۱۳۹۶/۰۸/۱۶

درباب مسئله ی کُردها – امید شمس


Iraqi Kurds fly Kurdish flags during an event to urge people to vote in the upcoming independence referendum in Arbil, the capital of the autonomous Kurdish region of northern Iraq, on September 15, 2017.
Iraqi Kurdish lawmakers voted to hold an independence referendum set in motion by regional president Massud Barzani, who has kept open the option of postponing it under American pressure. / AFP PHOTO / SAFIN HAMED
1- این روزها عده ای مسئله ی کوردستان را با مناقشه ی کاتالونیا همسنگ و همرنگ میبینند. چنین نگاهی گرفتار یک خطای بزرگ است: نادیده گرفتن وضعیت طبقاتی کاتولونیایی ها و کردها. مقایسه ی ثروتمندترین بخش اسپانیا با یکی از بالاترین میانگین درآمدها در این کشور (1700 یورو ماهانه) و رتبه ی 34 در تولید ناخالص داخلی سرانه (34000 دلار) و تورم زیر 3 درصد ، با منطقه ای که تا یک دهه ی قبل از محروم ترین بخش های کشور عراق بوده است با رتبه ی 69 در تولید ناخالص داخلی سرانه (7000 دلار) و میانگین درآمد ماهانه 650 دلار، تورم 97 درصدی، که تازه امروز که در بهترین شرایط اقتصادی در یک قرن اخیر به سر میبرد، مقایسه ای منطقی نیست. بر اینها بیافزاییم سطح نابربر خشونت و ناامنی و سرکوب را (بمباران شیمیایی، اشغال نظامی، حملات گسترده ی تروریستی). اگر بخواهیم مقایسه ای بکنیم باید به دنبال مردمان دیگری بگردیم.
2- برای هر سوسیالیست راستین و حتی بسیاری از لیبرال دموکراتهای پایبند به اصول، مسئله ی فلسطین غیرقابل چشم پوشی است و مسئله ی فلسطین مبتنی است بر دو اصل اساسی: حق تاریخی پایمال شده ی ملتی بر سرزمینش و تبعیض و سرکوب سیستماتیک نژادی. این دو ویژگی است که به شکلی منطقی مسئله ی فلسطینیان را با مسئله ی کردها پیوند می زند. نمیتوان یک سوسیالیست بود و این دو اصل را در قبال این دو ملت انکار کرد: پایمال شدن ادعاهای سرزمینی و تبعیض و سرکوب سیستماتیک. هر سوسیالیستی که حق فلسطینیان را بر سرزمینشان و پایان سرکوب و تبعیض نژادی در آن منطقه را به رسمیت می شناسد، نمیتواند موضعی متفاوت در قبال مردم کردستان داشته باشد.
3- به همان اندازه که مطالبات فلسطینیان و کرد ها تشابه دارد، تهدید ها و موانع بر سر تحقق این مطالبات نیز شباهت های واضحی دارند. مسئله ی فلسطین و کردستان، مسئله ی ناسیونالیسم نیست بلکه مسئله ی سوسیالیسم و لیبرتاریانیسم است. مسئله ی رهایی از محرومیت، تبعیض، سرکوب و کسب آزادیهای به حق و مشروع است. کسانی که باور کرده اند رسیدن به هدف “کشوری برای کردها” تنها از مسیر تنگ و پرتنش ناسیونالیسم ممکن است، همانهایی هستند که در فلسطین می اندیشند تنها راه پیروزی فلسطین جنگ صلیبی برعلیه یهود برای بازپس گرفتن سرزمینهای اسلامی و استقرار شریعت است. هر آنجا که مسئله از مبارزه ی وطنپرستانه برای آزادی و عدالت منحرف شده و با ناسیونالیسم و منازعه ی قومی و مذهبی پیوند خورده است بدل به بزرگترین دشمن خویش گشته است. تولد حماس و جهاد اسلامی بهترین هدیه به اسرائیل و بزرگترین فاجعه برای فلسطینیان بود. به همین نسبت قدرت گرفتن صدای ناسیونالیست کرد بزرگترین ضربه را به مبارزه ی مردم کرد برای کشور مستقل خواهد زد.
4- اگر مهمترین درس فلسطین فاصله گذاری میان مبارزه ی حق طلبانه و نبرد صلیبی بنیادگرایانه است، مهمترین درس رخدادهای اخیر کردستان عراق این است که مردمی که قرن ها سرکوب و تبعیض را تجربه کرده اند راه رهایی خویش را در اعتماد به هیچ دولتی نخواهند یافت. مردمی که به دنبال استقلال و خودگردانی هستند این وظیفه را به یک دولت متمرکز و فاسد با مقاصد ناسیونالیستی محول نمیکنند. استقلال و خودگردانی نیازمند خلق ساختارهای نوین است که از قضا کردها ثابت کرده اند در شکل دادن به این ساختارها توانمند و خلاق هستند.
5- در سال 1964 ایالات متحده رسماً وارد جنگ ویتنام شد. تا پیش از آن آمریکا به دولت جنوب تنها “کمک های مستشاری” می رساند. هدف از ورود به جنگ چه بود؟ پیشگیری از نفوذ “کمونیسم” که آن روزها در ادبیات ایالات متحده معنایی مشابه با “تروریسم” امروزی داشت. اما از 1964 نیروهای “مدافع حرم” آمریکایی رسماً در نبردعلیه ویت کونگها شرکت کردند. صدها هزار نفر زیر بمب های ناپالم آمریکایی جزغاله شدند. در آنسوی دنیا در کشور آمریکا درحالیکه دولت و اکثریت ملت سربازان را قهرمان میدانستند، عده ای به خیابانها آمدند و فریاد زدند نه به جنگ ویتنام. واکنش مردم و دولت جز گلوله و باتوم و زندانهای طولانی نبود** . گلوله و باتوم و زندان همه جا یک معنا دارد. در نهایت این صدای مخالف آنقدر گسترده شد که آمریکای “جهانخوار” دست از ویتنام کشید.
6- امروز نیروهای سپاه ایران درست در همان موقعیت ایستاده اند. هیچ تفاوتی میان آدمکشی ما ایرانی ها در سوریه و عراق و یمن و لبنان با آدمکشی های آن زمان و همین زمان آمریکایی ها در همه جای جهان نیست. ما فقط کاریکاتور بدترکیب و مضحکی از جاه طلبی های آمریکا در منطقه هستیم اما هیچ تفاوت ماهوی میان ما نیست. امروز هیچ نیروی خارجی در سوریه علیه یا له دولت جنایتکار سوریه نیست که تا خرخره در خون و رذالت فرو نرفته باشد.
7- تفاوت اصلی میان روشنفکران ایرانی و آمریکایی است. روشنفکرانی با گرایش های متضاد و از اصناف و سطوح مختلف از گینزبرگ و باروز و آرتور میلر گرفته تا مرلین مونرو و جین فوندا و جیم موریسن، به خیابانها آمدند انگ خائن و وطنفروش و کونی و کمونیست کثافت و نوکر شوروی و تروریست هرزه خوردند اما در برابر این ظلم مخالفت وجدانهای بیدار جامعه ی آمریکا را به ثبت رساندند.
در ایران منسوبان به روشنفکری و سلبریتی ها با افتخار نوشتند من یک سپاهی هستم. با ویرانه های درعا عکس یادگاری گرفتند. برای مدافعان حرم ترانه نوشتند. ویرانی سوریه را ضمانت امنیت ایران دانستند. و حضور چکمه پوشهای ایرانی در سوریه را با مبارزه علیه تروریسم داعش توجیه کردند. در ایران ما بهنوش بختیاری، رضا کیانیان، یزدانی خرم و قوچانی و علیزاده و صدها صدها صدها سلبریتی مانند اینها را با سبیلهای شبیه گلسرخی یا کت و شلوارهای شبیه بازرگان داریم که برای مدافعان حرم مدیحه می سرایند و در برابر همه ی این موجودات یکی مثل آتنا دائمی را داریم آن هم در زندان.
8- هفته های گذشته چکمه پوشهای ایرانی به سمت کرکوک رفتند و به روی کسانی آتش گشودند که تا دیروز مهمترین سد در برابر همان لولو خرخره ی تروریسم بودند. بازهم روشنفکران ایرانی در جای نادرست تاریخ ایستادند، چرا که نگران بودند با استقلال کردستان عراق، کردستان ایران، هم از دست برود. غافل از اینکه کردستان ایران دهه هاست که از دست رفته است. کردستان ایران را فقر و نابرابری و بیکاری و سرکوب سیستماتیک این مردم از ما گرفته است. کردستان را فراموشکاری و سنگدلی ما از ایران جدا میکند. کردستان را شلیک مستقیم به کولبران از ایران جدا میکند.
9- همین روزهاست که چکمه پوشهای ایران به رقه و بعد تر به کانتونهای کوبانی برسند. دیگر دیو داعش روبروی “قهرمانهای ایران” نیست. بلکه مترقی ترین شکل حیات اجتماعی است که در تیررس آنهاست. آن روز جز سیاه رویی برای ما باقی نخواهد ماند. آن روز، روزی است که تنها نمونه ی واقعی سوسیالیسم اتونومیستی به دست سربازانی مورد حمله واقع خواهد شد که حمایت مالی شان از جیب تمامی مردم ایران و حمایتهای معنوی شان از سوی بخشی از روشنفکران و سلبریتی های ایرانی تامین شده است. آن روز تا ابد در تاریخ ثبت خواهد شد و آن روز سوسیالیست بودن تنها یک معنی دارد، کسی که در سمت مقابل تفنگهای سپاه ایستاده باشد. اما حتی در چنین حالتی هم خیلی دیر شده است. ما یک بار دیگر، شرمندگی و بی عملی را در تاریخ ثبت کردیم.
* کم ترین مسئولیت نوشتن در باره ی گذشته، امروز و آینده ی یک ملت، اندکی مکث و تامل است. مکث و تاملی که بواسطه ی سیر سلسله وار اخبار و اشتیاق چیزی گفتن درباره ی هرکدام، برای بسیاری ناممکن شده است. در این مدت اگر در این باره سکوت کرده بودم، از این رو بود که کمی برای شنیدن مباحث همه طرفها وقت داشته باشم.
** نمونه اش حمله ی خونین پلیس به تظاهرات 15 ماه می 1969 برکلی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر