میدان:
قصۀ کوبانی از کجا آغاز شد؟ کوبانی چه ویژگیهایی دارد که این روزها چنین
به مرکز توجه بدل شده است؟ چطور این جمعیت ۶۰ هزار نفری نه فقط توانستهاند
خود را در نظامی آزاد و برابر اداره کنند، که در مقابل سختترین فشارهایی
که به نابودیشان کمر بستهاند اینچنین جانانه دفاع میکنند؟ دستکم بخشی
از پاسخ به این پرسشها را باید در نظام حاکم بر این سرزمین، که روایت سوری
از نظام موسوم به ک.ج.ک است یافت. نظامی که عبدالله اوجالان طی ۱۵ سالی که
در زندان بوده تلاش کرده به دقت آن را پی بریزد. اینکه این نظام چیست،
اوجالان چگونه به آن رسید و از چه کسانی تأثیر گرفت در ادامه خواهد آمد.
خواهم گفت که اوجالان چطور بهتأثیر از بوکچین از مارکسیسم- لنینیسم به
نوعی آنارشیسم گرایید که البته چندان هم در قالبهای معمول و مرسوم
آنارشیسم نمیگنجد و اینکه چه ربطی است میان این چرخش اوجالان با طرح ایدۀ
ک.ج.ک.
این قصه وقتی آغاز شد که عبدالله اوجالان
کتاب «این است دین» سید قطب را زمین گذاشت و «الفبای سوسیالیسم» لئو
هوبرمان را دست گرفت. او که پیش از این قرآن را از بر میخواند حالا زیر لب
زمزمه کرد «دین شکست میخورد و مارکس پیروز میشود»[۱].
گفته بودند اگر از راهی که او را به پیشنمازیِ مسجد روستایش رسانده بود
برنمیگشت عاقبت شاید میتوانست «مانند فرشتهها پرواز کند»[۲].
اما برگشت. مارکس خواند و لنین. در ۱۹۷۴ در آنکارا PKK را تشکیل داد و
یارگیری کرد(اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۸). عاقبت پس از پنج سال که بهکوب مارکس و
لنین خواند، بالاخره در بهار دیار بکر مانیفستی آتشین منتشر کرد مارکسیست-
لنینیستی که هر گرایش رویزیونیستی را در مارکسیسم میکوبید، چه برنشتاین
باشد چه تروتسکی و چه احزاب سوسیال دموکرات اروپایی و همه را عوامل
امپریالیسم میخواند که حالا با واقعیت یافتن سوسیالیسم در اتحاد جماهیر
شوروی به سگی هار بدل شده است (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۸ و ۴۸-۴۹، همچنین ن.ک.
اوجالان، ۱۳۹۲). این شد راه انقلاب کردستان (۱۳۸۹) که هدفش تشکیل دولتی
مستقل برای خلق کُرد بود و حالا ۱۹۷۸ بود که به آپو ملقب شد، و رهبر خطابش
کردند.
شوان پرور[۳]
میخواند «مقاومت، زندگیاست، هی هی/ انقلاب، زندگی است، هی هی». عبدالله
اوجالان تفنگ برداشت و گفت: « باکور، باشور روژهه لات…یه ک خبات و یه ک
ولات»[۴]. و کُردها از شهر پیامبران[۵] به کوه روانه شدند. شوان باز خواند و اوجالان ۱۰۰ جلد کتاب نوشت[۶]
و کُردها باز به کوه روانه شدند تا کشتگان به ۴۰ هزار و اسیران به دهها
هزار سر کشید، تا ماندلا از اعطای پناهندگی به اوجالان منصرف شد، و تا
بلند اجویت فاتحانه در تلویزیون ترکیه اوجالان را کَت بسته نشان داد[۷].
حالا ۱۵ فوریۀ ۱۹۹۹ بود که دیگر نه از مارکسیسم چندان صدایی شنیده میشد
نه از لنینیسم که آپو و هوادارنش را ۳۰ سالی گردِ هم آورده بود. شوان پرور
هم دیگر به آپو بهجای «رهبر» میگفت «جناب» و عاقبت تا آنجا رفت که در
کنار ابراهیم تاتلیس ایستاد و بیخ گوش بارزانی و اردوغان چهچهه زد[۸]. آپو دیگر شصتش خبردار شده بود که باید عوض شود و شد.
حالا پانزده سال است که آپو در جزیرۀ
امرالی تنهاست و شاید تا ابد تنها بماند. البته او در جوانی هم «آدمی تنها»
بوده. خودش میگوید تا ۱۵ آگوست ۱۹۸۴ که دست به اسلحه نبرده بود و گروهی
گرد نیاورده بود، تا زمانی که شعار «کردستان مستقل، متحد و دموکراتیک» بر
سرزبانها نیفتاده بود، یعنی تا سی و اندی سالگی اجتماعی نشده بود
(اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۲۸-۲۳۲). پس حالا دوباره تنها شده. در این تنهایی اما
دور خودش نچرخیده. پوست خودش را کنده. حالا دیگر آپو برای خودش هم آن رهبری
نیست که بود، آن رهبر سیاسی- عملییی که دستور میداد و بقیه اطاعت
میکردند؛ خودْ رهبریاش را در این سالهای زندان رهبریِ جامعهشناختی
میداند[۹].
آپو در سالهای امرالی در صدد صورتبندی مدلی برای زندگی اجتماعی برآمده که
گرچه آن را از اعماق تاریخ بیرون کشیده، تصور میکند چنان خاطرۀ جمعیِ
ازلیای است که کافی است یادآوریاش کنیم تا دوباره محقق شود. او در این
سالهای زندان به سیاستورزیِ تجربیِ سیسالهاش (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۸)
بُعدی نظری بخشیده است. در این راه سراغ خیلیها رفته؛ از بوکچین گرفته تا
والرشتاین و فوکو و از هر یک وجهی گرفته (اوجالان، ۱۳۸۹ب: ۱۲-۱۳) و
آلترناتیوی را در مقابل مدرنیتۀ کاپیتالیستی پیش کشیده و آن را مدرنیتۀ
دموکراتیک نامیده است.
و البته از این پس نه فقط به کاپیتالیسم و
اصحابش که به سوسیالیسم علمی و رئال هم که در آغاز جنبش سخت سنگشان را به
سینه میزد بیمحابا میتازد که نتوانستهاند خود را از دام مدرنیتۀ
کاپیتالیستی خلاص کنند (از جمله ن.ک. اوجالان، ۱۳۸۹ب: ۱۴ و دیگر مواردی که
در ادامه میآیند). در این تاخت و تازها نه فقط لنین و استالین و مائو، که
از مارکس و انگلس هم نمیگذرد:
به اندازۀ کافی روشن شده است که سوسیالیسم
مارکس-انگلس که بهعنوان دیدگاه مخالف [نظام کاپیتالیستی] ظهور کرد نیز
خامترین تفسیرپردازی در زمینۀ جامعه است و اینها بهرغم تمامی ادعاهای
دال بر مخالفتشان، بیشتر از لیبرالیسمی که ایدئولوژی رسمی کاپیتالیسم
است، به کاپیتالیسم خدمت نمودند. (اوجالان، ۱۳۸۹ب: ۱۱)
به هر حال، در ۲۰۰۵ پروسۀ پُردردِ زایش
هویت کُردی را پایانیافته اعلام کرد و هوادارنش را به تلاش برای بقای این
نوزاد فراخواند (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۴). و از این پس دیگر همان حرفهای سابقش
را نزد. او که از زادگاه ابراهیم میآمد میخواست همچون او طی طریق کند:
«… در مکان تولد ابراهیم … متولد گشتم؛ در جایی که او بتشکنی کرد بهمنظور
پیشبردن یک جنبشِ بتشکنی تلاش کردم؛ همچنین با خروجی همانند خروج او به
مسیرم ادامه دادم». (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۵)
خودش میگوید در رُم بوده که چنین خروج
کرده. چطور از رُم سر درآورد؟ در ۱۹۸۴ با تشدید فشارهای پس از کودتای نظامی
۱۲ سپتامبر ۱۹۸۲ در ترکیه و ممنوعیت زبان کُرد (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۲) به
سوریه رفت و با هوادارانش در درۀ بقاع مستقر شد. از همانجا بود که کردها
را رسماً به فعالیت نظامی فراخواند. در ۱۹۹۹ از خط و نشانهایی که دولت
ترکیه برایش و برای سوریه میکشید از شام و حلب به آتن و مسکو و دوشنبه رفت
و بعد هم به رُم رسید. البته شاید این آن مسیری نبود که بهواقع طی کرد.
شاید همان ۳۰ سال مبارزه بود که او را به رُم رساند. البته به بهای جان ۴۰
هزار و عاقبتِ خودش که از رُم به سفارتخانۀ یونان در کنیا رفت و بالاخره
در نایروبی با دستبند میت[۱۰] که دستور آلیاژش را کلینتون به اجویت داده بود به استانبول بازگردانده شد[۱۱].
از آنجا هم که برای ابد تک و تنها به جزیرۀ امرالی فرستادندش. در رُم بود
که آخرین مصاحبهاش را پیش از دستگیری کرد و گفت که باید PKK نوسازی شود[۱۲].
همان کاری که تک و تنها در خلوتِ امرالی دستبهکارش شد. به وارسیِ
پایههای سوسیالیسم علمی و رئال پرداخت که در این ۳۰ سال به پایشان ایستاده
بود و «…به سبب تأثیری که سوسیالیسم رئال طی سالهای مدید برجای گذاشته
بود» چه دشوار توانست از آنها خلاص شود. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳)
پانزده سال است که اوجالان تک و تنها زندانی جزیرهی امرالی است.
او در این سالها به وارسیِ پایههای سوسیالیسم علمی و رئال پرداخت که در
این ۳۰ سال به پایشان ایستاده بود و چه دشوار توانست از آنها خلاص شود.
البته میگوید این سوسیالیسم علمی و رئال چیزی داشته که در تمام این ۳۰ سال
مبارزه، ندایی پنهان در ذهنش با آن مخالف بوده و همیشه به دنبال راهی
میگشته برای خلاصی از آن. این ذهنیت اما تلنگری لازم داشته تا زنده شود.
این تلنگر را صدای باوِ صالح در رُم میزند.
البته میگوید این سوسیالیسم علمی و رئال
چیزی داشته که در تمام این ۳۰ سال مبارزه، ندایی پنهان در ذهنش با آن مخالف
بوده و همیشه به دنبال راهی میگشته برای خلاصی از آن (اوجالان، ۱۳۹۲:
۲۳۳، همچنین ن.ک. اوجالان، ۱۳۸۳: ۳۰۶). این ذهنیت اما تلنگری لازم داشته تا
زنده شود. این تلنگر را صدای باوِ صالح در رُم میزند؛ گویی حقیقت خلق
کُرد از حنجرۀ باوِ صالح بیرون آمده بود (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۱). باوِ صالح[۱۳] از دشت موصل میگفت که درویش عبدی[۱۴] را از کوههای شنگال[۱۵]
به خود میخواند تا هویت کُرد را در برابر دشمنانش سرپا نگه دارد و نگه
داشت تا که خودش به خون نشست. درویش که از اسبش افتاد، دولت- ملت کُرد که
اوجالان در این ۳۰ سال خیالش را پرورده بود و پایههایش را در ذهن خود
ساخته بود سقوط کرد. همین شد که «دولت- ملتی که وجود نداشت» را با شنیدن
نوای باوِ صالح در رُم از دست داد (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳-۲۳۴).
اینگونه در تنهاییهایش در امرالی عاقبت
دریافت پروژۀ سوسیالیسم علمی و رئال در اساس همسو با پروژۀ دولت- ملتسازی
بوده است؛ پروژهای که بنیانش کاپیتالیستی است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۷).
پروژهای که همچون یک بیماریِ مسری بهجان اغلب جنبشهای مردمی افتاده است و
او را هم ۳۰ سال دچار کرده بود (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳)؛ همان بیمارییی که
«لنین را دیوانه کرد و استالین را کُشت!» و حتا «انقلاب فرهنگی مائو نیز
دوای درد آن نشد» (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۴). البته در توصیف این بیماری فراتر
هم رفت و اشتباه مارکس و انگلس را همین همسویی با پروژۀ دولت- ملت دانست:
«بزرگترین خطای پایهگذاران سوسیالیسم علمی یعنی کارل مارکس و فردریک
انگلس، این بود که به جای اینکه علیه این ضد انقلاب، دولت- ملت … به
مخالفت برخیزند، از آن پشتیبانی نمودند». او این خطا را پس از ضربۀ
بورژوازی، بزرگترین ضربهای میداند که تا روزگار ما بر انقلابها و
جنبشهای دموکراتیکِ خلقها وارد آمده است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۲۷).
به این ترتیب، تاکنون زندگیاش را در
امرالی «با جهد و کوشش برای رهاییِ کامل از تأثیرات این خداوند» سپری کرده
است، خدای دولت-ملت که چنان خود را نموده که گویی اگر نباشد نه از خاندان
چیزی باقی میماند نه از دین نه از جامعه (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۴)[۱۶].
تنهاییِ امرالی این شانس بزرگ را نصیبش کرد که بهدور از خون و خونریزی از
تأثیرات بیبصیرتکنندۀ ملیگرایی خلاص شود و توانست آلترناتیوی مبتنی بر
مدرنیتۀ دموکراتیک پیش نهد که راهش بهکل از راه دولت جداست (اوجالان،
۱۳۹۲: ۱۹۷). اینچنین بود که مفهوم مدرنیتۀ دموکراتیک را به مثابه
آلترناتیو مدرنیته صورتبندی کرد: «همانطور که کارل مارکس متافیزیک
دیالکتیکی هگل را به ماتریالیسم دیالکتیکی متحول ساخت، من نیز تلاش کردم تا
مدرنیتۀ کاپیتالیستی را به مدرنیتۀ دموکرایتک متحول نمایم». (اوجالان،
۱۳۹۲: ۲۳۴)
طی همین دگردیسی، از موجودیتی بهنام دولت
برید. در نظرش این موجودیت نمیتواند طی فرایندی از بالا دموکراسی را محقق
کند. فکر میکند «ایدۀ دموکراتیزه کردن دولت» اساساً «نابجا است». او دولت
را مکانیسم سرکوب و «شکل سازمانیافتۀ طبقات حاکم» و «یکی از خطرناکترین
پدیدهها در تاریخ» میداند که برای دموکراسی همچون سمی مهلک است و با وجود
آن «نمیتوان یک نظام دموکراتیک برپا کرد». بنابراین برای تحقق دموکراسی
نه باید تمرکز تلاشها را بر دولت گذاشت نه بر تبدیل شدن به دولت، چرا که
این به معنای از دست رفتن دموکراسی است و مردم را ملعبۀ دست نظام
سرمایهداری میکند (اوجالان، ۱۳۸۳:، ۱۷۷ به نقل از Biehl, 2014ا).[۱۷]
در تنهاییهایش در امرالی عاقبت دریافت پروژۀ سوسیالیسم علمی و
رئال در اساس همسو با پروژۀ دولت- ملتسازی بوده است؛ پروژهای که بنیانش
کاپیتالیستی است. پروژهای که همچون یک بیماریِ مسری بهجان اغلب جنبشهای
مردمی افتاده است و او را هم ۳۰ سال دچار کرده بود. او در توصیف این بیماری
فراتر هم رفت و اشتباه مارکس و انگلس را همین همسویی با پروژۀ دولت- ملت
دانست: «بزرگترین خطای پایهگذاران سوسیالیسم علمی یعنی کارل مارکس و
فردریک انگلس، این بود که به جای اینکه علیه این ضد انقلاب، دولت- ملت …
به مخالفت برخیزند، از آن پشتیبانی نمودند».
به هر حال، PKK نیز که «در سرآغاز راه،
نظام سوسیالیستی رئال را مبنا قرار میداد» باید از رهیافت دولت-ملت دست
برمیداشت و به راه دموکراسی میآمد (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴). دیگر
نمیتوانست تز دولت مستقل و استقلال ملی (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۱۷) را «تنها
تفسیر صحیح حق تعیین سرنوشت از سوی خود ملتها» بداند (اوجالان، ۱۳۸۹آ:
۱۰۴). دیگر نمیتوانست پیشبرد یک جنگ خلقی را که تاکتیک انقلاب کردستان در
آغاز بود (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۱۰۰-۱۰۱) و بر اساس همین رهیافت دولت-ملت و
برای تشکیل دولتی مستقل برای خلق کُرد پایهریزی شده بود پیبگیرد. با این
تغییرِ رویهای که آپو در پیش گرفته بود PKK هم باید بازسازی میشد. این
بود که لباس یک حزب را به تن آن کرد، آنهم نه حزبی مطابق با مدلی که لنین
برای احزاب درنظر داشت که او حالا دیگر منتقد آن است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۶،
همچنین برای نقد حزب ن.ک. اوجالان، ۱۳۸۳: ۳۵۳). این حزب یک نهاد ایدئولوژیک
است که کار جهتدهی فکری اعضا را بر عهده دارد: «این نهاد یک سازمان
اجرایی نیست و اختیار جهتدهی عملی را ندارد، تنها وظیفه آن نظارت بر
فعالیتهای فکریـ ایدئولوژیکی و انجام آموزشهای ایدئولوژیکی جهت کادرهای
تمام بخشهای کردستان است»[۱۸].
عناصر استراتژیک اساسیِ این حزب برای انجام این وظایف فکری- ایدئولوژیک در
نظرش «ملت دمکراتیک، صنعت اکولوژیک و اقتصاد سوسیالیستی» است و سیاستش
مبتنی بر ایدئولوژی، جامعهشناسی، علم، اخلاق، و هنر (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۸).
در این مسیر KCK را پرچمدار میداند (اوجالان، ۱۳۹۱: ۱۳۱) که آپو در این
سالهای زندان تمام همّ و غمش را برای تکوین آن گذاشت و خواهد گفت که چیست
و چه باید بکند.
اما KCK چیست؟
اوجالان با نقد نظام دولت- ملت به KCK
رسید. از نظر او دولت- ملت «شیوۀ تنظیم قدرتِ هژمونیگرایی متکی بر نظام
کاپیتالیستی است؛ مناسبترین نظم دولتی است که بیشینۀ سود و صنعتگرایی را
تحقق میبخشد.» او تلاش برای تأسیس یک دولت را از جانب هر قوم و مذهبی
بهمعنای «کمکرسانی به جهانیشدنِ کاپیتالیسم و بنابراین بیشینهنمودن
استثمار و تخریب زیستمحیطی» میداند (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴، همچنین ن.ک
اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۲۴). و البته از این حیث، بین دولت- ملت به روایت
کاپیتالیستی و به روایت سوسیالیستیِ رئال تفاوتی نمیبیند، جز اینکه دومی
«دولت- ملتی با نقاب چپی است» که حتا از اولی دیکتاتورتر و مستعدتر برای
ظهور فاشیسم است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴)، گو اینکه در آغازِ راهِ مبارزه،
فاشیسم را محصول دولتهای بورژوازی در دولتهای کاپیتالیستی دانسته بود
(اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۴۰).
او KCK را نوعی نظام مدیریتیِ جوامع
دموکراتیک کردستان، یا به تعبیر دقیقتر ارگان سیاست دموکراتیک در جوامع
خودگردان کردستان میداند که مبتنی است بر «تفسیر دموکراتیک غیردولتگرا»
با شعار «احقاق حق تعیین سرنوشت ملتها بهدست خودشان» (اوجالان، ۱۳۹۲:
۲۱۳). این رهیافت دموکراتیک نه فقط نسبتی با مدلهای رایج دولت-ملت ندارد
که حتا در زمرۀ نظامهای فدرال هم نیست، چرا که نظامهای فدرال نیز چیزی جز
شکلهای تلطیفیافتۀ دولت- ملت نیستند (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴).
KCK اساساً نه در پیِ براندازی دولت است نه
در پیِ تصرف آن (اوجالان، ۱۳۸۳: ۱۶۶). رؤیای کردستان بزرگ و برپایی دولتی
مستقل برای خلق کُرد را که PKK در آغاز راه در سر داشت کنار گذاشته و
تجزیهطلبی را پیشۀ خود نمیداند. در پی «دموکراتیزاسیون کُرد» است و حالا
اگر حتا کسی به زور هم جدایی را به خلق کُرد تحمیل کند نمیپذیرد (اوجالان،
۱۳۸۱ب: ۶۰). دیگر، برخلاف آغاز راه، «خودمدیریتی منطقهای» را نه فقط
رفرمیستی و ارتجاعی نمیداند (اوجالان، ۱۳۸۹آ: ۱۰۴)، که حالا صرفاً طالب
همین است و راهش را تحقق خودگردانی (اتونومی) میداند، چه از راههای
مسالمتآمیز و رسمی چه با جنگی تمامعیار (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴-۲۱۷).
اوجالان با نقد نظام دولت- ملت به KCK رسید. از نظر او دولت- ملت
«شیوۀ تنظیم قدرتِ هژمونیگرایی متکی بر نظام کاپیتالیستی است؛ مناسبترین
نظم دولتی است که بیشینۀ سود و صنعتگرایی را تحقق میبخشد.» او تلاش برای
تأسیس یک دولت را از جانب هر قوم و مذهبی بهمعنای «کمکرسانی به
جهانیشدنِ کاپیتالیسم و بنابراین بیشینهنمودن استثمار و تخریب
زیستمحیطی» میداند
عنصر وحدتدهندۀ ملت را در چنین جامعهای
نه دولت میداند، نه بازار، نه حقوق، و نه فرهنگ، که چنین تعابیری از ملت
مانع از احترام به تنوع و بنابراین مانع از دموکراسیاند. ملت در نظام KCK
متشکل از افرادی با جهانِ ذهنیِ دموکراتیک مشترک است، مبتنی بر باور به
اجتماعات آزاد و برابر که متکیاند بر کثرت و تفاوتمندی. اولی با آموزش و
علم و فلسفه و هنر محقق میشود و دومی با کسب حق خودگردانی دموکراتیک ملت
(اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۵-۲۱۷).
برای ملت دموکراتیک در نظام KCK این ده محور را سرلوحه میداند: (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۶- ۲۳۶)
- تحقق آزادیِ فردی و کمونال توأمان محقق میشود (و در صورتی که اعضای ملت دموکراتیک درضمن شهروند یک دولت- ملت هم باشند باید بُعد شهروندی را هم به این دو افزود و در چهاچوب قانون اساسی آن را تعریف و محدودهاش را روشن کرد).
- دستیابی به خودگردانی دموکراتیک که بُعد سیاسیِ ملت دموکراتیک است از مهمترین اصول است. در این خصوص KCK چارت و سازمانی شبیه به دولت- ملتها دارد اما ماهیتاً با آنها متفاوت است. ارگان تصمیمگیریِ آن کنگرۀ خلق است که ارگانی دموکراتیک و به پیشاهنگی طبقات خلقی و طیف روشنفکر است، برخلاف نظامهای پارلمانی در دولت- ملتها که در کنترل طبقۀ فرادست و عناصر بورژوا است. هرم مدیریتی KCK را شورای اجرایی تشکیل میدهد که هماهنگکنندۀ[۱۹] فعالیتهای روزمره ملت است و بیشتر به سازمانهای مدنی نزدیک است تا ارگانهای حکومتی. و بالاترین سطح عمومیِ نمایندگیِ ملت دموکراتیک را نهاد ریاست کل KCK تشکیل میدهد که بر همخوانی میان واحدهای متفاوت KCK و اجرا شدن سیاستهای اساسی نظارت میکند و از طریق انتخابات عمومی تعیین میشود. همچنین احزاب سیاسی در این نظام دولتمحور نیستند و مطالبات اجتماعی بنیادِ کار آنها است. این احزاب جامعه را آگاهی میبخشند و سازماندهی میکنند و آن را مدام در برابر دولت تقویت میکنند.[۲۰]دموکراسی در تمام موارد فوق به شیوۀ دموکراسی مستقیم اعمال خواهد شد.[۲۱]
- در این نظامِ مدیریتی جامعه محوریت دارد، نه شهر و طبقه و دولت و تمدن که در شکل موجودشان با اصرار بر فردگرایی اساساً مبتنیاند بر استهلاک اجتماعی. اصلْ همان ماندگاری و تداوم جامعه و حیات اجتماعی است.
- آزاد شدن زنان و خلاصی از نگرش ناموسی به آنان محوریت دارد. از نظر اوجالان، «زنِ آزاد شده، جامعۀ آزاد شده است. جامعۀ آزادشده نیز ملت دموکراتیک است». این به معنای تلاش برای غلبه بر نگاههای رایج جنسیتی و مبتنی بر زاد و ولد بین مردان و زنان است. اوجالان اهمیت آزاد شدن زنان را به حدی میداند که جایی میگوید: «میگویند کارگران ستمدیده دنیا را نجات خواهند داد، اما من میگویم دنیا را زنان نجات خواهند داد» (اوجالان، ۱۳۸۱ب: ۱۱۷)
- دستیابی به خودگردانیِ اقتصادی مبتنی بر صنعت اکولوژیک و اقتصاد کمونی محوریت دارد. اقتصاد و صنعت و توسعه باید همسو با محیط زیست باشند. نظام مالی و بازاری در این نظام بر کسب پول از طریق پول مبتنی نیست، بلکه در پی بازدهی اقتصادی است و تلاش برای تحقق شعار «کار کردن آزادی است» بهجای تصور کار به مثابه عمل شاق و بیگاری. بر این اساس، «حفظ خاک و جنگلکاری… مقدسترین نوع کار است».
- ساختار حقوقی در KCK مبتنی بر احترام به تنوع و حراست از آن است.
- KCK میکوشد به احیای فرهنگی و تاریخی ملت کُرد به نحوی صحیح بپردازد.
- دفاع در این نظام مبتنی است بر سیستم خوددفاعی. توضیح آنکه، PKK در آغاز جنبش برای صیانت از نفس در خلق کُرد دفاع ذاتی را در پیش گرفت و به فاصلهای کوتاه به خوددفاعی متکی بر خشونت گذر کرد. حالا این سیستم خوددفاعی در وهلۀ نخست و به شرط آنکه حق خودگردانی دموکراتیک خلق کُرد بهرسمیت شناخته شود شکلی صلحآمیز خواهد یافت. بر این اساس «کلیۀ امور امنیتی الا دفاع ملی مشترکی که در برابر خارج صورت میگیرد، باید توسط خود جامعۀ کُرد انجام داده شوند»، چرا که «یک جامعه فقط خودش میتواند به بهترین وجه امنیت داخلیاش را برقرار سازد و به مناسبترین شکل نیارهای آن را برآورده سازد».
- در KCK از دیپلماسی بهمثابه ابزار صلح و برقراری روابط مفید و دوستانه با خلقهای همسایه و اجتماعات خویشاوند بهره گرفته میشود و همچنین برای برساخت اجتماعات مشترک و ایجاد سنتزهایی از جوامع در سطحی بالاتر. در همین خصوص، «یکی از وظایف اساسی ملی، توسعۀ یک دیپلماسی کلیتمند میان کُردهاست». کنگرۀ دموکرایتک ملی میتواند چنین نقشی ایفا کند و تأسیس آن در اولویت نخست دیپلماسی KCK است.
- تلاش مدام برای پاسخدهی به ابعاد متفاوت «مسئلۀ کُرد»، با خودانتقادی رادیکال در PKK و اتخاذ رهیافت دموکراتیک، محوریت دارد.
تاریخچۀ KCKد [۲۲]
PKK از ابتدای شکلگیری تا ۱۹۹۹ مشتمل بود
بر یک شاخۀ سیاسی (جبهۀ رهاییبخش ملی کردستان ERNK) و یک شاخۀ نظامی (ارتش
رهاییبخش خلق کردستان ERNK .(ARGK به امور سیاسیـ سازمانی، دیپلماتیک،
مالی، و رسانهایِ کُردها در سراسر جهان رسیدگی میکرد و ARGK به جنگ در
کردستان مشغول بود. در کنگرۀ هفتم PKK که پس از دستگیری اوجالان برگزار شد
این دو نهاد به اتحادیۀ دمکراتیک کردستان (YDK) و نیروهای دفاع از خلق
(HPG) تغییر نام دادند. همین تغییر نامِ ارتش رهایی بخش به نیروی دفاع از
خلق گویای تغییر مشی در PKK در این دوره از مشی مسلحانه به مشییی
صلحجویانه است که در واکنش به فشارهای وارد بر PKK قابل توضیح است. این
فشارها و همچنین مشکلات داخلی در PKK در کنار تحولات درونی در آن، تغییر و
تحولاتی پی در پی را در PKK بهدنبال داشت و ایدۀ KCK هم در همین فرایند
شکل گرفت.
در ۴ آوریل ۲۰۰۲ PKK منحل شد و بهجای آن
کنگرۀ آزادی و دمکراسی کردستان (KADEK) بنیانگذاری شد که آنهم یک سال بعد
به کنگرۀ خلق کردستان (KHK) تغییر نام داد. در این فرایند، ساختار عمودی
مارکسیستـ لنینیست PKK به یک سیستم مدیریت افقی متشکل از چندین کمیته
تغییر کرد. از جملۀ این کمیتهها عبارتاند از: کمیتۀ سیاسی، کمیتۀ
اجتماعی، کمیتۀ دفاع مشروع (که بعد به کمیتۀ دفاع خلق تغییر نام داد)،
کمیتۀ بهداشت خلق، کمیتۀ علم و روشنگری، کمیتۀ اقلیتها، کمیتۀ مطبوعات، و
کمیتۀ امور مالی و دارایی. در ادامه بهتدریج کُردهای ساکن در کشورهای دیگر
نیز به این مسیر پیوستند و بهاین ترتیب چهار گروه زیر پاگرفتند:
۱) حزب حیات آزاد کردستان(PJAK) در ایران
۲) حزب رهایی دموکراتیک(PGDK) در عراق
۳) حزب راه حل دموکراتیک(PRD) در ترکیه
۴) حزب اتحاد دمکراتیک (PYD) در سوریه
این گروهٔها البته صرفاً برای هماهنگ کردن
سیاستهای کلیشان در ارتباط با هم قرار میگیرند و در عمل مستقل از
یکدیگر فعالیت میکنند و ارگانهای اجرایی و تصمیمگیری خود را دارند.
اوجالان این نظام مدیریتی افقی را در ۲۰۰۵
«کنفدرالیسم دمکراتیک جوامع کردستان» (KCK) نام گذاشت و برای آن پرچمی هم
تعیین کرد: ستارهای سرخ در میان خورشیدی زرد رنگ بر زمینهای سبز. این
نظام سه قوه دارد: قوۀ مقننه که کنگرۀ خلق بالاترین ارگان آن و بهمثابه
پارلمان آن است؛ قوۀ مجریه که هیئت اجرایی آن است و نقشی شبیه به کابینۀ
وزرا را دارد؛ و قوۀ قضائیه که از دادگاههای خلقی و دیوان عدالت اداری
تشکیل میشود. این سه قوه مستقل از هم عمل میکنند. اعضای کنگرۀ خلق با
انتخابات از میان تمامی اعضای نظام انتخاب میشوند. انتخابات نمایندگان
کنگره هر دو سال یکبار برگزار میشود و هر فرد، از رئیس گرفته تا اعضای
هیئت اجرایی تنها دو دوره میتوانند در آن عضویت داشته باشند. نمایندگان
نیز هر دو سال یکبار تغییر میکنند.
PKK نیز که در این فرایند در ۲۰۰۲ منحل شده
بود، دوباره به شکلی تازه در ۲۰۰۳ احیا شد. تصمیم به احیای آن پس از
برپاییِ کنگرۀ خلق در ۲۰۰۳ گرفته شد برای پُر کردن خلاءهای تئوریک در نظام و
جهتدهیِ فکری به نهادهای کنگرۀ خلق. این نهاد را به یادبود PKK، «حزب
کارگران کردستان PKK» نام گذاشتند و این پروسه را روند بازسازی PKK
خواندند. البته این نهاد یک سازمان اجرایی نیست و اختیاری برای جهتدهی
عملی ندارد. تنها وظیفۀ آن نظارت بر فعالیتهای فکریـ ایدئولوژیکی و انجام
آموزشهای ایدئولوژیکیِ کادرهای تمام بخشهای کردستان است.
شاید بتوان وظایف KCK و رابطۀ آن را با PKK در نقل قول زیر از اوجالان جمعبندی کرد:
پیشاهنگی ایدئولوژیک و سیاسی PKKیی که
دارای تجربهای بیش از سی سال است، پشتیبانی قوی خلق که از طریق جنگ
انقلابی آزموده شده، نیروی نظامی که قادر به انجام دفاع ذاتی در هر حوزهای
است و شبکۀ روابط وسیع داخلی و خارجی، امکان برساخت، مدیریت و حفظِ ملت
دموکراتیک توسط KCK را فراهم میسازد. این راه باری دیگر به انسدادی نخواهد
انجامید که در گذشته روی داد. چون ملت دموکراتیک را در افق اهداف خود قرار
داده و نه ملتگرایی دولتی را، بنابراین: همیشه طرفدار حل مسائل و صلح است
و به روی گفتوگو و مذاکره با نیروهای دولت- ملت باز است؛ اما در صورتی که
در این راه موفقیتی نداشته باشد، خواهد توانست در مسیر اصلی خویش و از
طریق نیروی ذاتی خود به تداوم موفقیتآمیز برساخت ملت دموکراتیک بپردازد و
آن را مدیریت و حفظ نماید. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۳)
بخش دوم این مطلب با عنوان «حیات فکری اوجالان» فردا منتشر خواهد شد.
پانوشتها:
[۳]
از خوانندگان مشهور کُرد که ابتدا بسیار به اوجالان و PKK نزدیک بود و
بسیاری از ترانههای انقلابی مبارزان کُرد را خواند. اما پس از دستگیری
اوجالان به تدریج از وی فاصله گرفت.
[۴] شمال، جنوب، شرق، غرب، یک جنبش، یک سرزمین
[۵] برای توصیف این شهر از جمله ن.ک. افسانه شهر شانلی اورفا
[۶] شمار آثارش را از ۱۰۰ جلد تا ۵۰۰ جلد گفته اند و همه به ترکی
[۱۰] سازمان اطلاعات و امنیت ترکیه.
[۱۳] از خوانندگان مشهور کُرد
[۱۴]
از حماسههای مشهور کُردی به زبان کُرمانجی. درویش عبدی که عاشق عدوله
شده، با شرطی که پیش پایش نهادهاند برای رسیدن به معشوق، با دوازده تن از
یارانش به نبرد با دشمنان وطن که قبال یورشگر عرب باشند برمیخیزد. سرانجام
سپاه دشمن با حیله درویش را که سوار بر اسب خود است از منطقهای که خاک
سستی دارد عبور میدهند. پای اسب درویش در خاک فرو میرود، درویش از اسب
سقوط میکند و زخمی میشود و جان میدهد. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳)
[۱۵]
کوهستانی در نزدیکیهای شهر موصل واقع در جنوب کردستان که محل زندگی
کُردهای ایزدی و قبلۀ مقدسشان، لالَش، است که در آن مراسم حج برگزار
میکنند. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳)
[۱۶] میگوید گرامشی نیز به همین حقیقت نزدیک شده بود. (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۴)
[۱۷]
البته اوجالان در همین کتاب دربارۀ دولت نکاتی متناقض با موارد فوق را هم
میگوید. از جمله اینکه: «از نظر من این درست نیست که دولت باید از میان
برداشته شود و با چیزی دیگر جایگزین شود»؛ این «توهم است که دموکراسی با از
بین بردن دولت ممکن میشود». در عوض، دولت میتواند و باید کوچکتر شود و
دامنهاش هرچه بیشتر محدود شود. از نظر او گویا برخی از کارکردهای دولت
کارکردهایی لازم است: برای مثال، امنیت عمومی، امنیت اجتماعی و دفاع ملی.
کنگرۀ دموکراسی کنفدرال باید به مسائلی بپردازد که «دولت نمیتواند
دستتنها حل و فصل کند». یک دولت محدود میتواند با دموکراسی همزیستی داشته
باشد و به موازات آن قرار گیرد (دفاع از یک خلقبه نقل از Biehl,
2014 و همچنین ن.ک. اوجالان، ۱۳۸۳: ۲۹۴). با همین تصورات است که در بسیاری
موارد به همزیستی ملت کُرد «حتا در چارچوب تمامیت دولت- ملت» و «حتا بدون
مبدل نمودن دولت-ملتهای حاکم به اشکالی همچون فدرالیسم» (اوجالان، ۱۳۹۱:
۱۳۳) و زیستن زیر همان سقف سیاسییی که دولت-ملت ترکیه هم هست رضایت میدهد
(اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۱۴). او مناسبترین ابزار را در این راه «سیاست
دموکراتیک و صلحی شرافتمندانه» میداند «نه جنگ» (اوجالان، ۱۳۹۱: ۱۳۱) که
خلق کُرد به سبب سیاستهای نفی و نابودیِ دولت ترکیه در قبال آنان بهویژه
پس از کودتای نظامی ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۲ درگیرش شده بودند(اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۰۱).
و البته همزمان تهدید میکند که اگر به این صلح دموکراتیک راه داده نشود
تنها راه باقیمانده جنگی خواهد بود بزرگتر از جنگ پیشین، «جنگی سرتاسری و
نهایی» (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۰۰ و ۲۰۱). که البته به سبب اقدامات اخیر دولت
ترکیه گویا این راه دوم است که بیش از پیش میان کُردها مطرح میشود. با این
همه و میگوید: «پروسهی پیش روی ما چه از طریق جنگ منتهی به پیروزی گردد و
چه از طریق صلح، نتیجه کماکان عصر برساخت ملتهای دموکراتیک خواهد بود.
بدین ترتیب در فرهنگ تمدن خاورمیانه که بازیهای هزاران سالۀ تمدن طبقاتی،
شهری و دولتی آن را به دریای خون مبدل کرده و قبایل، ادیان، مذاهب و ملتها
را در آن به جان هم انداخته است، عصر مدرنیتۀ دموکرایتک بر مبنای
کلیتمندی ملتهای دموکراتیک طلوع خواهد کرد». (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۰۱)
[۱۹] coordinate
[۲۲] در این بخش از این منبع بسیار بهره بردهام: گفتگوی برهان جوانمرد با شورش مریوان
منابع:
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۱آ). از دولت کاهنی سومر بهسوی تمدن دموکراتیک. ترجمۀ مرکز انتشارات ارد. اتحادیۀ روشنگری دموکراتیک (ارد)
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۱ب). آفتاب آزادی (یادداشتهای رهبر آپو). ترجمۀ مرکز انتشارات ارد. اتحادیۀ روشنگری دموکراتیک (ارد)
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۳). دفاع از یک خلق. بینا
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۹آ). راه انقلاب کردستان. ترجمۀ گروه مترجمان. مرکز نشر آثار و اندیشههای عبدالله اوجالان
اوجالان، عبدالله (۱۳۸۹ب). آزمونی در باب جامعهشناسی آزادی (مانیفست تمدن دموکراتیک، کتاب سوم). ترجمۀ آ. کاردوخ. مرکز نشر آثار و اندیشههای عبدالله اوجالان
اوجالان، عبدالله (۱۳۹۱). نقشۀ راه. ترجمۀ باران ر. بریتان. مرکز نشر آثار و اندیشههای عبدالله اوجالان
اوجالان، عبدالله (۱۳۹۲). مسئلۀ کُرد و رهیافت ملت دموکراتیک: دفاع از کُردها، خلقی در چنگال نسلکشی فرهنگی (مانیفست تمدن دموکراتیک، کتاب پنجم). ترجمۀ آ. کاردوخ. مرکز نشر آثار و اندیشههای عبدالله اوجالان
گرابر، دیوید (۲۰۱۴). «چرا جهان کُردهای انقلابی سوریه را نادیده میگیرد؟». ترجمۀ رحمان بوذری. http://www.thesis11.com/Note.aspx?Id=240
Best, S. (1998).” Murray Bookchin’s
theory of social ecology: An appraisal of the ecology of freedom.”
Organization & Environment, 11(3)
Biehl, Janet (2014). “Bookchin, Öcalan, and the Dialectics of Democracy Reply”. http://attackthesystem.com/2014/10/18/bookchin-ocalan-and-the-dialectics-of-democracy/
Biehl, Janet (2007). “Bookchin Breaks with Anarchism”. COMMUNALISM, 12, Oct. 2012
Bookchin, M (1991). The Ecology of Freedom: The Emergence and Dissolution of Hierarchy. Montreal: Black Rose
Bookchin, M (1995). “Libertarian Municipalism: The New Municipal Agenda”.http://dwardmac.pitzer.edu/Anarchist_Archives/bookchin/libmuni.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر