آرش
صادقی، زندانی سیاسی در بند هشت زندان اوین، روز گذشته در پنجاه و نهمین
روز از اعتصاب غذای خود نامهای سرگشاده را با عنوان "امروز در آستانه
شصتمین روز از اعتصاب اعتراضیام به بیقانونی، خشونت و بیرحمی هستم" نوشت
و ضمن توضیح وضعیت وخیم جسمی خود بر تداوم اعتصاب غذا تاکید کرد.
زندانی سیاسی آرش صادقی در نامهی سرگشاده خود نوشته است:
امروز که در
آستانهی شصتمین روز از اعتصاب اعتراضیام به بیقانونی، خشونت و بیرحمی
هستم؛ احساس میکنم ارگانهای داخلی بدنم هریک ذرهذره تحلیل رفتهاند و در
این روزهای در راه ورقهای پایانی قمار من رو خواهند شد. وزنم از ۶۹به
۵۰کیلو رسیده و گواه شبهای هراس و بیخوابی را تپش قلب و تنگی نفس و افت
فشارهای مکرر میدهند.
از روز آغاز
این اعتصاب، خواستهام را با آزادی یگانه عشق زندگیام پیوند زدم و اعتقاد
به ستمی که بر او رفته تمام این روزها را برای من قابل تحمل کرد. اکنون که
احساس میکنم برای من در این روزها منتهای وجود فرا رسیده، مینویسم و زندگی
واقعی را ورای این نامه ها و نوشتهها جستجو میکنم، چرا که دیگر این
روزها برای من چیزی جز حیات برهنه انسان معاصر نیست.
در این دو ماه
پا به پای روز های رفته تغییر کردهام و درکم به نسبت به جهانی که در آن
زیستهام و هستی و موقعیتی که در آن به سر میبرم تحول بسیار کرده است.
مطالباتم از خواست آزادی بیقید و شرط گلرخ، به عشق تمام زندانیان سیاسی
دیگر پیوند خورده و خود را قلمه زده به تنهی تنومند آن عشق میدانم که دو
ماه است من را امیدوار و سرپا نگه داشته است.
قلمهای که ماحصل آن آزادی همه زندانیان سیاسی و هزاران خواستهی به حق تک تک کسانیست که در این سالهای زندان شناخته و دیدهام.
در کریدرهای
زندان اوین از دیدن چهرهی اندوهناک سعید ملکپور و یاد چشمهای کمسو
شدهی زینب جلالیان شرمگین میشوم، شرمگین میشوم از دهها و صدها هموطنی
که به جرم بیان عقیده در زنداناند.
این مطالبه
خواست کامل زندگی بدون قید و شرط است و نقطه مقابل تفکر مرگطلبی است، چرا
که خود را جهادی نمیدانم و راه مبارزاتیام را به همراه آنهایی که چراغ راه
و شمع روزهای تاریکم بودند،آسایش مردم و حقوق هم تراز برای همه میدانم.
همانگونه که یاد و نام اکبر محمدی، هدا صابر، فرزاد کمانگر و دیگران با
روزهای روشن و امید به آیندهی بهتر گره خورده است و زندگی آنها مصداق
خواست تمامیت زندگی است، چنان که فرزاد گفته بود: میخواهم قلبم در سینه
کودکی که آفتاب را در دامنه زاگرس به تماشا نشسته است بتپد و چنانکه هدا
صابر گفت: انسان نه بازیگر تاریخ است نه تحت اراده حاکم نه تحت جبر، بلکه
عامل تغییر در هستی، تاریخ و زندگی است.
پس با احترام و
سپاس از همه عزیزانی که در این مدت مرا مورد لطف قرار دادند، تا پایان راه
خواهم ماند و این اعتصاب را تا رسیدن به خواستهی بر حقم ادامه خواهم داد.
ترجیح میدهم شرافتمندانه بمیرم تا تن به ظلم و ذلت بدهم شاید که مرگ من
آغازی بر پایان بیقانونی و خشونت ساختاری در میهنم باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر