۱۳۹۷/۰۴/۱۹

کنش زنانه و تفکر توتالیتر

چکیده :روزی، مرد در کنار طرح خودش طرح دیگری مشاهده می‌کند. او هیچ امکانی برای تعیین هویت نگارنده ندارد، اما خصوصیات طرح جدید (انحناهای خطوط، استفاده از رنگ‌های گرم و ...) به او القا می‌کند که نقاش آن یک زن است. از اینجا به بعد، مرد شاهد تکاپوی مضاعف پلیس برای امحای طرح‌های جدید است، گویی که حکومت هم به زنانگی طرح‌ها پی برده و آن‌ها را بیش از طرح‌های مردانه برای امنیت خود مخاطره‌آمیز...

آروین آبدرم
به رقصیدن مائده هژبری نگاه می‌کنم و داستان “دیوارنگاره” اثر خولیو کورتاسار را به یاد می‌آورم. “دیوارنگاره” داستان مردی است در آرژانتین دیکتاتورزده که بی‌هیچ انگیزه و تنها از سر بطالت روی دیوارها طرح می‌کشد. طرح‌های او سیاسی نیست اما در حقیقت اهمیت چندانی ندارد، چون در حکومت‌های خودکامه ممنوعیت شامل هر چیزی می‌شود. پس، طرح‌های او مشمول قاعده‌ی زدودن‌اند.
روزی، مرد در کنار طرح خودش طرح دیگری مشاهده می‌کند. او هیچ امکانی برای تعیین هویت نگارنده ندارد، اما خصوصیات طرح جدید (انحناهای خطوط، استفاده از رنگ‌های گرم و …) به او القا می‌کند که نقاش آن یک زن است. از اینجا به بعد، مرد شاهد تکاپوی مضاعف پلیس برای امحای طرح‌های جدید است، گویی که حکومت هم به زنانگی طرح‌ها پی برده و آن‌ها را بیش از طرح‌های مردانه برای امنیت خود مخاطره‌آمیز می‌داند.
جادوی داستان کورتاسار در بافت معمایی آن نیست، در کشفی هستی‌شناختی است: مهم نیست ذاتِ کنش زنانه سیاسی باشد یا نه، چراکه این خود کنش زنانه است که پایه‌های تفکر توتالیتر را به لرزه در می‌آورد.
سالها پیش، عبدالله اوجالان گفته بود که مقاومت امری مطلقاً زنانه است. شاید گفته‌ی اوجالان در نظر آن‌ها که او را نمی‌شناسند اظهارنظری ریاکارانه باشد یا دستکم تلاشی برای تغزلی کردن جنگ؛ مشابه آنچه هفتادسال قبل‌تر مایاکوفسکی به شاعرانه‌ترین شکل ممکن انجام داده بود. زنانه خواندن مقاومت هیچ ارتباطی با نظریه‌های فمنیستی یا تقسیم‌بندی‌های جنسیتی ندارد، بلکه اشاره‌ای است به یکی از آخرین امکانات بنیادین اما مغفول مانده‌ی بقا. چیزی شبیه به ادبیات که به باور من واپسین مأمن و پناه برای نوع انسان است.
پ.ن: هنگام نوشتن این یادداشت دوباره خیالم رفت سوی #نازنین_دیهیمی؛ او که در بند می‌رقصید و در آزادی دیوارهای شهر را زنانه می‌کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر