌ڵناوی وه‌ک عاشق‌کوژ، جەببار، بێ‌مەیل، مەحبووب، عەییار، شۆخ، پڕحەمل، بێ‌رەحم، غەددار، رووی تابدار و چاوی پڕخومار و … بۆ به‌رسازدانی وێنه‌ی مه‌عشووق به‌کار ده‌هێنرێت که خۆی له خوێدا ده‌سته‌واژه‌‌گه‌لێکی لاگیرانه‌ن و به‌پێی لۆژیکی دووجه‌مسه‌ری، پاتراندن و هه‌ڵاواردن به‌رهه‌م ده‌هێننه‌وه. ژن له‌م وێنانه‌دا له دوو شێوازی جیاوازی ئاوه‌ڵناوی په‌سیڤی ژنانه(گوڵ، شه‌راب و شوێنی سیاحه‌ت) و ئاوه‌ڵناوی نیگه‌تیڤی پیاوانه (خوێنڕێژ، دڵڕه‌ق و غه‌دار)‌دا وه‌سف ده‌کرێت که هه‌ردووی ئه‌و وه‌سفانه له ژێر نیگای واقماوی پیاو و بۆ راگرتن و به‌رهه‌مهێنانه‌وه‌‌ی پێوه‌ندی “سه‌رده‌ست/ ژێرده‌ست” له نێوان پیاو و ژندا ده‌گاته ئه‌نجام.
کچ پەرچەمی‌چین چینە، دوو مەمکی لەسەر سینە
وەک شانەیی ھەنگوینە بۆ لەززەتی دنیا کچ
جەزلی سەمەر و سایە بۆ سەولەتی ئەعدا کوڕ
نەخلی سەمەر و مایە بۆ دەوڵەتی دنیا کچ
کوڕ زیبی دەبوستانە، کچ شەمعی شەبوستانە
بۆ بەزمی‌تەماشا کوڕ، بۆ خەڵوەتی تەنھا کچ
موو سونبولی ئاشوفتە، دوڕدانەیی ناسوفتە
دەم غونچەیی نەشگوفتە تێفکرە کوڕە یا کچ!    (نالی)
نالی له‌م شیعره‌دا به جوانی جیاوازی کوڕ و کچ له فه‌رهه‌نگ و ئاوه‌زی نه‌ریتی و پیاوسه‌روه‌رانه‌دا دیاری ده‌کات و هه‌وڵ ئه‌دات به دووپاتکردنه‌وه‌ و پێداگری له‌سه‌ر جیاوازییه‌کانی ئه‌و دوو ره‌گه‌زه به‌پێی فه‌رهه‌نگی دوانه‌بینانه‌ی باو، سنووره‌ جینسییه‌کان له‌ ژێر کاریگه‌ری وه‌همی‌تێکده‌رانه‌ی ئه‌وانه‌ی ده‌یانهه‌وێت جوانی کوڕ و کچ‌هاوسه‌نگ بشوبهێنن رزگار بکات.[۳]‌ دابه‌شکردنی رۆڵی کۆمه‌ڵایه‌تی کوڕان بۆ “زیبی ده‌بوستان” و ده‌وری کچان بۆ “شه‌معی شه‌بوستان”، حوزووری کوڕ له سه‌ر ته‌خته‌ی شانۆی کۆمه‌ڵگا ده‌سته‌به‌ر ده‌کات و له پانتایی ئه‌رک و هه‌ڵسووڕانی کۆمه‌ڵایه‌تیدا وه‌کوو “به‌زمی‌ته‌ماشا” جێاگایه‌کی شیاوی بۆ ته‌رخان ئه‌دات. به‌ڵام کچ که وەک “شانەیی ھەنگوین” بۆ لەزەتی دونیای پیاوانه به‌کار ده‌هێنرێ له چه‌قی خوێندن و ناوه‌ندی ده‌سه‌ڵاتوه‌رگرتن ته‌ریک ده‌که‌وێت و له به‌ر رووناکایی بینین و به‌رچاوکه‌وتن، به‌ره‌و خه‌ڵوه‌تی ته‌نیایی دوور ده‌خرێته‌وه؛ خه‌ڵوه‌تێک که بریتی نییه له فه‌زایه‌کی تاکانه و خۆبه‌ڕێوه‌به‌رانه، به‌ڵکوو بریتییه له ئه‌نده‌روونی و حه‌ره‌مسه‌رای ژێرکۆنترۆڵی هێزی به‌ڕه‌وادانراوی پیاوسه‌روه‌ری.
«ئه‌م بیرۆکانه جیاوازی نێوان مه‌یل و چێژ ره‌ت ده‌که‌نه‌وه، و چه‌شنێک نیگای واقماوی شه‌هوه‌تخوازانه و ته‌مادارانه له دڵی جوانیدا جێده‌که‌نه‌وه که بێمه‌به‌ستیی جوانیناسانه(disinterested aesthetic)‌ی لێ داماڵراوه.»(هه‌مان، ل۴۹)
لێره‌دا ره‌خنه‌گرانی فێمێنیست نواندنی ژن وه‌کوو سه‌رچاوه‌ی جوانی و له‌زه‌ت ته‌نیا له ئاست بابه‌تی جوانیناسانه و فۆرمی‌داهێنانی گشتیدا ره‌چاو ناکه‌ن، به‌ڵکوو پێوه‌ندی نێوان مه‌یلی ئاڵۆش‌په‌رستانه‌ و چێژی جوانیناسانه له‌قاو ئه‌ده‌ن. که‌وایه ره‌وته ره‌خنه‌ییه‌کان به‌ پێچه‌وانه‌ی بووتیقای ئاندۆژێنیی، له‌و بڕوایه‌دا نین که به‌کارهێنانی رێبازی زاڵ که هه‌مان بووتیقای پیاو-ته‌وه‌رانه‌یه بتوانێ ده‌نگی ژنانه بنوێنێت و گوزارشت له جیهانی په‌راوێزکه‌وتووی ژنان بدات.
«مێژوونووسانی فێمێنیستی هونه‌ر، وه‌کوو مێژوونووسانێک که له ژێر کاریگه‌ری مارکسیزم‌دان، به‌م پێیه ره‌خنه به‌ره‌وڕووی فۆرماڵیزم ده‌که‌نه‌وه که به‌رهه‌مه هونه‌رییه‌کان، و هه‌روه‌ها هونه‌رمه‌ندان، کانتێکستی فه‌رهه‌نگیی خۆیان ده‌نوێننه‌وه. که‌وایه هیچکام له هونه‌ر و هونه‌رمه‌ند، به جیاواز له به‌ستێنی خۆیان ناخوێنرێنه‌وه. بۆیه یه‌کێ له ره‌خنه‌گرانی فێمێنیست به ره‌خنه‌گرتن له چه‌مکی “فورمی‌واتامه‌ند”(meaningful form) ده‌پرسێ «ده‌بێت فۆرم بۆ چ که‌سێک واتامه‌ند بێت تا ئه‌وه‌ی وه‌کوو هونه‌ر بناسرێ؟».»(اشنایدر،۱۳۹۴، ل ۹۹)
به‌ستێنی زمان و نه‌زمی‌هێمایین هه‌م ده‌ستووپێوه‌ندییه کۆمه‌ڵایه‌تییه‌کان ده‌نوێنێته‌وه و هه‌میش رۆنان و به‌رده‌وامییان مسۆگه‌ر ده‌کات. نه‌زمی‌زمانی نێرینه له به‌کارهێنان و به‌ڕێوه‌چوونیدا واقیعی پیاوسه‌روه‌رانه به‌رساز ئه‌دات و له هه‌بوونایه‌تی داسه‌پێنه‌رانه‌ی خۆی وه‌کوو رێزمانێکی لاگیرانه و ره‌گه‌زته‌وه‌رانه نێوسڕینه‌وه ده‌کات. گرنگی نه‌زمی‌زمان وه‌کوو ریزبه‌ندیی و رێسای ناخودئاگا له‌و ئاسته‌دایه که ته‌نانه‌ت ره‌گه‌زی مێینه له تۆڕی نه‌زمی‌نێرینه‌دا رێسای دابینکراوی پیاو به‌ڕێوه‌ ئه‌بات و له هه‌ڵبڕینی ده‌نگی ژنانه‌ی خۆیدا دۆش داده‌مێنێته‌وه. فێمێنیسته رادیکاڵه‌کان و لایه‌نگرانی نڤیساری ژنانه (women writing) له‌و باوه‌ڕه‌دان که ده‌کرێت له ژێر ده‌سه‌ڵاتی فالووس-ته‌وه‌رانه(phallocentric)‌ی زمانی زاڵدا که جه‌ختی له‌سه‌ر نه‌زم؛ چه‌قبه‌ستوویی و‌هاوگرتووییه، زمانێکی په‌راوێزکه‌وته‌ی په‌رده‌پۆشکراو بدۆزینه‌وه که هه‌بوونایه‌تی خۆی له دژه‌ناوه‌ندیی‌بوون، چه‌ندێتی‌خوازی، خۆڕسکێنه‌ری، ناهێڵه‌کی‌بوون و دژه‌ده‌سه‌ڵاتخوازیدا ببینێته‌وه. ئه‌وانه‌ی به‌دوای ده‌نگ و نڤیساری ژنانه‌دا ده‌گه‌ڕێن هه‌وڵ ئه‌ده‌ن به بنه‌ماشکێنی بووتیقای ئاندرۆژێنیست، خه‌یاڵکردی ره‌گه‌زمه‌ندانه و ئه‌سته‌تیکای پێش-ئۆدیپیی ژنانه که له سۆز و کوڵی جه‌سته‌ی ژنانه‌وه ئاخێز ده‌گرێت، بوورووژێنن و زمان و ئۆتۆریته‌ی دابینکراو و داسه‌پاوی پیاوانه به‌ره‌وڕووی ته‌نگژه بکه‌نه‌وه.
گرفتارم به نازی چاوه‌کانی مه‌ستــی فـــه‌تتانت 
بریندارم به تیری سینه‌سۆزی نیشی موژگانت 
به تاڵێ په‌رچه‌می‌ئه‌گریجه‌کانت غاره‌تت کردم 
دڵێکم بوو ئه‌ویشت خسته ناو چاهی زه‌نه‌خدانت 
به قوربان! عاشقان ئه‌مڕۆ هه‌موو‌هاتوونه پابۆست 
منیش‌هاتم بفه‌رموو بمکوژن بمکه‌ن به قوربانت 
ته‌شه‌ککور واجیبه بۆ من ئه‌گه‌ر بمرم به زه‌خمی‌تۆ
به شه‌رتێ کفنه‌که‌م بدرووی به تای زوڵفی په‌ریشانت 
له کوشتن گه‌رده‌نت ئازاد ده‌که‌م گه‌ر بێیته سه‌ر قه‌برم 
به ڕۆژی جومعه بمنێژی له لای نه‌عشی شه‌هیدانت 
که‌سێ تۆ کوشتبێتت ڕۆژی حه‌شرا زه‌حمه‌تی ناده‌ن 
ئه‌گه‌ر وه‌ک من له ئه‌م دونیایه سووتا‌بێ له هیجرانت 
هه‌میشه سوجده‌گاهم خاکی به‌ر ده‌رگایه‌که‌ی تۆیه 
ڕه‌قیب ڕووی ڕه‌ش بێ ناهێڵێ بگا ده‌ستم به دامانت 
له شه‌رت و هه‌م وه‌فاداری خۆ تۆ مه‌شهووری ئافاقی
فیدای شه‌رت و وه‌فات بم، چی به‌سه‌ر‌هات مه‌یلی جارانت؟
ئه‌من ئه‌مڕۆ له مڵکی عاشقیدا نادره‌ی ده‌هرم 
به ڕه‌سمی‌به‌نده گی «مه‌ستووره» وا‌هاتووه‌ته دیوانت  (مه‌ستووره‌ی کوردستانی)
بێگومان ئه‌گه‌ر ناوی مه‌ستووره‌ی ئه‌رده‌ڵان وه‌کوو که‌سێک که خاوه‌نی هه‌ست و جه‌سته‌ی ژنانه بووه، له سه‌ربه‌ندی ئه‌م شیعره‌دا بسڕینه‌وه که‌س گومان له پیاوانه‌بوونی ده‌ربڕینه‌کانی ئه‌م ده‌قه‌ ناکات؛ ئه‌مه‌ش ده‌گه‌ڕێته‌وه بۆ ئه‌و راستییه‌ی که به‌کارهێنانی زمان له شێوازی گشتگیری نه‌ریتیدا، ده‌نگ و گوتارێکی پیاوسه‌روه‌رانه به‌رهه‌مده‌هێنێته‌وه که به شێوه‌یه‌کی ئوستووره‌یی کانتێکستی مێژوویی و ئه‌زموونی ره‌گه‌زیی مه‌ستووره‌ی شاعیر له ژه‌ڤه‌رزمانی بووتیقای پیاوانه‌دا سرووشتی و یونیڤێرساڵ ده‌کاته‌وه. وێنه و ده‌سته‌واژه‌گه‌لێک وه‌کوو نازی چاوه‌کانی مه‌ستــی فـــه‌تتان، تیری سینه‌سۆزی نیشی موژگان، تاڵێ په‌رچه‌می‌ئه‌گریجه، چاهی زه‌نه‌خدان، تای زوڵفی په‌ریشان، شه‌هید، ره‌قیب، شه‌رت و وه‌فا و… گوزارشت له نیگایه‌کی ره‌گه‌زمه‌ندی پیاوانه‌ ئه‌دات که ئاڕاسته‌ی به‌ره‌و ئۆبژه‌ی جوانیی و په‌سندبوونی ژنانه هه‌ڵنراوه و تێیدا ده‌نگ و نڤیساری ژنانه‌ ون و نووقمه‌سار کراوه. لێره‌دا شیعر نه میدیۆمێکی راگوێزه‌رانه و نه بووتیقایه‌کی ژنپارێزانه‌یه که جیهانی ژنانه‌‌ی مه‌ستووره له سه‌نگاندن و ململانێ له‌گه‌ڵ پارادایمی‌پیاوانه‌دا رۆبنێ؛ و نه‌ش دۆخێکی دیموکراتیک و به‌رابه‌ره که به‌شداری ره‌گه‌زه جیاوازه‌کان به‌بێ له له‌خشته‌بردن و له‌ژێرده‌ستخستنی هه‌بوونایه‌تی و شوناسی جیاوازیان مسۆگه‌ر بکات. شیعر لێره‌دا گوتارێکی پشت‌ئه‌ستوور به دامه‌زراوه و ئه‌نستیتۆی پیاوسه‌روه‌رییه که له ئاستی هێماناسانه‌دا وه‌کوو جوانناسییه‌کی وه‌به‌رگر و گشتگیر ده‌رده‌که‌وێت به‌ڵام له ئاستی ئایدۆلۆژیک و سیاسیدا وه‌کوو ئوستووره‌یه‌ک دێته‌ کایه‌وه که پێوه‌ندی سه‌رده‌ست/ژێرد‌ست و هه‌ڵاواردنی ره‌گه‌زی و پاتراندنی کۆمه‌ڵایه‌تی به‌رهه‌م ده‌هێنێته‌وه.
له شیعری نوێی کوردیدا فۆرمی‌داهێنان و ناوه‌رۆکی به‌رهه‌مهێنان تاڕاده‌یه‌کی زۆر تووشی گۆڕانکاری ده‌بێت به‌ڵام ناخودئاگای زمان که له پێکهاته‌ی رێزمان و ناواخنی ده‌سته‌واژه‌کاندا جێگرتوو بووه به‌رده‌وام ده‌بێته‌وه؛ هه‌ر بۆیه ئه‌گه‌رچی ژن له شیعری نوێدا له ده‌ور و پێگه‌‌ی نه‌ریتیی خۆی ده‌رباز ده‌بێت به‌ڵام ره‌گه‌زه پێکهاته‌ییه‌کانی له ره‌هه‌ندێکی‌تره‌وه ده‌پارێزرێت و له وێنا و ئیماژه شیعرییه‌کاندا دووپات ده‌بێته‌وه. شێرکۆ بێکه‌س شاعیرێکه که له ژیانی سیاسی و کۆمه‌ڵایه‌تی خۆیدا زۆر په‌رۆشی مافی ژنان ‌بووه و له ناوه‌رۆکی به‌رهه‌مه‌کانیشیدا ئه‌م بڕوایه‌ی به‌خه‌ستی ده‌ربڕیوه، به‌ڵام سیمپتۆمی‌ئۆدیپیی زمانی باوکسه‌روه‌رانه پاش هه‌موو خه‌مڵاندن و سه‌رکوتکردنێک له لایه‌کی دیکه‌وه ده‌گه‌ڕێته‌وه ناو زمانی شاعیر و واقیعی په‌راوێزنشینی و ژێرده‌سته‌یی ژنان به‌رهه‌مده‌هێنێته‌وه. رۆزانای شێرکۆ ئه‌گه‌رچی هێمای له‌پێشێتی و بایه‌خمه‌ندیی سه‌رچه‌شنی ژن له ئاست ئایدیای نیشتمانه به‌ڵام له راستیدا پێرسۆنایه‌کی تیپیکاڵی ژه‌ڤه‌رمێژووییه که زۆرتر له‌وه‌ی هه‌ڵگری واقیعی ژیانی ژنانی کوردستان بێت و دژوازیی‌ و کێشه‌ سه‌ره‌کییه‌کانیان بنوێنێته‌وه، روخسارێکی رۆمانتیکی و کاژخستنێکی چه‌مکه قه‌به و ئه‌ستووره‌کانه که ته‌نیا له ئاست نێو و ناسنامه‌دا جیاوازیی بۆ ره‌‌چاو ده‌کرێت.
«به‌ڵام من له باتی ناوی “ئازادی”، یان “نیشتمان” یان “یه‌کسانی”، ناوی “رۆزانا” ئه‌نووسم
ته‌نانه‌ت له‌سه‌ر به‌فری قوتبه‌کان و له‌سه‌ر خه‌تی ئیستوا ناوی رۆزانا ئه‌نووسم.»
(شێرکۆ بێکه‌س/ ئێستا کچێک نیشتمانمه)
هه‌روه‌ها له شیعره‌کانی شێرکۆدا چه‌مکه‌کانی ژن، بێوه‌ژن و بووک به‌شێک له نیگای باو و سه‌پاوی کۆمه‌ڵگا که ده‌ورێکی په‌سیڤ و ناچالاک بۆ ژن ده‌سته‌به‌ر ده‌که‌ن ده‌نوێنرێته‌وه. له‌و شوێنانه‌ی دا که بۆ نموونه بێوه‌ژن وه‌کوو ئاوه‌ڵناوێک بۆ پاییز و با و دیارده غه‌ریب و ته‌ریککه‌وته‌کان به‌کار ده‌هێنرێ، سووچی روانینی پیاوسه‌روه‌رانه که هه‌بوونایه‌تی ژن به له‌ژێرده‌سه‌ڵاتبوونی پیاو ده‌به‌ستێته‌وه و هه‌ر چه‌شنه سه‌‌ربه‌خۆبوون یان دابڕانێک له پیاو به واتا و وێنای نه‌رێنی وه‌سف ده‌کات به‌رده‌وام ده‌بێته‌وه:
  • ئه‌م پایزه له پایزی دایکت ناچێ
ئه‌و پایزێکی بێوه‌ژن، کوخته‌نشین، چڕ ئه‌وه‌رێ
  • تۆ هۆده‌یه‌کی بێوه‌ژن… نیشتمانی یه‌که‌م ئاخ
مێرگی یه‌که‌م گریانت بوو.
  • ئه‌ڕۆیت دڵۆپی خۆڕایی خوێنی خۆت ئه‌ژمێری
کۆسته‌کان ئه‌ژمێری، بێوه‌ژن ئه‌ژمێری
  • کۆنترین دووکه‌ڵ، دووکه‌ڵی مانگه‌ شه‌وێکی ته‌واری
بێوه‌ژن بوو
  • ئه‌یناسمه‌وه: ئه‌و هێلانه هه‌ڵواسراوه
ده‌م و چاوی دزراوی مانگی بێوه‌ژنی منه.
  • ماکه‌وێکی بێوه‌ژنی ته‌نیا و ره‌شپۆش
ماکه‌وی ژنه بازێکی له‌بیرکراو!
  • تۆ هه‌ر ده‌شتی پرسه و
مانگه شه‌وی وردوخاش و
شۆڕه‌بییه‌کی بێوه‌ژنی ته‌نیا نه‌بووی  (شێرکۆ بێکه‌س)
له روانگه ره‌خنه‌ییه‌کانی سه‌رده‌مدا لێکۆڵینه‌وه له‌مه‌ڕ پیاوسه‌روه‌ری و ره‌گه‌زه‌کانی هه‌ڵاواردنی جینسی ته‌نیا له ئاست بڕیاری تاکه‌که‌سی و واتای سۆبژێکتیودا نامێنێته‌وه و له ته‌واوی به‌ستێنه‌کانی زمان، کردار، نواندنه‌وه‌ی کۆمه‌ڵایه‌تی، هێمای میدیاکان و بابه‌ته‌کانی ژیانی هه‌ررۆژه‌ ده‌کۆڵێته‌وه. به‌ستێنه نێوان‌بوارییه‌کان و هه‌روه‌ها به‌شه‌کانی کۆمه‌ڵناسی، زمانناسی و هێماناسی، خوێندنه‌وه فه‌رهه‌نگییه‌کان، شیکاری گوتار و خوێندنه‌وه‌کانی ژنان پانتایی توێژینه‌وه‌کان له‌سه‌ر پرسی ژن و کێشه‌ی ره‌گه‌زی پێکده‌هێنن و که‌ره‌سه‌ی پێویست بۆ خوێندنه‌وه‌ی دووپاته و چه‌ندپاته‌ی سامانی ئه‌ده‌بی و فه‌رهه‌نگی کۆمه‌ڵگای کوردی ده‌سته‌به‌رده‌که‌ن. بۆیه به‌ بێ ره‌چاوکردنی ئه‌م روانگه نوێیانه له‌لایه‌که‌وه و هه‌روه‌ها به بێ تێڕامان له‌سه‌ر تایبه‌تمه‌ندییه مێژووییه‌کانی فه‌رهه‌نگ و شێوه‌ژیانی کۆمه‌ڵگای کوردی هه‌رچه‌شنه بڕیارێک له نیگایه‌کی تاکڕه‌هه‌ندانه و دوانه‌بینییه‌کی ره‌شبینانه‌دا رۆ ده‌چێت.
ژێده‌ر:
[۱] له زمانی ئینگلیزیدا بۆ دوو چه‌مکی “پیاوسه‌روه‌ری” و “باوکسه‌روه‌ری”، تێرمی‌“patriarchy”  به‌کار ده‌هێنن، هه‌رچه‌نده واتای ئه‌و دوو چه‌مکه جیاوازه. له ده‌قه وه‌رگێڕدراوه‌کانی فارسیدا به بێ سه‌رنجدان به مه‌به‌ستی نووسه‌ر، بۆ به‌رانبه‌ری patriarchy باوکسه‌روه‌ری داده‌نێن که له زۆر جێگادا مه‌به‌ست پیاوسه‌روه‌رییه.
[۲]  له‌م بواره‌دا ئاماژه به به‌یتی “سوارۆ” و “سه‌یده‌وان” ده‌کرێت. به‌شێک له‌م به‌یتی “سوارۆ”* له کۆتایی ئه‌م وتاره‌‌دا‌هاتووه.
[۳]  نالی ئه‌م شیعره‌ی له وه‌ڵامی‌شاعیرێکی دیکه‌ی کورددا وتووه که له‌ شیعره‌که‌یدا وه‌سفی جوانی کوڕان له ئاست کچان ده‌کات.
به‌شێک له به‌یتی سوارۆ: (حه‌سه‌نپوور، ۱۳۹۰، ل ۱۱۰)
Emin dönê bû danîştbûm leber bêĺayê                                                                                      
   Çûkeĺe suwarî min dehat û radebirt,                                                          
         Daway maçêkî lê dekirdim;                                                                                        
         Be serê ke şîn û be milî be kön,                    
Nemdedayê…                                                                             
        Eger xuĺa deka be bêmizeřetî dêtewe…                                                                           
        Emin be’zê piyaw maqûĺan û                                            
         Cûtêk zer memî zerdî                                                                      
         Debeme tikayê,                                                                           
Nebada le min, qelender û baban wêran, renca bêt û,                                                                                  
Beĺkû bom bête redayê.                                                                                                   
Hay, nemênim suwaro! Suwar! Hawar le min be tenê.                                                                                                                                                 
 (text recorded by Hosayni 1975: 33-4)     
Dena cuwabim bo bere ĥekîman, ĥetaran, luqmanan, tebît û     çazanan,
De biĺên çi taqe destanî nekenê,                                             
Heta bo xom dermanêkî bo degirmewe,                                                    
 Le ĥêlê, le darçînê, le qenefiĺê, le jengî de guwarê, le tozî de
  şedê, destawî dedem be areqê gerdinê, 
Deyhawême ser zarî brînî çûkeĺe suwarê…
 (Hosayni 1975: 35)
سه‌رچاوه‌کان:
اشنایدرادمز، لاری(۱۳۹۴) درآمدی بر روش‌شناسی‌های هنر، ترجمه‌ی شهریار وقفی‌پور، تهران: انتشارات مینوی خرد.
حسنپور، امیر(۱۳۹۰) بازتولید مردسالاری در زبان کوردی، ترجمه نشمیل معروف‌پور، فصلنامه‌ زریبار، سال پانزدهم، شماره‌ ۷۶&75، صص ۱۱۹-۸۹٫
راتال، مارک(۱۳۹۲) چگونه‌هایدگر بخوانیم، ترجمه‌ی مهدی نصر، تهران: رخداد نو.
شوالتر، الن(۱۳۸۹) نقدی از خود در “زن و ادبیات”، گزینش و ترجمه‌ی منیژه‌ی نجم‌عراقی، تهران: نشر چشمه.
کورسمایر، کرولین(۱۳۹۵) زیبایی‌شناسی فمنیستی، ترجمه‌ی نوشین شاهنده، تهران: نشر ققنوس.
گیدنز، آنتونی(۱۳۸۸) جامعه‌شناسی، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی.
گۆڤاری ژیلوان(۷) & گۆڤاری ئه‌ندێشه(۳)

۱۳۹۵/۱۱/۰۸

چرا کردهای آذربایجان غربی از دولت ناراضی هستند|در نشست مشترک نخبگان و استاندار بررسی شد



photo_2017-01-17_22-21-23

نشست گفتگوی نخبگان شهرستان مهاباد با استاندار آذربایجان غربی (غلامعلی سعادت) چهارشنبه ٢٨ دیماه در فرمانداری این شهرستان برگزار شد. به گزارش وب سایت خبری- تحلیلی «آذری‌ها» با نزدیک شدن ایام انتخابات نشست های مکرر بین مسئولان قوه مجریه به ویژه استاندارها با مردم و نخبگان محلی در حال برگزار شدن است. طی روزهای استانداران سیستان و بلوچستان و آذربایجان غربی نشست های همفکری با نخبگان داشتند.
بر اساس اخبار رسیده نشست نخبگان مهابادی با استاندار هر چند فی نفسه حایز اهمیت بود، اما خالی از تنش و فضای بی اعتمادی نیز نبود. از نظر برخی از اعضای حاضر نوع برخورد استاندار محترم آذر.غ با نخبگان مهابادی، قابل انتقاد است.
به گزارش آذریها به نقل از پایگاه خبری هاژه در ابتدای نشست کتانی معاون استاندار و فرماندار ویژه مهاباد ضمن خیر مقدم مهمانان و حاضران در جلسه بر برقراری تعامل بین مسئولان و نخبگان تاکید نمود.
ماموستا سهرابی امام جمعه مهاباد نیز ضمن خیر مقدم استاندار، هیئت همراه و اعضای حاضر در جلسه درخواست هایی را در خصوص مشکلات شهر اعم از نبود مصلا در شهر، مشکلات کشت و صنعت و وضعیت کارگران آن مطرح و خواستار پیگیری جدی در این خصوص شد.
ماموستا سهرابی اظهار داشت: زمانی در کشت و صنعت ٧۶۰ نفر مشغول کار بوده اند ولی در حال حاضر متاسفانه نه کشتی در آن صورت می گیرد و نه صنعتی که به کلی تبدیل به ویرانه ای گشته است.
در ادامه تعدادی از فعالین سیاسی، مدنی و اقتصادی مهاباد به ایراد سخنرانی پرداختند.
در ابتدا مهندس فاروق گرمیانی فعال اقتصادی ضمن اشاره به آمار در زمینه تولید و تسهیلات بانکی اظهار کرد: در بخش کشاورزی ٧٨ واحد جهت دریافت تسهیلات ثبت نام کردند که از این تعداد تسهیلات ٢٧ واحد پرداخت شده است، همچنین در بخش تولید نیز حدود ٢٧ واحد تولیدی ثبت نام کرده اند که تنها تسهیلات ١ واحد پرداخت شده است و با این روندی که بانکها پیش گرفته اند هیچ امیدی به رونق اقتصادی نیست.
گرمیانی افزود: با اداره دارایی در بخش مالیات مشکل داریم، انصاف نیست که مالیات شهر کمتر توسعه یافته ای مثل مهاباد به مانند اصفهان و تهران حساب گردد.
سید رئوف سیدی رئیس شورای شهر مهاباد از دیگر سخنران مراسم ضمن بیان مشکلاتی نظیر آب شرب مهاباد و تصریح و سرعت بخشیدن بر پیشرفت تصفیه خانه جدید، خواستار احداث بیمارستان دوم، رسیدگی به وضعیت مدارس تخریبی، دانشگاه پیراپزشکی، احداث صنایع پایین دستی پتروشیمی، پایان بخشیدن به مشکلات تعاونی های مسکن، حمایت بیشتر ازNGO ها و تقدیر از آنها و توسعه بخشیدن راههای مواصلاتی و اتوبان مهاباد ـ ارومیه شد.
رئیس شورای شهر مهاباد در ادامه به بیان مشکلات شهرداری مهاباد اعم از طرح تفضیلی پرداخت و گفت: این طرح در حال حاضر هیچ سودی ندارد و دارای مغایرت است، وضعیت مالی شهرداری مهاباد وخیم و در اخذ تسهیلات بانکی با مشکل مواجه هستیم.
سیدی افزود: متاسفانه بین شهرداری و ادارات دولتی تسویه صورت نمی گیرد این در حالی است که بسیاری از ادارات به شهرداری بدهکار هستند.
وی خطاب به استاندار گفت: ادغام روستای “خانگی” و “سیدآباد” به محدوده شهری همت جنابعالی را می طلبد، اخراج ١٣٧ نفر از بدنه شهرداری مهاباد که دارای سابقه کاری چند ساله هستند را روا نمی بینیم هر چند تا وقت انتخابات شوراها این قضیه منتفی شده است ولی خواستار توجه جدی مسئولین به این قضیه هستیم. خواستاریم بهره برداری گردشگری از دریاچه سد مهاباد در اختیار شهرداری قرار گیرد و برای این موضوع ما طرح تفصیلی را ارائه خواهیم داد.
photo_2017-01-17_22-17-31در این نشست عبدالله آزغ (کارآفرین و سرمایه گذار) انتقادات تندی را متوجه استاندار کرد بیان داشت که با این که با پیگیری های بسیار موفق به دیدار رئیس جمهور شده است اما با همان مقدار پیگیری حاضر به ملاقات با استاندار و مقامات استانداری محل اقامت خود نمی شود. وی همچنین از بی توجهی و بی خبری استاندار نسبت به تحولات اقتصادی مهاباد به شدت انتقاد کرد. وی گفت یکسال پس از استاندار شدن شما مجتمع سنگ برادران آزغ ۵۰۰ میلیارد ریال در استان سرمایه گذاری کرد و مدرن ترین دستگاهها را به منطقه آورده و نیروهای بومی را به خدمت گرفت اما با ۵۰۰ میلیارد ریال سرمایه گذاری که ١٢۰ میلیارد ریال آن در بخش توسعه بود، مجبور به اخراج ٢۰۰ کادر مجرب بومی خود شد و این موجب ایجاد مشکلات فراوانی شده است.
 آزغ خطاب به استاندار گفت: اگر من یک سرمایه گذاری خارجی بودم، چقدر به من مشاوره می دادید؟ اطمینان دارم که همکاری بیشتری با من میکردید. اگر من این سرمایه گذاری را در اصفهان یا تهران می کردم وضع بهتری می داشتم ولی من بزرگترین اشتباه را کردم که در این استان سرمایه گذاری کردم! دلیل سرمایه گذاری بنده فقط احساس مسئولیت و حس همشهری بودن بود. وی گفت چرا باید خبر تعطیل شدن مجتمع سنگ آزغ و بیکار شدن پرسنل ما از شبکه های ماهواره ای ضد انقلاب در شمال عراق به گوش شنیده شود ولی استاندار این محل از این خبر مطلع نباشد و هیچ مساعدتی برای جلوگیری از این تعطیلی ننماید؟
در آزغ در پایان گفت که حس بد بیکار شدن کارگران و پرسنل کارخانه را من حس میکنم اما آقای استاندار هیچ وقت شما را حلال نخواهم کرد!
در این نشست دکتر صلاح الدین خدیو، نویسنده و پژوهشگر مهابادی نیز با مشکلات اجتماعی استان را با آقای سعادت در میان گذاشت و به مسائلی چون بیکاری و مشکلات استخدامی کردهای اهل سنت استان آذربایجان غربی اشاره نمود.
وی گفت «امروز پرسش اساسی این است که جایگاه روحانی در میان کردها که دوره قبل پرشورترین حامیانش بودند کجاست؟ میانگین رای کردها به دولت تدبیر و امید هشتاد درصد بود. این نسبت خیلی از میانگین پنجاه درصدی در سایر نقاط بالاتر است.اگر کردها و اهل سنت با همان میانگین کشوری رای می دادند، انتخابات به دور دوم می رفت و چه بسا نتیجه متفاوت می شد»
خدیو ادامه داد که کردها  به دو دلیل به حسن روحانی رای داده اند: «قول اجرای بی کم و کاست قانون اساسی و بیانیه شماره سه اقوام و مذاهب و به فرجام رساندن پرونده هسته ای. بعدا چه شد؟ بخاطر برجام از دولت تقدیر می کنیم و آن را نقطه عطفی در بازگشت عقلانیت به سیاست خارجی می دانیم.
اما بیانیه شماره سه چندین بند دارد. بند دو و سه که ناظر به شایسته گزینی در مناصب و مدیریت‌های میانی و کلان، بی توجه به قومیت و مذهب است، مورد نظر این بحث است.
چرا که بخش اعظم آن جزء اختیارات و تکالیف استانداری‌ها است و ما اینجا میزبان استاندار محترم آذربایجان غربی هستیم»
خدیو با انتقاد از وضعیت منفی استخدام و مشارکت سیاسی – اجتماعی اهل سنت استان آ.غ گفت:
«بی هیچ اغراقی آنچه که در سه سال گذشته در این استان اتفاق افتاده، نسبت چندانی با روح ضد تبعیض و برابری طلب بیانیه شماره سه ندارد. در شورایی که قرار است استان را به  توسعه متوازن و شهروند مدار برساند، حضور کردها رقمی نزدیک صفر است».
صلاح الدین خدیو از حذف شدن کردها از اتاق‌های فکری استانی نیز انتقاد کرد و گفت:
«قبل از سفر ریاست محترم جمهوری به استان، دکتر آشنا رییس مرکز تحقیقات استراتژیک تلاش کرد، اطاق فکر وابسته به این نهاد را در استان با مشارکت نخبگان کرد و اهل سنت ترمیم و احیا نماید. چند جلسه هم برگزار شد، در نهایت سنگ اندازیها مانع شد و نیت خیرش به جایی نرسید».
صلاح الدین خدیو در خصوص خطر قوم گرایی نیز هشدار داد وگفت همه از قوم‌گرایی ضرر خواهند کرد، اعم از نظام، دولت، ملت، کرد و آذری و فارس و بلوچ و …
وی گفت : صراحتا عرض می کنم این نشانه خوبی نیست که مردم دولت فعلی را با دولت قبل مقایسه کنند.
این جامعه شناس برجسته مهابادی به نکته مهمی در خصوص بیلان کار کابینه تدبیر و امید در زمینه حقوق شهروندی و برابری قومی اشاره کرده و کارنامه کابینه حسن روحانی در خصوص مسائل اقوام را در مقایسه با دوره احمدی نژاد، منفی توصیف کرده و در پایان دوباره از جایگاه نامطلوب کابینه حسن روحانی در این خطه ابراز نگرانی کرد. وی گفت:  خیلی دیر شده ولی زمان «کاملا» از دست نرفته است:
« تقریبا همه از کژکاردی‌های دولت قبلی در زمینه سیاست خارجی وداخلی و وفادار نبودنش به اسناد بالادستی و برنامه های توسعه می گویند ولی در عین حال اعتراف می کنند که در سطح استانی «نگاه قومی» آن از دولت فعلی کم رنگ تر و رقیق تر بود. ممکن است بگویند که تقسیم مناصب و پستها بر اساس شایسته سالاری است، حرف درستی است اما هیچ عقل سلیمی هم قبول نمی کند که کردها پنج تا آدم شایسته برای تصدی مدیریتهای استانی نداشته باشند»
خدیو گفت:  «این مساله همچنین ربط وثیقی با داستان توسعه در ایران دارد. خوب یا بد مدیران ما دارای خصیصه های منطقه گرایی و خاص گرایی هستند. به صورت ساده یعنی هر کس هوای منطقه خود را دارد.
استانهای آذری شاکی هستند که اصفهانی‌ها و یزدی‌ها و کرمانی‌ها حضور بیشتری در راس دیوان سالاری دارند.
نکته مهمی است ولی کردها(سنی) که اصلا حضور ندارند چه؟چه خواهد شد؟ یک تحلیل این است که ممکن است در کردستان داستان انتحابات سال ٧٢ تکرار شود. در سال ١٣٧٢ کردها که احساس می کردند، در حاشیه روندهای سیاسی و اقتصادی مملکت قرار گرفته اند، به دولت آیت الله هاشمی نه گفتند و آغازگر مشارکتهای معنادار و مدنی در انتخابات شدند. رییس جمهور وقت درصدد جبران ودلجویی برآمد و مجموعه اقدامات مشخصی در استان کردستان آغاز و انجام شد. این تجدید نظرها البته فقط به استان کردستان محدود ماند و آذربایجان غربی را در بر نگرفت. در حالیکه کردهای این استان هم با همان منطق استان کردستان رای داده و هاشمی در اینجا با ١٣۰۰۰ رای ناپلئونی توانست رقیبش را شکست دهد. شاید دولت اصلا از وضعیت اینجا خبردار نشد. این تحول مهم و سلبی از چشم اطاقهای فکر بدور ماند. اینجاست که می گویم کردها خودشان باید در مدیریتها باشند و میانجی منطقه و مرکز شوند.
در این نشست خدیو به اقدامات جبرانی در خصوص برگرداندن رای مردم منطقه به سمت کابینه تدبیر و امید اشاره کرد و پیشنهادهایی را مطرح نمود:
« برای نمونه یکی از اقدامات ضروری و عاجل اصلاح وضعیت جذب نیرو در پتروشیمی مهاباد است.
پتروشیمی طرحی ملی است که در شرایط تحریم و عسر و تنگدستی به هدف محرومیت زدایی از غرب کشور اجرا شده است. شایسته نیست که این نشان توسعه با تنگ نظری به نماد تبعیض تبدیل شود.
اصلاح و یا عدم اصلاح این مساله رابطه مستقیمی با جایگاه رییس جمهور در افکار عمومی و انتخابات آتی دارد.
امام جمعه محترم هم که داستان به ثمن بخس فروختن کشت و صنعت را گفتند و رییس محترم شورا هم نکات مهم و دردمندانه ای بیان کردند.
همین ها اگر مورد توجه و رسیدگی قرار گیرد، تحولات مثبتی اتفاق می افتد.
می ماند در پایان بگویم که هرچه گفته شد از نگاه دلسوزی و دغدغه مندی برای « منافع ملی و وحدت ملی» است. این نگاه فراتر از شیعه و سنی و کرد و آذری و فارس‌زبان است.
این نگاه معطوف به رقم زدن آینده ای آزاد و برابر و توسعه یافته برای نوباوگان و فرزندان این مرز و بوم است.

۱۳۹۵/۱۱/۰۲

مصاحبه با زیگموند باومن/ شبکه‌های اجتماعی، دام‌ هستند


zygmuntbauman-1

زیگمون باومن [[۱]Zygmunt Bauman] که به تازگی نودمین زادروزش را جشن گرفته با دو پرواز از خانه‌اش در لیدز[Leeds]، واقع در شمال بریتانیا خودش را به نشستی در بورگس [Burgos] در شمال اسپانیا رسانده است. او از همان آغاز مصاحبه تصدیق می‌کند که خسته است اما در عین حال تلاش می‌کند پاسخ‌هایش را چنان مدیریت کند که ایده‌هایش را آرام و روشن بیان کند. او از ارائه پاسخ‌های ساده به پرسش‌های پیچیده متنفر است و از این رو، روی هر پاسخ وقت می‌گذارد.
از هنگام طرح نظریه مدرنیته سیال [liquid modernity] در اواخر دهه ۱۹۹۰، او به مثابه چهره‌ای پیشرو در جامعه شناسی شناخته شد. این تئوری تلاش می‌کند وضعیت زمانه ما را توصیف کند و بر این نکته صحه می‌گذارد که «تمامی توافقات در عصر حاضر تا اطلاع ثانوی موقت، زودگذر و اعتباریند.» پژوهش‌های باومن بر روی نابرابری و همچین انتقادهای او نسبت به آنچه قصور سیاست نسبت به انتظارات مردم می‌داند و البته دیدگاه بسیار بدبینانه‌اش نسبت به آینده جامعه، توسط «جنبش خشمِ ۱۵ مِی» در اسپانیا برداشت و مورد استفاده قرار گرفت. گرچه او بارها به ضعف‌های این جنبش اشاره کرده است.
باومن در سال ۱۹۲۵ در لهستان به دنیا آمد. والدین او پس از حمله آلمان به اسپانیا در سال ۱۹۳۹ به شوروی گریختند. در سال ۱۹۶۸، همزمان با جنگ‌های شش روزه همراه با هزاران یهودی دیگر از شغل معلمی محروم و سپس از حزب کمونیست اخراج شد. او به بریتانیا مهاجرت کرد و در دانشگاه لیدز صاحب کرسی جامعه‌شناسی شد که سرانجام از همان سمت بازنشسته شده است. پژوهش‌های او جوایز متعددی برایش به ارمغان آورده است که از آن میان می‌توان جایزه شاهزاده آستاریوس در سال ۲۰۱۰ را نام برد.

باومن بدبینی‌اش را نسبت به جهان در کتاب‌هایی مانند «آیا ثروت عده‌ای معدود به همه ما سود می‌رساند؟»(منتشر شده در ۲۰۱۴) طرح کرده است. در این کتاب او این بحث را مطرح می‌کند که جهان در حال پرداخت هزینه‌ای هنگفت برای انقلاب نئولیبرالی­ای است که در دهه ۱۹۸۰ آغاز شده و جلوی حرکت سرمایه به سطوح پایین و بقیه جامعه را گرفته است. در «نابیناییِ اخلاقی» که سال۲۰۱۵ منتشر شد او و نویسنده همکارش لئونیدس دونسکیس [Leonidas Donskis] نسبت به کاهش سطح اجتماعی بودن آدم‌ها در جهانی که شدیدا به سمت فردیت می‌رود هشدار می‌دهند. در ادامه گفتگو با باومن را می‌خوانید:
شما بر این باورید که نابرابری در حال متاستاز (گسترش سرطانی) است. آیا دموکراسی مورد تهدید است؟
امروزه آنچه را که به عنوان بحران بر دموکراسی می‌گذرد می‌توانیم«فروپاشی اعتماد» نام بگذاریم. منظور این است که ما امروزه رهبران سیاسیمان را فاسد یا احمق نمی‌دانیم بلکه بی‌عرضه و بی‌منطق می‌دانیمشان. کنش برای آنکه به انجام کاری منتج شود، به قدرت نیاز دارد و البته ما به سیاست نیز نیاز داریم که به معنی توانایی تصمیم‌گیری این است که به چه چیزهایی نیاز داریم. با این حال امتزاج قدرت و سیاست در دستان دولت ملت‌ها پایان یافته است. قدرت، جهانی شده است اما سیاست به اندازه قبل محلی مانده است. سیاست دستانش را بریده است. مردم دیگر به سیستم دموکراتیک باور ندارند چرا که این سیستم به وعده هایش عمل نمی‌کند. ما این وضع را به عینه مثلا در بحران مهاجرت مشاهده می‌کنیم، چنین پدیده‌هایی موضوعاتی جهانی‌اند اما ما همچنان با تنگ نظری عمل می‌کنیم. نهادهای دموکراتیک ما به گونه‌ای طراحی نشده‌اند که با اتکا به طرف‌های مقابل سر و کار داشته باشند. بحران امروزی دموکراسی بحران نهادهای دموکراتیک است.
در حال حاضر پاندولی که بین آزادی و امنیت در رفت و آمد است به کدام سمت سوق دارد؟
این دو ارزش به سختی با هم آشتی می‌کنند. اگر شما تمایل داشته باشید امنیت بیشتر داشته باشید، در واقع مجبورید از قسمت بزرگی از آزادیتان بگذرید. اگر آزادی بیشتری خواهانید آن وقت مجبورید از امنیت بگذرید. این دوراهی تا ابد ادامه دارد. چهل سال پیش ما باور داشتیم که آزادی پیروز شده است و در نتیجه یک دوره عیاشیِ مصرف‌گرایی را آغاز خواهیم کرد. همه چیز با وام گرفتن و قرض ممکن به نظر می‌رسید، ماشین و خانه و.. و تو در واقع می‌خریدی و بعدتر می‌پرداختی. اما زنگ بیداری ۲۰۰۸ به شدت تلخ بود، سرچشمه وام ها خشکید. فاجعه، فروپاشی اجتماعی‌ای بود که در پی‌اش ضربه سختی به طبقه متوسط وارد آمد و سبب شد آنها که در این طبقه مانده بودند، به ورطه مخاطره‌آمیزی بیافتند. آنها نمی‌دانند که قرار است شرکتی که درش کار می‌کنند با یک کمپانی دیگر ادغام شود یا قرار است مورد تعدیل نیرو قرار بگیرند یا نه، آنها نمی‌دانند که آنچه خریده‌اند واقعا به آنها تعلق دارد یا نه… دیگر کشمکشی بین طبقات وجود ندارد اما بین هر فرد و جامعه تقابل برقرار است. این وضعیت تنها فقدان امنیت نیست، فقدان آزادی هم است.
امروزه آنچه را که به عنوان بحران بر دموکراسی می‌گذرد می‌توانیم«فروپاشی اعتماد» نام بگذاریم. منظور این است که ما امروزه رهبران سیاسیمان را فاسد یا احمق نمی‌دانیم بلکه بی‌عرضه و بی‌منطق می‌دانیمشان.
شما گفته اید که پیشرفت، اسطوره است چرا که مردم دیگر به اینکه آینده از گذشته بهتر است باور ندارند.
ما در یک دوره فترت قرار داریم، فترتی بین آن زمانی که یقین داشتیم و زمانی که به این نتیجه رسیدیم که راهکارهای قدیمی دیگر به درد نمی‌خورند. در واقع ما نمی‌دانیم چه جای آن راهکارها را خواهد گرفت. ما داریم تلاش می‌کنیم راه‌های نو پیدا کنیم. اسپانیا سعی کرد همین چیزها را از طریق جنبش«۱۵ می» بپرسد، مردم در این جنبش فضاهای عمومی را تسخیر کردند، بحث کردند و سعی کردند راهکارهای پارلمانی را جایگزین کنند و از طریق آن به شکل مستقیم و بی‌واسطه‌ای از دموکراسی برسند. اما این شرایط دیر نپایید. سیاست‌های ریاضت [اقتصادی] ادامه خواهد یافت و هیچ کس نمی‌تواند متوقفشان کند. با این حال این سیاست‌ها نسبتا فعال خواهند ماند و راه‌هایی برای انجام کارها خواهند یافت.
شما این بحث را پیش کشیده‌اید که جنبش‌های مشابه ۱۵ می و اشغال وال استریت می‌دانند «چطور راه را پاک کنند اما نمی‌دانند چطور چیزی قابل اعتماد خلق کنند.»
مردم اختلافاتشان را کنار می‌گذارند و برای مدتی در میادین برای دستیابی به هدفی معین جمع می‌شوند. اگر این هدف شکلی منفی داشته باشد، مثلا از کسی عصبانی باشند، اقبالشان برای موفقیت بالاتر است. در این وضع، همبستگی می‌تواند انفجار ایجاد کند، انفجاری که بسیار قدرتمند اما کوتاه مدت است.
شما همچنین بر این باورید که با توجه به ماهیت این جریان، راهی برای راهبری ائتلاف رنگین کمان نمانده است.
دقیقا به این دلیل که چنین جنبش‌هایی با فقدان رهبر مواجه‌اند، دوام نمی آورند و همچنین دقیقا به دلیل فقدان رهبر نمی‌توانند اهدافشان را به کنش بدل کنند.
تغییر یک حزب به حزبی دیگر مسئله را حل نمی‌کند. مسئله این نیست که احزابب اشتباهی‌اند، مسئله این است که آنها موضوعات را کنترل نمی‌کنند.
اما در اسپانیا جنبش ۱۵ می سبب شد تا فشارهای سیاسی به وجود بیایند.
تغییر یک حزب به حزبی دیگر مسئله را حل نمی‌کند. مسئله این نیست که احزاب اشتباهی‌اند، مسئله این است که آنها موضوعات را کنترل نمی‌کنند. مشکلات اسپانیا قسمتی از مشکلات جهانی است. این فرض اشتباه است که فکر کنیم تنها در داخل می‌توانیم مشکلات را حل کنیم.
نظرتان در مورد استقلال‌طلبی کاتالان‌ها چیست؟
تصورم بر این است که ما همچنان از قواعد ورسای پیروی می‌کنیم، بر اساس این قواعد ایده حق خودمختاری هر ملت به رسمیت شمرده می‌شد. اما در جهان امروز چنین ایده‌ای تخیلی به نظر می‌رسد چرا که سرزمین همگنی باقی نمانده است. امروز هر جامعه از دیاسپوراهای گوناگون تشکیل شده است. مردم به جوامع می‌پیوندند، به آنها وفادارند و به آنها مالیات می‌پردازند و همزمان نمی‌خواهند هویتشان را از دست بدهند. وضعیت در کاتالونیا، چنانچه در اسکاتلند یا لومباردی، وضعیت تقابل بین هویت قبیله‌ای و شهروندی است. آنها اروپاییند اما نمی‌خواهند از طریق مادرید با بروکسل ارتباط برقرار کنند. چنین منطقی در همه کشورها در حال ظهور است. ما همچنان پیرو همان قواعدی هستیم که در اواخر جنگ اول جهانی پی‌ریزی شد گرچه تغییرات بسیاری در جهان روی داده است.
دیالوگ واقعی نباید لزوما بین آدم‌هایی که به یک چیز واحد اعتقاد دارند، روی دهد. شبکه‌های اجتماعی به ما دیالوگ را آموزش نمی‌دهد چرا که در آنها دوری از تقابل ساده است
شما به راهی که مردم برای اعتراض در شبکه‌های اجتماعی یافت‌اند بدبین هستید و به آن لقب «کنشگری پشت میزنشین» داده‌اید و می‌گویید که اینترنت ما را لال و به سرگرمی سطح پایینی مشغولمان کرده. آیا بر این باورید که شبکه‌های اجتماعی افیون جدید ملت‌هاست؟
مسئله هویت از پدیده‌ای که با آن به دنیا می‌آمده‌اید به شکلی از وظیفه تغییر شکل داده به این صورت که حالا شما مجبورید اجتماعِ خودتان را بسازید. اما اجتماعات خلق نمی‌شوند بلکه به این شکل هستند که شما یا یکی دارید یا ندارید. آنچه شبکه‌های اجتماعی می‌سازند نوعی «بدل» است. تفاوت یک اجتماع و شبکه اجتماعی در این است که شما به یک اجتماع تعلق دارید اما شبکه اجتماعی به شما تعلق دارد. حس می‌کنید دارید چیزی را کنترل می‌کنید. می‌توانید دوستانی را که مورد علاقه‌اتان هستند اضافه کنید یا اگر بخواهید حذفشان کنید. اما شما هم در کنترل آدم‌های مهمی هستید که به آنها مرتبطید. در نتیجه (با عضویت در این شبکه‌ها) آدم‌ها حس بهتری دارند چرا که تنهایی و تنها رهاشدن در دوران فردیت‌گرایی بزرگترین هراس است. اما باید در نظر داشت که سادگی اضافه و حذف کردن آدم‌ها در دنیای مجازی سبب می‌شود آدم‌ها مهارت‌های واقعی اجتماعی را از یاد ببرند، اینها مهارت‌هایی است که به آنها نیاز دارید وقتی به خیابان می‌روید یا در محل کار، کار می‌کنید یا وقتی در جایی هستید که آدم‌ها به واکنش‌های احساسی نیاز دارند. پاپ فرانسیس که مرد بزرگی است، نخستین مصاحبه‌اش را پس از انتخاب شدن با اوژنیو اسکالفاری [Eugenio Scalfari] خبرنگار ایتالیایی انجام داد که خود پیش از این اظهار بی‌خدایی کرده است. این مصاحبه نشانه بود، نشانه‌ای از اینکه دیالوگ واقعی نباید لزوما بین آدم‌هایی که به یک چیز واحد اعتقاد دارند، روی دهد. شبکه‌های اجتماعی به ما دیالوگ را آموزش نمی‌دهد چرا که در آنها دوری از تقابل ساده است… بیشتر مردم شبکه‌های اجتماعی را برای متحد شدن یا بازگشایی افق‌های بازتر مورد استفاده قرار نمی‌دهند بلکه آنها را استفاده می‌کنند تا از تقابل در امان بمانند و خودشان را در منطقه‌ای یکسان‌سازی شده و امن قرار دهند، منطقه‌ای که به نظر می‌رسد در آن تنها صداهایی را می‌شوند که پژواک صدای خودشان است و تنها چیزهایی را می‌بینند که انعکاس تصویر خودشان است. شبکه‌های اجتماعی بسیار مفیدند، آنها موجب تلذذ می شوند اما دام هستند.
این متن ترجمه ای است از:
http://elpais.com/elpais/2016/01/19/inenglish/1453208692_424660.html.
[۱] باومن، سمبل اعتراضهای مدنی اسپانیا در ژانویه ۲۰۱۷ در ۹۱ سالگی درگذشت.