۱۳۹۶/۰۸/۰۱

ایران و کردهای عراق- رضا علیجانی, تحلیلگر سیاسی


نوشتن در باره کردستان عراق در بین ایرانیان همیشه با یک مانع روانی مواجه است؛ گویی درباره کردستان ایران در حال اظهار نظر و تصمیم گیری اند. از این شبح باید رها شد.
چرا امثال مولوی عبدالحمید، کاک حسن امینی، جلال جلالی زاده، خالد توکلی، محمدعلی توفیقی، عبدالله رمضان زاده و… از موضوع رفراندوم اقلیم کردستان عراق تحلیلی متفاوت از برخی اصلاح طلبان دارند؟ چرا افرادی مانند هرمیداس باوند، محسن رنانی، احمد نقیب زاده، صادق زیبا کلام و … توصیه ای متفاوت به دولتمردان ایران می کنند؟ به نظر می رسد آنها خارج از این شبح هراسناک و به صورت واقع گرایانه تری صورت مسئله را می بینند.
موضوع کردها در عراق و ایران تفاوت های بنیادی دارند. همان گونه که تبار و تاریخ عراق با ایران بسیار متفاوت است. ارتباط کردهای عراق با ایران کاملا متفاوت با ترکیه و سوریه است. جدا از اشتراکات دیرینه تاریخی و فرهنگی که آثار آن در برخی اسطوره ها و آئین ها (مانند نوروز) همچنان استوار باقی مانده است، حکومت های معاصر ایران نیز از دیرباز ارتباط خوبی با کردهای عراق داشته اند. حکومت پس از انقلاب نیز همین ارتباط را با دو حزب مهم کردی داشته است. بسیاری از زخمی های مبارزه کردها علیه صدام در بیمارستانهای ایران معالجه شده اند. بسیاری از مردم عادی (برای کار) و رهبران کرد (به خاطر مسائل سیاسی) مدت ها در ایران بوده اند. بارزانی متولد مهاباد است. بسیاری از رهبران کرد به شعرو ادبیات ایران علاقه مندند و هم اینک در تاکسی های اقلیم ترانه های ایرانی زیادی از معین و گوگوش و … به گوش می خورد.
در جنگ ایران و عراق نیز کردهای معارض صدام همکاری های وسیعی با ایران داشتند. این ارتباط حسنه به خصوص با جریان طالبانی تا هم اکنون نیز ادامه داشته است. در دهه نود(میلادی) وقتی دو جریان کردی به جان هم افتاده بودند نیز این ایران (و آمریکا) بودند که به میانجی گری بین آنها پرداختند.
اینک نیز حکایت رفراندوم در کردستان عراق در دو بخش مورد توجه است: الف- تحلیل و توصیف ماجرا؛ ب- تجویز و راهبرد برخورد با آن. در قسمت اول اختلاف تحلیل ها بسیار بیشتر از نیمه دوم است که تجویز و توصیه ها بسیار شبیه به یکدیگر است. نیمه دوم بخش مهم تر (سیاست ورزی عملی) را تشکیل می دهد.
بیشتر بخوانید:
شاید بتوان تحلیل و تجویز منطقی در باره مسائل کردستان عراق را در این چهار عبارت خلاصه کرد:
الف: «صلاح مملکت خویش خسروان دانند»؛ هر تحلیلی که داشته باشیم بهتر است ایران بیطرفانه و میانجیگرانه برخورد کند و با حفظ روابط حسنه اش با طرفین، آینده را طبق منافع ملی ایران شکل دهد. حتی مخالفت برخی تحلیلگران نباید با توهین و تهمت همراه باشد. «حمایت» از سوی این یا آن قدرت از رفراندوم فاصله زیادی با «طراح»ی توسط آنان دارد.
ب: «درد هجری کشیده ام که مپرس»؛ تا کسی علل خواست و رویای مردم کرد اقلیم را «درک» نکند از اساس نمی تواند صورت مسئله را درست بفهمد. اختلاف تحلیل هایی که در بالا اشاره شد به این ریشه بر می گردد. باید شرایط مردم کرد را درک کنیم: تحمل ستم های مضاعف؛ خاطرات تلخ (همچون حلبچه و انفال)؛ استیصال و بی پناهی؛ برخورد ابزاری توسط دیگران؛ ورود بی نتیجه به بازی بزرگان و خلف وعده های آن ها و … . همه این ها نوعی رویا و اتوپیای دولت مستقل کرد را به ارمغان آورده است.
ج: «از دل دور می برد و از نزدیک زهره»؛ کسی که رویای کردها را می فهمد اگر این وجه ماجرا را، با توجه به عملکرد دولت اقلیم دربیست سال اخیر، نبیند در رویااندیشی غیرواقعی ای فرو خواهد رفت. اقتصاد دولت اقلیم کردستان که چند ماهی در آنجا زیسته ام اقتصادی کاملا واردات محور است. واردات همه چیز با درآمد نفت (اینک ۱۷ درصد در آمد نفت عراق نصیب آنهاست). این روش میراث دوره صدام است. سیستم اقتصادی اقلیم به شدت فاسد هم هست. بخش زیادی از مردم به این فساد اعتراض دارند. «کرکوک» نفتی می تواند تنها اتکاء این اقتصاد بیمار باشد. از قضا این شهر چند قومیتی است؛ کرد و عرب و ترکمن و… . جدا کردن کرکوک از عراق بی تنش نخواهد بود. ساختار سیاسی دولت اقلیم هم ترکیبی است از نظام طایفه ای و عشیره ای با نظام جمهوری. در شمال (اربیل) این نظام به شدت بسته هم هست. مدت ها بود که پارلمان اقلیم تعطیل بود. ریاست اقلیم نیز بدون انتخابات مجدد استمرار یافته است. اختلاف دو حزب بارزانی و طالبانی را نیز نباید فراموش کرد. هر چند مدافعان استقلال می توانند بگویند که در همه جا دموکراسی نیازمند تمرین است ما نیز استثنا نیستیم و شاید از بقیه عقب تر هم نباشیم.
د: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»؛ صرف داشتن یک خواست آن را محقق نمی کند. تولد هر کشور جدید تنها از دو راه میسر است: جدایی توافقی از کشور مبدا و یا پذیرش از سوی مجمع عمومی و سپس شورای امنیت سازمان ملل. دولت اقلیم راه بسیار سخت و دور و دراز و بیمناکی چه برای خود و چه برای منطقه در پیش دارد. اینک بسیاری از دولت های جهانی از جمله همه دولتهای همسایه اقلیم با استقلال آن مخالفند، حتی آمریکا؛ که برخی تحلیل های چپ می گوید بدنبال موزائیکی کردن منطقه است. این فرض حداقل تا اینجا بنا به عللی (از جمله تنش زا نکردن بیشتر منطقه) درست از آب در نیامده است. تنها حامی استقلال کردستان اسرائیل است.
تا اینجای کار اما نشان می دهد برخورد ایران و دیگران در دراز مدت تاثیر چندانی در تصمیم مردم کرد عراق در تحقق رویای شان نخواهد داشت. باید واقع گرایانه و براساس منافع ملی ایران با این اتفاق برخورد کرد نه با سیاست گذاری های غلط منطقه ای که همه مردم ایران را نیز گرفتار خود کرده است. سیاست منطقه ای ایران باید از دست نظامی های غیرمسئول به نهادهای مسئول برگردد.
در این شرایط مای ایرانی وقتی از منظر «منافع ملی» کشورمان به مسئله رفراندوم کردستان عراق می نگریم الف- باید بیطرفی مان را در این اختلاف داخلی حفظ کنم. می توانیم میانجی دولت عراق و اقلیم کردستان نیز باشیم. ب- حتی اگر روزی دولت اقلیم مستقل شد ایران می تواند به آن به عنوان یک فرصت بنگرد نه تهدید. آن را به رسمیت بشناسد مثلا با شرط اینکه مرزهای بین المللی اش با ایران را بپذیرد (چون قرارداد الجزایر هنوز توسط دولت عراق رسما تایید نشده است).پ- سعی کند با ارتباط گسترده اقتصادی با کشوری که به دریا دسترسی ندارد ارتباطش را با دولت جدید مستحکم کند.
ایران نباید خود را در مقابل سیل شورانگیز کردهای اقلیم قرار دهد. باید خود را کنار بکشد و به هیچوجه نباید رابطه اش را با مردم کرد همسایه و رهبران و احزاب شان تیره کند. این برخورد بر رابطه قدرت مستقر با هموطنان کرد تاثیر بسزا و بماندگاری دارد. کردهای ایران در صورت برخورد مثبت ایران با همسایگان کردشان؛ احساس همدلی و همبستگی ملی بیشتری با مام وطن دیرین خویش خواهند داشت. راه تقویت این همبستگی دلربایی از آنان با استیفای حقوق شان و رفع تبعیضاتی است که از آن رنج می برند نه تقابل با نمونه هایی که با چشمان شان خواهند دید.
سیاست ما باید به صورت «اثباتی» و با منافع «عینی» ملی تعریف شود و نه به صورت «سلبی» برای برهم زدن نقشه های احتمالی و «فرضی» دشمنان.
طبق تحلیل مشخص از شرایط مشخص می توان با وضعیت اقلیم کردستان برخورد کرد. رقابت با نفوذ اقتصادی- سیاسی دیگران (از جمله و به خصوص اسرائیل) باید به صورت ایجابی و گسترش مناسبات اقتصادی و سیاسی باشد نه به صورت سلبی و سیاه و سفید و قرار دادن مسئولان اقلیم در برابر گزینه های دو گانه برد- باخت. مقداری هوشیاری می تواند این نقطه ای که تصور تهدید از آن می رود را به یک فرصت جدی برای ایران تبدیل کند.
برای تخریب و تهاجم همیشه وقت هست. هیچ اتفاقی نمی افتد که مدتی راه هزم و عقل و تدبیر در پیش گرفته شود. نظامیان حاکم بر سیاست منطقه ای ایران اما استعداد چنین کاری را ندارند. عاقلانی با تجربه و البته با جرات در دستگاه وزارت خارجه یافت نمی شوند که جلوی برخوردهای هیجانی و بی پشتوانه و دور از خرد در سیاست های منطقه ای و نحوه برخوردهای احتمالی با مسئله کردستان عراق را بگیرند؟ یک بار هم به سخنان کارشناسان ملی و دلسوز وطن در این حوزه که در این چند روز نصایح و تجارب مهمی را مطرح کرده اند گوش فرا دهند.
هراس حکومت ایران از حضور اسرائیل در مجاورت خویش است. در این باره نیز نباید اغراق کرد. اسرائیل هم اکنون مسئولیت عمده آموزش اداره «آسایش»(اطلاعات) اقلیم را برعهده دارد و در اقلیم هم حضور جدی دارد. بنابراین سالهاست که در جوار ایران است. اقلیم کلا محل حضور بسیاری از نهادهای اطلاعاتی و جاسوسی از جمله ماموران امنیتی و اطلاعاتی ایران است.
ظریفحق نشر عکسFARS
Image captionآن چه برای من و مای ایرانی اهمیت دارد «منافع ملی» است. چیزی که حکومت ایران با دکترین امنیت ملی و سیاست خارجی خود مبتنی بر «آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی» و «شیعی گرایی» خطرناکش در این منطقه از آن فاصله ای طولانی دارد
آن چه برای من و مای ایرانی اهمیت دارد «منافع ملی» است. چیزی که حکومت ایران با دکترین امنیت ملی و سیاست خارجی خود مبتنی بر «آمریکا ستیزی و اسرائیل ستیزی» (و تقویت محور مقاومتی که دیکتاتورهایی امثال بشار اسد سردمدارش هستند) و «شیعی گرایی» خطرناکش در این منطقه (که متمایل به دولت مرکزی عراقش می کند)؛ از آن فاصله ای طولانی دارد. فاصله ای به اندازه شکاف بین حکومت و مردم در ایران. حکومت ایران در همان راهبرد عقب افتاده خودش هم به محیط پیرامونش به عنوان «منطقه نفوذ» می نگرد نه «منطقه رقابت». هراسش از قدرت گیری اسرائیل در اقلیم کردستان از همین جاست. مگر اسرائیل هم اکنون در مرز آذربایجان در شمال ایران هم مرز ایران نشده است؟ آیا خرد عبرت آموزی هست؟
ایران تاکنون با مداخلات منطقه ای اش اقلیتی را راضی و اکثریتی را ناراضی (تا حد نفرت) کرده است.
نفرت بخش اعظم مردم سوریه از ایران و ایرانیان درخت کینه ای است که حالاحالاها میوه می دهد. میوه های تلخی که مردم ایران باید هزینه اش را تا مدتها بپردازند.
یکی از این میوه های تلخ بدبینی گاه در حد نفرت بخش مهمی از روزنامه نگاران و اهل کتاب و روشنفکران جهان عرب از ایران است.
شانس همراه با رندی حاکمان ارتجاعی برخی از کشورهای منطقه باعث شد پیام رهائی بخش اولیه انقلاب ایران که پیام و الهامی ضد ارتجاعی و ضد استبدادی داشت جایش را به کشمکش و جدال فرقه ای سنی- شیعی بدهد. بدین ترتیب مردم تحت ستم این کشورها به جای قرار گرفتن در برابر مستبدین ارتجاعی شان در شکاف شیعی- سنی در کنار حکومت های شان قرار گرفتند. پر رنگ شدن فرقه گرایی ایران بزرگترین هدیه به این حاکمان بوده است.
اینک در کشمکش کردی- عربی داخلی عراق؛ ایران بنا به دلایل متعدد تاریخی ظرفیت های زیادی برای بازی کردن نقش «میانجی» دارد. وگرنه دولتهای آمریکا و روسیه و برخی دولتهای رقیب منطقه ای جایگزین خواهند شد. متاسفانه سیاست «دشمن محور- شیعه گرا»ی حاکم بر نیروهای نظامی مسلط بر سیاست منطقه ای ایران اجازه استفاده از این ظرفیت را نمی دهد. آنها به جای درنظرگرفتن اشتراکات فرهنگی «ملی» فراوان با کردها؛ اشتراک «مذهبی» با دولت عراق را عمده می کنند. مداخلات «حشد الشعبی» شیعی در جدال درونی عراقی ها علیه کردها با هدایت و حمایت حاکمان ایران می رود تخم کینه و نفرت جدیدی علیه ایران را در همسایگی اش بارور کند.
آیا روند حوادث به سمتی خواهد رفت که یکی دیگر بر تعداد دشمنان پرنفرت ایران در منطقه افزوده خواهد شد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر