۱۳۹۶/۰۲/۲۳

“توسعه ی ورهرامی” در شهر، رادیکالیسم در کوهستان – یونس قربانی فر


پس از فروپاشی و شکست جمهوری کرد در مهاباد، ارتش پهلوی اقتدار از دست رفته¬ی پیشین را بازیافت. نظامی هایِ وفادار شاه اداره¬ی امور را به دست گرفتند و مناسبات زایل شده¬ی دوره¬ی رضاشاه را برای بار دیگر احیا کردند. نخبگان سنتی کرد، از شهرنشین ها تا ایلیاتی ها، نیز به یاری نظامیان پهلوی شتافتند و بازگشت میلیتاریسم را جشن گرفتند. این گونه به نظر می آمد که کار یکسره شده است و شاهِ جوان و ارتش او اختیار ملک و ملت را به طور مطلق در اختیار گرفته اند. اما تحقق این آرزو چند سالی زمان برد، در همین چند سال بود که برخی از کادرهای پیشین جمهوری خودمختار و نیروهای جدید، تلاش های پراکنده ای را برای سازمان دهی مجدد کوشندگی سیاسی در کردستان، و به ویژه در موکریان، صورت بخشیدند. این تلاش های پراکنده¬ و اغلب ناموثر، و البته بزرگ نمایی شده در خاطرات سیاسی، در پوشش دو گفتار ناسیونالیسم کردی و مارکسیسم حزب توده بیشتر در قالب گروه های خرد و محافل کوچک نمود می یافت. این گروه های خرد بدون اثرگذاری خاص در این مقطع زمانی، زمینه¬ی فعالیت در دهه¬ی پسین را فراهم ساختند. با کودتای شاه و آمریکا در مرداد 1332 دیکتاتوری دوباره رخ عیان نمود و به فضای پرتنش و مالامال از بحران سال های پس از سقوط رضاشاه خاتمه داد.
اکنون ایران در اختیار شاه¬ و دستگاه پهلوی بود. روزگار کم فروغی اقتدار دربار به سرآمده بود و از محمد مصدق، حزب توده، مطبوعات منتقد و پارلمان نیم بندِ فعال دیگر نشانی نبود. اقتدار شاهی که پیشتر در کردستان گسترش یافته بود، با کودتای 28 مرداد بیش از هر زمان تثبیت شد و تحکیم یافت. دستگاه کارگزاری محلی پهلوی با حمایت ارتش و مساعدت نخبگان سنتی کرد به تقویت موقعیت شاه پرداختند. در این بین جامعه¬ی پراکنده، ضعیف و کم توان کردستان نیز زمینه¬ی تقویت طبقه¬ی حاکم را به شکلی ناخودآگاه فراهم می ساخت. چیرگی مناسبات پیشا سرمایه داری، فقر گسترده، قدرت بلامنازع طبقات زمیندار، ضعف جامعه شهری و بسیاری از شاخص های دیگر کردستان را جزو کم توسعه یافته ترین و به عبارتی روشن تر در ردیف عقب مانده ترین نقاط ایران قرار داده بود. اما شاهِ دیکتاتور برای کردستان چه کرد؟
ارزیابی کارنامه و سیاست محمدرضا پهلوی در کردستان بحثی بسیار گسترده می طلبد، لذا در این یادداشت تنها اشاره ای به این سیاست در مهاباد، بسان نمونه ای قابل تعمیم، می شود. سیاستی که در هر جا از کردستان، در این دوره ، می توان از آن نشانی مشابه، از تباهی اش، یافت.
پس از کودتای 28 مرداد، دستگاه پهلوی اداره¬ی مهاباد را به یک نظامی سپرد؛ کریم ورهرام. این هم در دستگاه پهلوی طبیعی می نمود، اتکای اصلی محمدرضا همچون شاهِ پدر به نیروی نظامی بود و مبسوط الاختیار ساختن یک نظامی امری عادی می نمود. کریم ورهرامِ میانسال با درجه سرلشکری به مهاباد آمد؛ وی همچون بسیاری از نظامیان پهلوی بی دلیل و بدون جهت ارتقاء درجه یافته بود. با ورود ورهرام به مهاباد، او اداره¬ی شهر را به دست گرفت. ورهرام بدون داشتن یک روز سابقه¬ی کار اجرایی و اداری به خیال خود به نوسازی مهاباد پرداخت. بافت قدیمی آن شهر کوچک درهم کوبیده شد، چند خیابان نه چندان عریض و طویل جای آن را گرفتند. قبرستان تاریخی این شهر به کلی تخریب شد، خیابانی با هیچ وسیله نقلیه¬ ای جای آن را گرفت! تمهیداتی مختصر و محدود برای تامین آب شرب شهر اندیشیده شد و همچنین تمهیداتی مختصرتر در زمینه بهداشت و سلامت. البته همه¬ی این اقدامات و کارها توام بود با چاشنی غلیظ اقتدارگرایی نظامی- همین امروز هم خاطره¬ی اقتدارگرایی ورهرام بیشتر از خیابان سازی های وی در اذهان مردم مهاباد باقی مانده است- همه¬ی آنچه ورهرام در مهاباد انجام داد، همین ها بود. در واقع ” توسعه ورهرامی” چیزی بیش از خیابان سازی با طعم اقتدارگرایی نبود. توسعه¬ی ورهرامی- همچون مدل توسعه¬ ای پهلویسم- گرهی از مشکلات کردستان نگشود. فقر فزاینده، شکاف عمیق طبقاتی، ستم خارج از تصور طبقه زمیندار در روستاها و بی سوادی گسترده معرف کردستان بودند، خیابان های ساخته شده¬ی¬ ورهرام نیز تنها به کار تبلیغ دستگاه پهلوی می آمد و شاید هم همچون دیگر راهسازی ها با اهداف نظامی و امنیتی صورت گرفته بود.
ورهرام رفت، اما “توسعه¬ی ورهرامی” و خطوط کلی آن در مهاباد و دیگر مناطق کردنشین پی گرفته شد. در همین زمان نسل جدیدی از جوانان به ویژه شمار محدودی از تحصیلکرده ها راه مقابله و مبارزه با دستگاه پهلوی را در پیش گرفتند. بخشی از این متاثر از اوضاع سیاسی کشور بود؛ پس از پروژه های رفرمیستی اوایل دهه¬ی چهل و ناکامی های متعاقب آن، سلطانیزم نمود کامل تری یافت. در برابر سلطانیزم، رادیکالیسم و انقلابیگری در میان گروه های سیاسی کشور غلبه¬ پیدا کرد. کوشندگان سیاسی کردستان با تاثیرپذیری از رادیکالیسم سیاسی داخلی گام در راه حرکت های رادیکال نهادند. در این زمان در سطح جهانی نیز رادیکالیسم و انقلابیگری بر فضای سیاسی و فکری هژمونی یافته بود که این هم بر فعالان و محافل سیاسی در کردستان ایران تاثیر گذاشت. علاوه بر این وقوع تحولات سیاسی در اواخر دهه¬ی 1950 در عراق، بازگشت بارزانی و ظفرمندی های جنبش کردی در این کشور هم فضای لازم را برای فعالیت مخالفان کرد حکومت پهلوی فراهم می ساخت و هم به مثابه¬ی الگوی عمل چراغی فراروی آنان روشن می نمود.
مخالفان کرد حکومت پهلوی با پناه جستن در کردستان عراق و با تاثیرپذیری از آموزه ها و تعالیم چپ، درصدد گشودن راه مبارزه انقلابی در کردستان ایران بودند. معینی ها، شریف زاده، ملا آواره و ده ها چهره¬ی دیگر از فعالان و مخالفان سیاسی با سازماندهی خود در قالب دسته جات و گروه های کوچک چریکی به دنبال به چالش کشیدن اقتدار دستگاه پهلوی در مناطق کردنشین، آن هم در جغرافیایی بس محدود، بودند. آن ها را از یک جهت می توان رادیکال های رمانتیک نامید و از جهتی دیگر ” اراده گرایان آرمان خواه”- به گفته¬ی یک صاحب نظر-. رادیکال های رمانتیک/ اراده گراهای آرمان خواهِ کردستان همچون دیگر گروه های رادیکال ایرانی پای در راهی نهادند که چشم انداز آن را تعابیر و تصاویر ایدئولوژیک ترسیم کرده بود، تعابیر و تصاویری که در انطباق با امر واقع نبود یا حداقل اینکه نتوانستند به بخشی از عالم واقع تبدیل شوند. بسترها فراهم نبود، اراده گرایان دچار ضعف سازمانی و تشکیلاتی بودند، دستگاه سرکوب پهلوی قدرتمند بود ووو. همه¬ی این علت یابی ها مورد عنایت فعالان، نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته و در جای خود به آن پرداخته اند که ارزیابی صحیح، دقیق و درست آنها لازمه¬ی بحثی منسجم و مجزاست. به هر روی چهره های شاخص راه مبارزه انقلابی یا در اثر دسیسه های ساواک در کردستان عراق کشته شدند، یا در مقابله با نیروهای ارتشِ شاه جان از دست دادند یا به چوبه¬ی دار پهلوی سپرده شدند. بدین ترتیب رادیکالیسم در کوهستان به شکست ختم گردید.
مختصر آنکه “توسعه¬ی ورهرامی” دهه¬ی 1330 و “رادیکالیسم سیاسی” دهه¬ی 1340 گره گشای مساله ی کردستان در دوره ی پهلوی نشدند.
دەنگی کوردستان، ژمارە ٣٧

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر