۱۳۹۶/۰۴/۰۶

گفتارِ غیر رسمی ملی گرایی و قابلیت های نفرت پراکنی – یونس قربانی فر


“کردها در صف اول مبارزه با داعش هستند.” “کردها در میان گروه های قومی و آیینی منطقه متحمل سنگین ترین خسارت ها از سوی داعش شده اند.” “کردها قهرمانان مهمترین نبردها در برابر داعش بوده اند.” این گزاره ها، و بسیاری دیگر از این قبیل، ظاهرا، نباید نیازی به اثبات داشته باشند. مربوط به گذشته ای دور و یا نزدیک هم نیستند تا مستندات و شواهد ضد و نقیض، اجماع بر سر اثبات صدق و کذب آنها را دشوار نماید. این گزاره ها بازنماییِ اکنون هستند. به لحظه های حال ارجاع می دهند؛ به ویرانه های کوبانی، به خرابه های شنگال، به زنان و دختران یزیدیِ دربند تبهکاران داعش، به چشمانِ گریانِ مادران و پدران و کودکان عزیز از دست رفته، به “عزیز شنگالی”، به مقاومت پیشمرگان کرد در حوالی کرکوک و موصل، به پیشروی های زنان و مردان مبارز کرد در رقه¬ی سوریه . و به همه¬ی تلاش ها و کوشش هایی که اکنون در برابر خشونت طلبی ها در جریان است، اشاره دارند.
این واقعیات به قدری روشن اند که اثبات درستی اشان نمی تواند « مساله» قلمداد شود یا همچون دغدغه ای طرح گردد. حتی بحث از آن امری غیر معمول به حساب می آید. اما در سیاست ایدئولوژیک زده¬ی خاورمیانه به سهولت می توان در این بدیهی ترین واقعیت ها، نه تنها، تردید روا داشت، بلکه از بیخ و بن به انکار این واقعیت ها پرداخت. پس از حادثه¬ی تروریستی 17 خرداد در تهران، در حالی که انزجار جمعی ایرانیان از هر گروه و جناح، از هر جماعت و قوم و از هر آیین و مذهب به جلوه ای از همبستگی ملی در برابر تروریسم تبدیل شده بود، نفرت پراکنیِ قومی برخی در فضایِ مجازی زخمی بر پیکر این جلوه¬ی همبستگی ملی نهاد.

هویت پیشین تروریست ها، که پس از برگزیدن هویت فرقه ای داعش دیگر نمی بایست بسان هویت ارجح و واقعی آنها تلقی گردد، به دستمایه¬ی نفرت پراکنی برخی علیه کردها تبدیل گردید. این نفرت پراکنیِ منتشره در فضای مجازی نه تنها واقعیت های موجود درباره¬ی نقش محوری کردها در مقابله با داعش را به یک باره به کناری نهاد و فراموش کرد، بلکه با طرح سخیف ترین مباحث و با به کار بردن مبتذل ترین واژه ها به داوری و قضاوت درباره¬ی کردها مبادرت ورزید. برای این نفرت پراکنان تنها بهانه¬ی هویت پیشین تروریست ها کافی بود تا تمام کردها را به داوری بنشینند و مقوله¬ی ترور را با یک هویت قومی گره بزنند.
البته این بار نخست نیست، و محتملا بار آخر هم نخواهد بود، که یک گروه قومی این چنین از سوی بخشی از شهروندان ایرانی به آسانی مورد خشونت کلامی و لفظی قرار می گیرد و با ادبیاتی قوم گرایانه و نژاد پرستانه درباره¬ی آن داوری صورت می گیرد. بدون شک برای مخاطب فهیم بازکردن بیشتر این بحث به شکافتن بیشتر زخم می ماند؛ چه مثال ها در این باره بسیار است و نمونه ها مشخص. در این بین، پرداختن به جزئیات این نفرت پراکنی ها و حتی تلاش های مثبت برخی دیگر از شهروندان برای خنثی سازی آنها مساله¬ی اصلی نیست، بلکه بررسی چرایی این نفرت پراکنی ها موضوع و دغدغه¬ی اصلی باید به حساب آید؛ چرایی تولیدِ مدام و بازتولید بردوام ادبیات نفرت پراکن در سرزمینی که قرار است برای همگان باشد؛ چرایی وجود پتانسیل فراوان خشونت کلامی و لفظی علیه قومیت ها که هر بار به نحوی فعال می شود؛ چراییِ توهم خلوص قومی و نژادی و نوعی خودبرتر بینی قومی و وهمِ کاذب خود صاحب خانه پنداری در این سرزمین از سوی برخی از شهروندان.
پرداختن به این مساله ها و تبیین و فهم آنها از منظر تحلیل های مختلف تاریخی، جامعه شناختی، اقتصاد سیاسی، روانشناختی و … میسر و صورت پذیر است. هر چند تلاش برای دست یابی به یک فهم قابل قبول از این معضله باید با ملحوظ داشتن تمامی رویکردهای موجود باشد، اما نگارنده در اینجا تنها به صورتی اجمالی، ساده و گذرا از منظری تاریخی نقش یک متغیر اثرگذار را یادآوری خواهد کرد: گفتار غیر رسمی ملی گرایی و قابلیت های نفرت پراکنی آن.
ورود به مناقشه¬ی آغازگاه ها و تطورات ملی گرایی در ایران، هر چند می تواند به فهم معضله¬ی مورد بحث کمک نماید، اما دیدگاه ها و تحلیل های موجود چنان گسترده و متنوع و در تقابل و در تضادند که پرداختن به آنها تنها به پیچیدگی بیشتر بحث می انجامد. اما در این میان یک موضوع تا حدود زیادی روشن است و آن به بیراهه رفتن جریان روشنفکری ایرانی در صورتبندی گفتار ملی گرایی است. روشنفکران ایرانی و نخبگان فکری با تکیه بر خوانش های خاص از گذشته¬ی « خود»، « دیگری» را نیز در همان گذشته جستند. خودِ ملی بر اساس قرائت های نو از تاریخ ایران تعریف گردید و سیمای دیگری ها نیز ترسیم شد. روشنفکران ایرانی بر مبنای رویکردهای نوین فکری، که اغلب نیز آمیخته با بدفهمی بود، تفسیری خاص از تاریخ ایران ارائه داند. تفسیری که تصویری ایده آلی از خودِ ملی ارائه می داد و هر آنچه باعث مخدوش گشتن تصویر ایده آلیِ خود می شد، در جایگاه دیگری قرار می گرفت. به عنوان نمونه در تفسیرهای نوین روشنفکران ایرانی، مقطع باستانی گذشته¬ی ایرانی جایگاه استقرار آن خودِ ایده آلی بود؛ خودِ پرشکوه، خودِ تمدن ساز و خودِ حاکم بر تاریخ. اما به ناگاه در فرایند تاریخ، سیمای خودِ ایده آلی مخدوش می شود و این همان لحظه ای است که دیگری ای به نام عرب وارد تاریخ ایران می شود. خودِ ایده آلی در مواجهه با دیگریِ عرب، ” دو قرن سکوت” را بر می گزیند. اما با گذشت دو قرن در رستاخیزی دوباره به جایگاه ایده آلی خود باز می گردد اما در قالب ها و نقش هایی متفاوت. البته خودِ ایده آلی تنها با دیگری عرب مواجه نمی شود، بلکه در فرایندهای تاریخ دیگری هایی همچون مغول و ترکان نیز در برابر آن قرار می گیرند. پر واضح است که خودِ ایده آلی در برابر این دیگری ها- و دیگری های تعریف شده¬¬¬¬ی بعدی، به ویژه در دوره¬ی قاجار- نیز راه مقاومت در پیش می گیرد و ثمره¬ی این مقاومت نیز پیروزی نهایی خودِ ایده آلی است.
این توصیفی اجمالی از خود- دیگری سازی های روشنفکری ایرانی است. خود- دیگری سازی های ساده اندیشانه¬ی بخشی از روشنفکری ایرانی تنها به کار تفسیر و تاویل تاریخ ایران نمی آمد، بلکه همچون مبنایی نگریسته می شد برای تعریف هویت ملی. هر چند تاریخ تطور گفتار ملی گرایی نشان از آن دارد که کوشش هایی در کار بود تا از این الگوهای تفسیری ساده اندیشانه فاصله گرفته شود، اما گزاره های مورد تاکید آن هم در گفتار رسمی ملی گرایی و هم در گفتار غیر رسمی بازتولید گردید. از همین روی بود که الگوهای تفسیری ساه اندیشانه از تاریخ ایران و خود- دیگری سازی های مستخرج از آن، از یک سو به بخشی از میراث روشنفکری ایرانی تبدیل گشت و از سوی دیگر شکل دهنده¬ی فهم سیاسی و تاریخی بخش های بزرگی از شهروندان ایرانی.
در این میان گفتار غیر رسمی ملی گرایی به عرصه¬ی اصلی بقاء تفسیرهای آغازین روشنفکری ایرانی تبدیل گردید. و همین گفتار نیز شکل دهنده¬ی فهم سیاسی و تاریخی بخش های قابل توجهی از شهروندان است. بر مبنای این گفتار خودِ ملی محدود و محصور به یک گروه خاص زبانی و قومی است و گروه های قومی و زبانی دیگر در دایره¬ی این خودِ ملی قرار نمی گیرند. از همین منظر گروه های دیگر قومی که در دایره¬ی غیر خودی ها قرار گرفته اند به سهولت طرد می شوند، مورد انکار قرار می گیرند و حتی از محدوده¬ی خودِ ملی بیرون انداخته می شوند. در همین جاست که قابلیت های نفرت پراکنی گفتار غیر رسمی ملی گرایی نیز فعال می شود و گروه های طردشده را آماج کین پراکنی قومی قرار می دهد. در این رابطه نمونه بسیار است، نفرت پراکنی اخیر علیه کردها یکی از این نمونه هاست.
حال سوال اینجاست که چرا قابلیت های نفرت پراکنی گفتار غیر رسمی ملی گرایی تا این میزان مستعد فعال سازی است؟ چگونه است که نگاه ساده اندیشانه¬ی غیریت ساز آخوندزاده ها، کسروی ها، افشارها و بسیاری دیگر این گونه در گفتار ملی گرایی رسوب یافته است که هر زمان آماده¬ی فعال سازی است؟ چرا روشنفکران و نخبگان ایرانی این معضله را جدی نگرفته اند و در این باره راه سکوت برگزیده اند؟ و چرا نفرت پراکنی هر بار و با بیرحمی تمام بر پیکره¬ی برخی گروه های قومی دشنه¬ی کین فرو می آورد؟
آیا کین پراکنی قومی را پایانی است؟
هفته نامه سیروان، ش 939، شنبه 3 تیرماه 1396
این یادداشت تلخیصی از یک جستار است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر