۱۳۹۶/۰۲/۲۷

داستان های قرآن از کجا آمده اند؟ امین قضایی


بسیاری از مسلمانان یا کسانی در که کشورهای اسلامی به دنیا آمده اند، معمولا با داستان های قران از همان کودکی آشنا می شوند و به آنها گفته می شود که این داستان ها اصیل، آموزنده و حاوی نکات مهمی هستند. با این حال، قرآن به جز در مورد یوسف و موسی، به ندرت داستانی را به طور کامل شرح داده است و فقط اسم شخصیت هایی ذکر شده و یا به داستان آنها صرفا اشاره ای شده است. حتی داستان موسی و خروج بنی اسراییل از مصر نیز در چند جای مختلف به صورت پراکنده موجود است. در واقع، قرآن داستانی را از اول تا به آخر نقل نمی کند که کسی بخواهد به اتکای آن چیزی بیاموزد. بنابراین مفسرین قرآن، ملایان و مفتیان معمولا این اشارات کوتاه را شاخ و برگ فراوان می دهند تا شکل داستانی پیدا کند.
تقریبا تمامی داستان ها و شخصیت های اشاره شده در قرآن، از تورات، انجیل و دیگر منابع یهودی-مسیحی اقتباس شده اند یا می توان گفت که در هر مورد، اصل داستان در منابع دیگر وجود دارد و در قرآن صرفا به آن داستان اشاره جزیی شده است.
همانطور که می دانیم اکثریت داستان ها و اساطیر قران از عهد عتیق آمده اند، مانند داستان آفرینش، طوفان نوح، شرح پاتریارک هایی مانند ابراهیم و یعقوب و یوسف، ماجرای قارون و شورش او علیه موسی، داستان یونس (البته در قران فقط نام وی ذکر شده است) و غیره. اما برخی از داستانهای کوتاه، اشارات و اسامی در قرآن هست که در عهد عتیق و انجیل رسمی وجود ندارد. در مورد این داستان ها چه می توان گفت؟ آیا قرآن اولین ناقل این داستان هاست؟ آیا نمی توانیم بگوییم که این قصص مختص خود قرآن هستند و قبل از آن وجود نداشته اند؟ ما در این مقاله با بررسی چند مورد نشان می دهیم که اینطور نیست و تقریبا تمامی قصص اشاره شده در قرآن در منابع یهودی و مسیحی و پیشااسلامی وجود دارد. مطالعه و دانستن این منابع خالی از لطف نیست و البته توهم مسلمانان را درباره اصالت این داستان ها می زداید.
1. کودکی عیسی:
قرآن هیچ جا روایت انجیلی درباره عیسی را نقل نمی کند به جز چند اشاره معدود و پراکنده. اما در دو تا از این اشارات، داستانی نقل می شود که در انجیل های رسمی نیست. در اینجا اشاره می شود که عیسی در گهواره سخن می گفته و هنگانی که کودک بوده است از گل پرنده ای ساخته و آن را زنده کرده است.
در سوره پنجم (مائده) آیه 110 آمده است:
[ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور آنگاه كه تو را به روح‏القدس تاييد كردم كه در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى] با مردم سخن گفتى و آنگاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم و آنگاه كه به اذن من از گل [چيزى] به شكل پرنده مى‏ ساختى پس در آن مى‏ دميدى و به اذن من پرنده‏ اى مى ‏شد…
اگرچه این داستان در انجیل های رسمی نیست اما در چند انجیل (به اصطلح جعلی یا غیرکانونی) به نام «انجیل توماس از کودکی عیسی» و «انجیل جیمز از کودکی عیسی» آمده است که البته این دو در کتاب دیگری به نام «انجیل جعلی متی»1 ترکیب شده است. در این انجیل ها، داستان های متعددی از معجزات و جنبه الهی عیسی در کودکی یا نوزادی ذکر می شود. در این کتابها، عیسی نه تنها در گهواره حرف می زند، بلکه انواع و اقسام معجزات عجیب را هم انجام داده و البته یکی از آنها اشاره به همین زنده کردن پرنده گلی دارد:
«عیسی زمانی که پنج ساله بود در راهی که آب گل آلود و کثیفی در آن جاری بود بازی می کرد. وی آبها را به سمت حفره ای برد و با گفتن یک کلمه، آب آلوده سریعا به آبی پاکیزه و تمیز در آمد. سپس کمی خاک را گل کرد و از آن دوازده گنجشک گلی ساخت. در روز سبت بود که وی این کارها را انجام می داد. کودکان زیادی با وی در آنجا بازی می کردند. بعد یک یهودی کارهای وی را دید و به نزد پدر عیسی، یوسف رفت و گفت که پسر تو در کنار آب، از گل دوازده گنجشک ساخته است و با این کارش حرمت سبت را شکسته است. یوسف به آنجا رفت و به عیسی گفت چرا این کارها را در روز سبت انجام می دهی که خلاف قانون است. عیسی هم دستانش را روی گنجشک های گلی زد و به آنها گفت از اینجا بروید. پس گنجشک ها زنده شده و پرواز کردند. یهودیانی که آنجا بودند متحیر شده و به حاکمین خود گفتند که عیسی چه کرده است.»
بنابراین تنها اختلافی که بین داستان قرآن درباره عیسی با انجیل های رسمی وجود دارد، در واقع از قبل در انجیل های غیررسمی و روایات از کودکی عیسی مسیح با تفصیل بیشتری ذکر شده است. قران اصلا به نکته اصلی داستان یعنی بی اهمیتی روز سبت و قوانین شریعت یهودی برای عیسی و عهدجدیدش اشاره ای نمی کند. تقریبا هیچ مسلمانی از این داستان قرآنی چیزی دستگیرش نمی شود.
2. ابراهیم بت شکن:
داستان بت شکنی ابراهیم در جهان اسلام و مسلمانان بسیار معروف است. این داستان در سفر پیدایش در عهد عتیق وجود ندارد. در سوره 21 ( و همچنین اشاره ای جزئی در سوره 60) قرآن، این داستان نقل شده است:
« و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كرديد و رفتيد قطعا در كار بتانتان تدبيرى خواهم كرد (57) پس آنها را جز بزرگترشان را ريز ريز كرد باشد كه ايشان به سراغ آن بروند (58) گفتند چه كسى با خدايان ما چنين [معامله‏ اى] كرده كه او واقعا از ستمكاران است (59) گفتند شنيديم جوانى از آنها [به بدى] ياد میکرد كه به او ابراهيم گفته مى ‏شود(60) گفتند پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد باشد كه آنان شهادت دهند(61) گفتند اى ابراهيم آيا تو با خدايان ما چنين كردى(62) گفت [نه] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است اگر سخن مى‏ گويند از آنها بپرسيد (63) پس به خود آمده و [به يكديگر] گفتند در حقيقت‏ شما ستمكاريد (64)…»
آیا این داستان ابتکار قرآن است؟ پاسخ خیر است. در کتاب جوبیلیز که شرح نیاکان بنی اسراییل از زبان فرشته ای برای موسی در کوه سینا قرائت می شود، این داستان ذکر شده است:
«و در شصتمین سال زندگی ابراهیم، ابراهیم شبی برخاست و بت ها را سوزاند. وی همه بت ها را در آن خانه سوزاند و هیچ کسی نمی دانست…»2
در منابع دیگر یهود یعنی میرداش رابا 3 عین همین داستان نقل شده است. شکی نیست که قرآن اولین منبع ذکر این داستان نیست. البته در متن قرآن یک اختلاف جزئی اما جدل ساز دیده می شود: در قرآن نام پدر ابراهیم، آذر آمده است در حالیکه از متن عهد عتیق می دانیم که نام پدر ابراهیم، نارح است و نه آزر. در عهد عتیق، آزر در واقع بنده و غلام ابراهیم است. این مسئله موجب جنجال فراوانی در تاریخ اسلام و میان مفسرین شده است طوری که بسیاری مجبور شده اند توجیه کنند که آزر عمو یا ناپدری ابراهیم بوده است، حتی به رغم اینکه در قرآن (سوره ششم) به وضوح آزر را پدر ابراهیم و بت پرست برشمرده است (این همان قرآنی است که مدعی است آیاتش روشن و واضح است!):
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (74)
و [ياد كن] هنگامى را كه ابراهيم به پدر خود آزر گفت آيا بتان را خدايان [خود] مى‏ گيرى من همانا تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مى ‏بينم .
3. اصحاب کهف:
داستان اصحاب کهف هم در کتاب «داستان شهدا » از اسقف گرگوری اهل توروس آمده است. وی در این کتاب به وضوح توضیح می دهد که در عصر تعقیب مسیحیان، هفت نفر مسیحی از افه سوس فرار کرده و در غاری نزدیک شهر مخفی می شوند و به مدت دویست سال در خواب فرو می روند. عین همین داستان در قرآن و منابع اسلامی قید شده است. البته مسلما کتاب گرگوری قدیمی تر است.
4. ملکه صبا:
داستان دیدار ملکه صبا از کاخ سلیمان و مشاهده عظمت پادشاهی و حکمت او، در عهد عتیق آمده است. اما در قرآن (سوره 27- نمل) جزئیات دیگری هست که در عهد عتیق ذکر نشده است. مانند فرستادن تخت ملکه قبل از رسیدن وی و یا صحبت کردن سلیمان با حیوانات. سلیمان نزد یهودیان نمادی از پادشاه مقتدر و حکیم است. حتی با وجود اینکه سلیمان پادشاهی بوده که در اواخر عمل به بت پرستی و دوری از خدا روی آورده، اما سنت یهودی همچنان وی را گرامی می دارد. در عهد عتیق در شرح حکمت سلیمان آمده است که وی نام های درختان و حیوانات را می دانسته است. اما گویا بعدا در این حکمت، مبالغه شده است و این مبالغه تا حدی پیشرفته است که گویی وی با حیوانات هم می توانسته سخن بگوید و زبان آنان را می دانسته است.
این داستان قرآنی در کتاب «تفسیر خط به خطی از کتاب استر» ذکر شده است:
«زمانی دیگر، وقتی دل سلیمان با نوشیدن شراب شادمان گشت به حیوانات روی زمین، پرندگان آسمان، خزندگان روی زمین،دیوهای دنیای فوقانی و جنیان تا جمع شوند و کنار او برقصند… تنها هد هد بود که پیدایش نبود» و ماجرای داستان که مشابهت فوق العاده ای با نقل قرآن دارد.
بنابراین داستان های قرآن عمدتا از عهد عتیق و یا تفاسیر متاخرتر از کتب غیررسمی برگرفته شده اند. در اوایل قرن ششم میلادی، انواع و اقسام فرقه های مذهبی ظهور کرده بود و در گوشه و کنار به فعالیت و تبشیر می پرداختند و البته بسیاری نیز تحت تعقیب کلیسای بیزانس نیز قرار می گرفتند. بنابراین دیدن ردی از این داستان ها در قرآن چیز عجیبی نیست.
اما در این میان دو استثنا دیده می شود که هیچ منبع دیگری برای آن سراغ نداریم. البته از آنجایی که قران اشارات اندک و پراکنده ای دارد، مقایسه و پیدا کردن این شخصیت ها در کتب دیگر سخت است. اولین مورد لقمان است که تنها در چند آیه (سوره 31 –آیات دوازده و سیزدهم)، از لقمان نام برده می شود که پسر خود را نصیحت می کند اما در ادامه معلوم نیست که آیات بعدی سخنان لقمان هستند یا خیر. این جز نصیحت ساده چیزی دیگری نیست و هیچ جزئیات داستانی به ما داده نمی شود تا بتوانیم به تحقیق منبع و ریشه آن بپردازیم. لقمان تقریبا هرکسی می تواند باشد. اگرچه در منابع یهودی و مسیحی، خبری از شخصیتی به نام لقمان نیست، اما لقمان یکی از شخصیت های اسطوره ای پیش از اعراب در ادبیات داستانی آن بوده است. با این حال، معلوم نیست که آیا این شخصیت اسطوره ای با شخصیت مورد نظر نویسنده قرآن یکی است یا خیر.
دومین مورد، خضر است. برخلاف مورد لقمان، در مورد خضر یک داستان موجز اما مشخص نقل می شود. در سوره 18 آیات 65 تا 82، موسی از فرد حکیمی به نام خضر می خواهد که حکمتش را به او بیاموزد. خضر شرط می گذارد که هرچه پیش آمد باید صبر کند و اعتراضی نکند. بقیه داستان را خودتان حتما شنیده اید. هر دو مورد لقمان و خضر البته برای آموزه های مذهبی محوری نیستند، حتی داستان خضر به لحاظ اخلاقی مذهبی می تواند جدل آمیز باشد. اگرچه ما دقیقا منبع این دو شخصیت را نمی دانیم و تنها حدس و گمان هایی می شود، اما وجود این دو شخصیت داستانی در محیط فرهنگی آن زمان اصلا عجیب نیست.
منابع:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر