۱۳۹۵/۰۹/۰۹

شەو- سەید کامیل ئیمامی


نووری ڕوخسارت وەدەرخە! دەردی بێدەرمانە شەو
زوڵمەتی زوڵفت لەسەر ڕووتە، لەڕۆژ میوانە شەو
دوێ، شکور مەردانە من ڕێم بردە ناو زولفی ڕەشت
تا بزانن ئەهلی مڵکی دڵ، قەڵای مێردانە شەو
هەر لە مەغریب تا بەیانی بێ وچان دێت و دەچێ
هەر لە دووی خورشیدی خاوەر وێڵ و سەرگەردانە شەو
قەدری شەو چا بگرە عاشق! شەمع و پەروانە دەڵێن
سۆز و گریەی شەمعی هەر شەو، سووتنی پەروانە، شەو
کوێر ونابینایە ئێستا کەو لە داخی ڕۆژی ڕووت
بۆیە ڕەش پۆش و فەقیر و مات و بەستەزمانە شەو
عاشق و مەعشووق لە ڕۆژدا خۆ دەپارێزن لە خەڵک
گەر پەنای چاکت دەوێ بۆ ئەو دووە، بڕوانە شەو
هەستە کامیل! بەستە سستی دەی بڕۆ لێی راکەوە
تا وڵات بێ دەنگ وباسە، تا لە ڕۆژ میوانە شەو

۱۳۹۵/۰۸/۱۴

مزار نام آوران و تاریخ زدایی- یونس قربانی فر


yunis-qurbaniکارنامه ی پر ادبار و مالامال از خسران شورا چنان شهره¬ی خاص و عام است که بازگویی آن مصداق بارز «مکررگویی» است و چه بسا نمک پاشیدن بر زخم ناسور کژکارکردهای این نهاد. نهادی که قرار بود گفتارش پژواک صدای شهروندان باشد و کردارش آئینه¬ی تحقق خواست ها و حقوق مردم. اما ظاهرا مجموعه ای از عوامل- ساختاری و کارگزاری- راقم چنین سرنوشتی تلخ برای انجمن شهر شدند.



بحث های اخیر پیرامون” بازسازی مقبره الشعرای مهاباد” بار دیگر توجه افکار عمومی را به کژکارکردهای نهاد شورا جلب کرد. مجادله های کلامی پیرامون آن برای هفته ها بحث داغ فضای مجازی و برخی از رسانه ها بود. منتقدان اقدام شورا را در راستای سیاست حذف تلقی می کردند و در مقابل شورای شهر و یک مجله¬ی منتسب به گردآورندگان ادب فولکلور به دفاع تمام قد از آن پرداختند. در میانه ¬ی این جدال های کلامی و منازعات مجازی! برخی نقدها منطقی و مستدل بود و برخی هیجانی و ناهمخوان با واقعیت امر. بیانیه رسمی شورا نیز با سبک گفتاری شبه فلسفی اش چیزی نبود جز کپی مطالب چند وبسایت داخلی و آمیخته با گزاره های ضد و نقیض. موضع آن مجله¬¬ی مذکور هم بسیار پرخاشگرانه و ناموجه. اما صرف نظر از صحت و سقم مطالب مطروحه، ضروری است که از گوشه نگاهی دیگر به “بازسازی مقبره الشعرای مهاباد” پرداخت و آن را به نقد کشید. از این نگاه اقدام مذکور را محتملا باید نوعی ” تاریخ زدایی” تلقی کرد.
” تاریخ زدایی”- به عنوان مفهومی نه چندان دقیق و روشن- چند سالی است که در نقدهای تاریخی و اغلب با صبغه¬ی ژورنالیستی مورد استفاده است و علی رغم ابهام نهفته در آن قابلیت کاربست مفهومی دارد. تاریخ زدایی را می بایست هر گونه تلاش نظام مند و غیر نظام مند/ کردار آگاهانه و نا آگاهانه / اقدام روشمند و غیر روشمند تلقی کرد که با هدف تحریف، تدمیر و حذف مانده های تاریخی و از آن مهم تر جلوگیری از انباشت سامان تاریخی انجام می شود. ” تاریخ زدایی” گاهی در قالب پروژه های تعریف شده و کاملا مهندسی شده انجام می شود، گاهی نیز در قالب کردارها و اقداماتی که به شکلی ناخواسته و غیر نظام مند به تاریخ زدایی می انجامد. نگارنده بر این تصور است که اقدام اخیر انجمن شهری مهاباد بیشتر در قالب کردارهای ناخواسته و غیر نظامندِ معطوف به تاریخ زدایی قابل تفسیراست.
در تاریخ شصت سال اخیر مهاباد نمونه های فراوانی از اقدامات و تلاش های نظام مند و غیر نظام مند تاریخ زدایانه قابل اشاره هستند که پرداختن به آنها در اینجا چندان ضروری نیست، اما اقداماتی چون تخریب محوطه¬ی مقبره بداق سلطان و نابودسازی ده ها سنگ گور تاریخی و تبدیل آن به فضای سبز، صدور مجوز تخریب ده ها باب ساختمان و منزل مسکونی تاریخی و جایگزینی آن با سازه های بی هویت، بی توجهی به قدمت تاریخی محلات و معابر شهری در اجرای پروژه ها نمونه های گویایی هستند که نشانگر فقدان هرگونه توجه به مقوله¬ی هویت تاریخی در پیوست های فرهنگی این پروژه ها و طرح هاست. “بازسازی مقبره الشعرای مهاباد” نیز در زمره این گونه اقدامات است.
مزار نخبگان و نام آوران کرد در مهاباد بیش از سه دهه قدمت ندارد. اما همین سه دهه از آن یک مکان معاصر تاریخی ساخته بود. در واقع این آرامگاه یک سامان تاریخیِ در حال انباشت بود. سنگ مزار این بزرگان، شعرها و نوشته ها و فضای تقریبا بکر و دست ناخورده¬ی آن تاریخی کوتاه ثبت کرده بود که برای بسیاری تداعی گر بخشی از تاریخ و فرهنگ کرد بود. همان گونه که مزار سعدی، حافظ و خیام با بنای فعلی اشان تداعی گر فرهنگ و ادب فارسی بودند.
تجربه تاریخی بناها و مزارگاه های بزرگان فرهنگ ایران در این زمینه قابل توجه است. این مزارها اغلب پیشینه¬ی طولانی دارند، اما بازسازی بیشتر آنها در نیمه¬ی نخست قرن بیستم صورت گرفت. در این بین نکته قابل توجه بازسازی این آرامگاه ها توسط اساتید برجسته معماری است؛ آرامگاه حافظ را ” آندره گدار” ایران شناس و معمار فرانسوی ساخته، آرامگاه خیام و فردوسی را هوشنگ سیحون استاد برجسته معماری طراحی کرده و آرامگاه سعدی را یک استاد معماری دیگر ساخته است. با این حال در طول دهه های اخیر بازسازی این آرامگاه ها به سبک و سیاق “بازسازی مقبره الشعرای مهاباد” به ذهن هیچ کس خطور نکرده است. چون این آرامگاه ها علاوه بر اینکه به یک میراث تاریخی ارزشمند تبدیل شده اند، حاوی ارزش نمادین نیز هستند. علاوه بر این آرامگاه بسیار ساده و سنگ چین شده بزرگان آرمیده در بارزان سال هاست به همین شکل باقی مانده و فکر بازسازی آن به مخیله¬ی کسی راه نیافته است.
کوردنامه, [۲۳.۱۰.۱۶ ۲۰:۵۲]
به نظر می رسد مجریان طرح بازسازی آرامگاه شاعران، نویسندگان و هنرمندان کرد در مهاباد با این مقوله فرهنگی مواجهه ای از نوع طراحی خیابان ها، معابر و پل سازی داشته اند؛ نابودی و تخریب بافت قدیم و برپایی سازه های جدید البته با یاری اقربا و اقویاء! پر واضح است که چنین مواجهه ای با مقوله¬ی فرهنگ و میراث فرهنگی متاثر از عدم شناخت و بیگانگی با این موضوع است. آرامگاه بزرگان کرد در مهاباد بخشی از میراث تاریخ معاصر و یک سامان تاریخی در حال انباشت بود، چنین میراث و سامانی را نمی توان به بهانه بازسازی تخریب و ویران نمود و به جای آن یک سازه¬ی عاریتی و بی تناسب را جایگزین ساخت و در طریق تاریخ زدایی قدم برداشت. به راستی چه تضمینی وجود دارد که شورا و شهردار بعدی نیز این طرح را مجدا بازسازی نکنند و بنا نهادن سازه ای دیگر را ارجحیت ندهند؟ برای مشروعیت بخشی هم هیات امنای خودخوانده¬ را طبق عادت مالوف با خود همراه نسازند؟
یونس قربانی فر محقق و روزنامه نگار و دانش آموخته دوره دکترای تاریخ دانشگاه تربیت مدرس است.
انتشار این مطلب به هدف برساختن فضای گفتگو و با مسئولیت نویسنده آن انجام میشود و به معنای موافقت با تمام دیدگاههای مطرح شده در آن نیست.

فراکسیون نمایندگان مناطق ترک نشین و چند نکته – د. صلاح الدین خدیو


xediw-selah.jpgچند ساعت پیش در مورد انگیزه ها، اهداف و پیامدهای تشکیل فراکسیون مناطق ترک نشین مصاحبه ای داشتم. آنچه که در ذیل می آید چکیده ای از گفته هایم در این مصاحبه است.
انگیزه اصلی بنیانگذاران، تاثیر گذاری بر موازنه های داخل مجلس هنگام انتخاباتهای داخلی است. مثلا فرستادن افراد ” همشهری ” به هیات رییسه و یا برخی کمیسیونهای معتبر. شخصیت محوری این فراکسیون مسعود پزشکیان است و احتمالا یکی از انگیزه ها هم ابقای وی در سمت نایب رییسی مجلس در سالهای آتی است. همچنین استفاده از پتانسیل قومی آذربایجان برای انتخاب مجدد سایر اعضا در انتخابات دور بعدی هم انگیزه مهم دیگری است. البته بعید است مجلس دهم صد نفر نماینده ترک زبان داشته باشد. احتمالا تعدادی هم ” رفاقتی ” وارد شده اند.
جنبه سیاسی این فراکسیون را جدی نمی دانم و فکر نمی کنم حتی از این لحاظ به طراز فراکسیون نمایندگان کرد مجلس ششم برسد. همانگونه که از اسم آن پیداست، بیشتر صبغه منطقه ای دارد. بیشتر اعضای آن جزو فراکسیونهای امید و ولایت هستند و به سختی می توان تصور کرد که کنش سیاسی جدی و مستقلی از این دو فراکسیون اصلی پیش ببرند. فراکسیونهای منطقه ای بیشتر دنبال جذب بودجه و منابع مالی به استانهای متبوع هستند و کمتر کارکرد سیاسی دارند. مانند تجربه فراکسیون استانهای زاگرس نشین.
ممکن است گاه و بیگاه در زمینه حوادث فرهنگی بیانیه بدهند، بویژه اینکه در سالهای اخیر حساسیتهای قومی مخاطبین در حوزه مسائل فرهنگی و رسانه های گروهی بالا رفته است.
این اقدام موجب تشویق سایر قومیتها بویژه کردها برای تشکیل تشکلهای مشابه خواهد شد. اولین و آخرین تجربه نسبتا موفق کردها در این رابطه مجلس ششم بود. بعد از آن و با فرارسیدن موسم انسداد سیاسی از اواخر دوره خاتمی، نمایندگان کرد ترجیح دادند پیه آن را به تن نمالیده و مواجه با پیامدهای احتمالی از قبیل رد صلاحیت در دور آتی نشوند. ترجیح آنها در دوره های اخیر فعالیت در قالب فراکسیون نمایندگان اهل سنت بود که البته آن هم فراز و نشیبهای خاص خود را داشت.
میتوان پیش بینی کرد که اگر در این دوره، کردها به سمت تشکیل فراکسیون کرد بروند، غیر از تنگناهای پیشگفته با چالشهای دیگری چون عدم همکاری و حتی کارشکنی برخی اعضای فعلی فراکسیون اهل سنت مواجه شوند. در هر صورت به فعلیت رسیدن انگیزه کردها نیازمند تداوم کار فراکسیون مناطق ترک نشین با درصد مشخصی موفقیت است.

اتحادیه میهنی و ایران؛ سه دهه روابط پرفراز و نشیب – دکتر صلاح الدین خدیو


selah-xediw.jpgمحتوای دیدار هیات عالیرتبه اتحادیه میهنی کردستان با دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام گرچه عمیق و دیرپا بودن روابط فیمابین را به نمایش گذاشت، اما بیانگر تمام فراز و نشیبهای این رابطه قدیمی نبود. اتحادیه میهنی گرچه امروز رابطه ای همطراز مجلس اعلای اسلامی عراق با جمهوری اسلامی دارد، اما کمتر کسی می داند که در گذشته روابط این دو جزر و مدهای مهمی به خود دیده است.
انقلاب هنوز پیروز نشده بود که هیاتی از اتحادیه میهنی در نوفل شاتو به دیدار رهبر انقلاب رفت تا حمایت همه جانبه خود را از آن اعلام نماید. فواد معصوم رییس جمهوری فعلی عراق یکی از اعضای این هیات بود. در سالهای اخیر جلال طالبانی پیشینه این روابط را گامی عقبتر برده و آن را به دوران اقامت بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی در نجف می رساند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، اتحادیه میهنی عملا به یکی از بازیگران اصلی بحران کردستان ایران تبدیل شد. غیر از برخی روزنامه های تهران که دست این حزب را در ناآرامیهای کردستان می دیدند، این گروه از جانب حزب دمکرات کردستان ایران متهم بود که در پشت تاسیس سازمان نوپای کومله قرار دارد.
بدلیل این مساله و نیز تحویل دو عضو حزب دمکرات به ساواک در ماههای منتهی به انقلاب رابطه این دو گروه، چندان دوستانه نبود.
در اوایل انقلاب اتحادیه میهنی می کوشید تا پلهای رابطه با رژیم انقلابی را به تمامی تخریب نکند. چرا که برای مبارزه با دولت عراق، احتیاج به سرپل و پایگاههای تدارکاتی در داخل ایران داشت. دولت ایران اما کوتاه مدتی پس از تثبیت و تمرکز قدرت، دست دوستی به سوی بارزانیها بعنوان رقیب اصلی اتحادیه دراز کرد. به زودی رابطه این دو به یک پیوند استراتژیک و تنگانگ نظامی و سیاسی تبدیل شد. این تحول بیش از پیش اتحادیه را به اپوزیسیون کرد ایران نزدیک نمود. پاییز 1362 بیش‌ از هزار نفر از نیروهای اتحادیه به کمک نیروهای حزب دمکرات شتافتند تا مانع سقوط جاده سردشت ـ‌ پیرانشهر بدست نیروهای سپاه پاسداران شوند.
کمتر از سه سال پس از این داستان، تحول در راهبردهای جنگی ایران در برابر عراق، صفحه جدیدی از روابط بین تهران و قلاچوالان ـ مقر طالبانی در کوهستان ـ را گشود. بن بست در جبهه های جنوب استراتژیستهای ایران را به این صرافت انداخت که با فعال کردن جبهه کردستان علیه صدام، قفل جنوب را باز نمایند. این مهم بدون همراهی اتحادیه میهنی غیر ممکن بود. چه این حزب بار اصلی جنگ مسلحانه علیه صدام را به دوش می کشید و برتریهای روشنی بر رقیب دیرینه اش ـ پارتی ـ داشت.
درست سی سال پیش پیمان همکاری سیاسی و نظامی بین جلال طالبانی و سردار ذولقدر فرمانده قرارگاه رمضان به امضا رسید. صحبتهای امروز ملا بختیار و محسن رضایی در واقع روایتی از این ” قرارگاهی ” شدن روابط بود. علیرغم این امر هم اتحادیه روابط نزدیک خود را با حزب دمکرات حفظ کرد و هم پارت دمکرات که رهبریش در ایران مستقر بود بعنوان متحد درجه اول تهران باقی ماند.
یکسال بعد جمهوری اسلامی با انعقاد کنفرانسی در تهران به اختلافات پارتی و اتحادیه میهنی موقتا پایان داد و به تشکیل ” جبهه کردستانی ” یاری رساند. ائتلافی سیاسی از تمامی احزاب کرد عراقی که کمی بعد در عملیات والفجر ده بزرگترین اقدام نظامیشان را علیه عراق انجام دادند. بمباران حلبچه متعاقب این عملیات صورت گرفت.
چند سال بعد دوباره شکاف در روابط ایران و اتحادیه میهنی افتاد. جلال طالبانی که هنگام وقوع حادثه میکونوس در آلمان بود، به صراحت انگشت اتهام را متوجه ایران کرد.
دو سال بعد که آتش جنگ داخلی در کردستان عراق دوباره شعله ور شد، پارت دمکرات کردستان، حزب دمکرات کردستان را متهم به حمایت از اتحادیه نمود. طالبانی هم مستقیما ایران را متهم به تسلیح بارزانیها کرد.
چند ماه بعد معادله تغییری اساسی کرد. جنگ داخلی ژئوپولتیک کردستان را تغییر داد و تبعات این امر در تحولی بنیادین در نوع روابط دو حزب اصلی با ایران خود را نشان داد. پس از پانزده سال اتحاد بی چون و چرا با ایران، پارتی سیاست نزدیکی به بغداد را در پیش گرفت و اتحادیه متحد اصلی ایران شد. در سال 1375 با کاهش‌تاثیر احزاب کرد ایران، رابطه ایران و اتحادیه میهنی به یک رابطه نزدیک و راهبردی تبدیل شد.
بیست سال پس از این تحول این رابطه همچنان نزدیک و بدون خدشه مانده است.
نزدیکی اتحادیه میهنی به گروههای عمده شیعه چون مجلس اعلای اسلامی عراق در این چارچوب صورت گرفته است. تشکیل بلوک کردی ـ شیعی در سالهای اول سقوط بعث که نقش مهمی در پی ریزی ساختار سیاسی فعلی داشت، از این رهگذر حاصل آمد. مجموعه این عوامل در دوره پس از صدام، استان سلیمانیه را به بخشی از عمق راهبردی ایران تبدیل نمود.
در سالهای اخیر ایران کوشیده با مدیریت اختلافات درونی اتحادیه میهنی از فروپاشی آن جلوگیری و یکه تازی پارت دمکرات را مهارنماید. ایران برای تداوم ارتباط با جنبش تغییر هم که هفت سال پیش از‌ اتحادیه انشعاب کرد، مشکل چندانی نداشته است. نوشیروان مصطفی رهبر این جنبش‌ در گذشته معاون طالبانی و فرمانده عملیاتی این حزب بود و در مجموعه عملیاتهای فتح همکاری نزدیکی با ایران داشت.
سفر اخیر هیات عالیرتبه اتحادیه میهنی در بحبوحه تشدید اختلافات درونی این حزب انجام می گیرد. بنابراین می توان پیش بینی نمود که بخشی از‌ گفتگوهایشان با مقامات ایرانی راجع به این مساله و نیز بحران ریاست اقلیم کردستان باشد. ترتیبات سیاسی عراق پساداعش هم یکی از محورهای اصلی گفتگو خواهد بود.
عرف دیپلماتیک چنین است که هیاتهای حزبی در دیدار از‌ کشورهای دیگر از پروتکل خاصی تبعیت کرده و به دعوت حزب میزبان رفته و دیدارهایشان هم در این چارچوب خواهد بود. اما این دیدار چنین نیست و نوع استقبالها و سطح دیدارها، بیانگر تداوم اهمیت عنصر روابط حزبی و گروهی در رابطه با اقلیم کردستان است. بحرانهای سیاسی و اقتصادی اقلیم به این امر کمک نموده است.